زمان در حال گذر است و لحظه ها در حال سپری شدن. اگر از افرادی که در سازمان هستند بپرسید که بالاخره ثمره عمر آنها چه بوده؟ بدون شک جواب قانع کننده ای نداشته باشند. و اگر از آنها بپرسید که برای باقی عمرشان چه نقشه ای دارند باز هم جوابی از آنها که در خور یک انسان آزاد باشد نخواهید یافت! به راستی چرا؟ در خبرها آمده بود که اردوگاه اشرف قرار است به شهر بازی تبدیل گردد! دیدم که دولت عراق چه تصمیم درستی را اتخاذ کرده است. واقعا با امکانات کوچکی که در آنجا طی سالیان رنج و تلاش افراد آنجا بدست آمده تنها ارزش شهر بازی شدن را دارد. روزگار را ببینید کسانی که در آرزوهایشان فکر رسیدن به حکومت یک کشور بزرگ را داشتند بعد از 23 سال ماندن در آنجا یعنی از سال 65 تا امروز تنها توانسته اند یک شهر بازی درست کنند! کسانی که در آرزوهای بزرگ اما دست نیافتنی رجوی غلطیدند و عمر را هدر دادند تنها به این مهم رسیدند. واقعا که بازی روزگار و بازی دادن ما آنهم اینقدر؟ زمانی که خودم در آنجا بودم این را احساس میکردم که در تمرینها و مانورها در رژه ها و در کارها هنر پیشه ای بیش نیستم زیرا کارهایم تنها منحصر به محدوده آنجاست و تا ثیری روی کسی ندارد و فکر میکردم در این بازیگری تنها بازیچه دست کارگردان هستم و از خود اراده ای ندارم و بقول سازمانیها خودم نیستم! حالا بعد از بیدار شدنم و جدایی از سازمان و همه آن حرفها و حدیثها و تمامی آن قبول نداشتنها و مخالفت ها با سازمان امروز تازه خودم را با این مفهوم پیدا کردم که ای بابا چه مبارزی بوده ام! تنها یک بچه که در محیطی کوچک خود را به بازیچه هایی مشغول ساخته تا دنیا را در خیالاتش عوض کند! این شهر بازی را که رجوی برای ما ساخته بود تا ما را در آن بازیچه هوسهای خودش کند و چه ناجوانمردانه همه ما را در این چند روزه دنیا تلف کرد! تا خودش و همسرش نیز مزدور رژیمها ی دیگر و خبر ساز روزنامه ها باشد و یا خیانتکاری که هر روز به دنبال بیگانه ای برای خود فروشی میرود. به هر حال کاش آنها که هنوز در سازمان هستند از خواب و طلسم، رها شده و خود را در زندگی واقعی ببینند.
اصغر فرزین