روز نوزدهم ژوئن 2010 روز فراموش ناشدنی است. از آن جهت که بزرگترین حرکت اعتراضی وحقوق بشری جدا شدگان از سازمان مجاهدین در شهر پاریس بزرگترین واصلی ترین مقر مجاهدین در خاک اروپا رقم خورد. این حرکت سمبلیک بیان آشکاری از گستردگی و عمق مخالفت با این جریان عقب مانده تاریخی و سکت مذهبی خشونت گرا در قرن بیست و یکم است. سازمان مجاهدین البته تلاش میکند در برابر این موج هماهنگ و تاثیر گذار، تا جایی که ممکن است سکوت کرده و سخنی به میان نیاورد و از مطالب مهمی که پیرامون این سمینار مطرح شد بزدلانه بگذرد، اما گستردگی و حجم بالای ملاقات های مهم با مسئولین حقوق بشری کشور ها و تصمیم گیرندگان سیاسی و همچنین گزارشات تکمیلی ازاین سمینار که تاکنون بالغ بر 23 گزارش مفصل و صدها عکس و دهها مصاحبه و فیلم بر روی شبکه جهانی یوتوپ و را شامل میشده است، نهایتا این فرقه مذهبی رابه جایی هدایت کرد تا بالاجبار و از روی استیصال و درماندگی مجبور شود سکوت خود را در برابر جنایات افشا شده بشکند و علی رغم خواست درونی و خط تشکیلاتی ابلاغ شده به گوشه ای از روشنگری های خانواده ها و اعضای قربانی و جداشده از این فرقه عکس العمل نشان دهد. رسانه های این فرقه از سوز و گداز فعالیت های قربانیان و مراجعه به نهادهای بین المللی و نامه های سرگشاده به سازمان صلیب سرخ، سازمان دیدبان حقوق بشر، سفیر ایالات متحده آمریکا در فرانسه و نخست وزیر عراق و… با 182 امضا بسیار گزیده شده اند، همچنین رهبری فرقه مجاهدین در اوروسورواز فرانسه درون خود را از ملاقات هئیتی از شرکت کنندگان در سمینار پاریس با آقای بنی صدر را این چنین بیرون ریخته است: … برای آرامبخشی سوته دلی عکس یادگاری بگیرند و یا در دیدار با بنی صدر به آموزش فیلترینگ از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بپردازند… بسیار روشن است که گزیدگی رجوی ها از آقای بنی صدر از کجاست؟ از اینجاست که آقای بنی صدر در ملاقات با هیئت یاد شده در ارتباط با افشای روابط جنسی رجوی با زنان مطلقه اعضای این سازمان گفته بود که: "… این سرنوشت رهبری همه فرقه هاست. در تاریخ ایران ده ها نمونه این چنینی وجود دارد، در دوره عباسیان، زمان هلاکو، دوره حسن صباح، همه این مسائل بوده است که سرانجام " قدرت " و "سکس " به خدمت یکدیگر در می آیند و رسیدن به " سکس " آخرین مرحله از فروپاشی " قدرت " است… اما نکته اساسی در اینجاست که رجوی ها در برابر روشنگری های تاریخی جداشدگان بویژه خانم بتول سلطانی که درسلسله مراتب تشکیلاتی این جریان جای گرفته بود سکوت معنی داری کرده است. حقیقت تاریخی مهمی که از آن عبور کرده ایم این است: هنوز که هنوز است از عمق فساد در درون این تشکیلات آنچه شنیده و گفته ایم یک از هزار است و بیان مطالب تکان دهنده توسط خانم بتول سلطانی که گوشه های پنهان زندگی شخصی رجوی را به باد افشا وروشنگری سپرد تنها بهت و حیرت از این همه نامردمی و جفا را به ارمغان داشت. چهره های دردمند و متحیر حاضران نشان از عمق خیانت و اکنون میتوان گفت جنایات شخصی رهبری چون " رجوی " پرده برداشته است. خانم سلطانی در بخشی ار سخنان خود دردمندانه می گفت: "…آن چیزی که بنیانگذاران در ابتدای تأسیس ا ین سازمان مردان بزرگی مثل حنیف نژاد یا کسانی که در زمان شاه بر علیه دیکتاتوری مبارزه کردند یا بعدش آزادیخواهانی که جونشون را فدیه راه آزادی این میهن کردند اونها بسیار ارزشمندند برای ما… ولی وقتی رفتم ته این دستگاه چیه اینکه بی شرمی مثل مسعود رجوی با زنان مطلقه رابطه جنسی برقرار کند تهش این است که برای اهداف خودش اینقدرفرد این زن شورای رهبری تحت هژمونی مسعود قرار بگیره که حتی جنسی هم باید به اون وابسته بشه و مشروط بشه به این یعنی جسم و روح و روان و توان آخه کدوم وجدان بیداری کدوم انسانی در این کره خاکی می تواند تحمل کند چنین استثماری را…. " آری این است ثمره مبارزات نسلی از جوانان میهن است که بدنبال آب، روانه سراب "هستی کش" رجوی شدند و او که از اعضای خودش میخواست تا خواب شبانه و تناقضات جنسی خود را در غالب گزارشات تشکیلاتی برای وی بازگو کنند اکنون خودش در مقام اول و رهبر مادام العمر همین سازمان با زنان مطلقه درون سازمان هم بستر میشود و از آنان میخواهد لخت مادر زاد در برابر وی به " رقص رهایی " بپردازند. ای ننگ و نفرین بر کسی باد که این چنین با احساسات هزاران جوان آزادیخواه بازی کرد و همه عمر آنان را بازیچه هوسرانی های خود به اسم " انقلاب ایدئولوژیک" برای کسب قدرت سیاسی در ایران نمود.