خاطرات اعضا جدا شده سازمان مجاهدین خلق
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات علی امانی (جدا شده از فرقه ی رجوی) – قسمت پنجم
خودکشی ها(مرگ های مشکوک) از روزی که من این سازمان را شناختم، مرگ های مشکوک زیادی درآن دیدم. وقتی دروغ ها و وعده و وعیدهای الکی این سازمان برای همه رو شد و اعتراض های مبنی بر قصد جدا شدن از این فرقه شروع شد،…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت هیجدهم
در آن شبیخون ممتد متجاوز خونریز، شبهائی که خورشید، چشمانش خون می شد!!! بازجوئی های شبانه شروع شد، دیگر وقت و بی وقت، نصفه های شب درب سلول باز شده و به اتاق بازجوئی برده می شدم. هر شب که بازجوئی برده می شدم، همه…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت هفدهم
آیا من در زندان مخفی مجاهدین بودم؟ ابوالحسن مجتهدزاده با اسم مستعار نبی، از فرماندهان دسته های مجاهدین در پذیرش و اهل شهرستان مراغه بود، نبی در خانواده ای بزرگ شده بود که نامادری و برادر ناتنی هم داشت و به لحاظ عاطفی ضربه خورده…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات علی امانی (جدا شده از فرقه ی رجوی) – قسمت چهارم
نشست طعمه یا همان حوض وقتی نشست های طعمه شروع شد نفرات زیادی بودند که اعتراض می کردند و نمی خواستند در سازمان بمانند هر چند این سازمان با تمام نیرو این موارد را پنهان می کرد و نمی گفت چه کسی جدا شده. درمواردی…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطره ای از جامعه بی طبقه توحیدی رجوی
با عرض سلام به هموطنان عزیز خاطره ای از اسلام رجوی و جامعه بی طبقه توحیدی را برایتان تعریف می کنم،یکی به اسم محمد حمادی بود، یادش بخیر، تومور مغزی داشت که فوت کرده و به رحمت خدا رفته است. چون همشهری و بچه محل…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت شانزدهم
قورمه سبزی با چاشنی اشک چشم در زندان … در زندان های مجاهدین، همیشه غذا کم بود، ملی هم نداشت (ملی، اصطلاحی از زندان در ایران بود که کسانی که محکومیت آنها، تمام شده و هنوز در زندان مانده بودند، را می گفتند که ملی…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه محمد رضا مبین – قسمت پانزده
سلول انفرادی به عنوان شکنجه ثبت شده است! سلول انفرادی شکنجه است! برای اینکه اولین کاری که انجام میدهد این است که شما را از کنترلی که به روی زندگی خودتان دارید منع و محروم میکند و تمام کنترل بر روی زندگی خودتان را از…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات علی امانی (جدا شده از فرقه ی رجوی) – قسمت سوم
عملیات مروارید من در کوه های جلولا بودم در جریان عملیات مروارید 1، من در قرارگاه جلولا بودم و فرمانده دسته ام حمید اسماعیل زاده بود. بعد ازشهر جلولا مسیری بود که به سمت کفری می رفت. کردها در کنار یک پل روستائی سنگر گرفته…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت چهاردهم
رویاهای من در زندان انفرادی … باز به آن اتاق تنهائی ها و غریبی ها برگردانده شدم. از گوشه پنجره منفذی کوچک بود به سمت ضلع شرق و دشت های اطراف آن. بزرگترین تفریح من در آن 6 ماه زندان انفرادی در اشرف، ایستادن درپشت…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات شهرام بهادری – قسمت سوم
تیف! در داخل قرارگاه تیف در داخل قرارگاه اشرف بود که آمریکاییها در آنجا بودند و نفراتی که از پیش مجاهدین می خواستند بروند یا موفق به فرار می شدند به آن محل می رفتند. در دوره ای که نفرات خیلی آنجا را ترک می…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
داستان اسارتم توسط نیروهای عراقی
برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند ـ قسمت ششم برای چند لحظه ای اطرافم را زیر چشمی نگاه کردم متوجه شدم که هیچ کس نیست چرا؟ واقعیت این بود که درسته من ودوستم اسیر شدیم.بطور همزمان حدود12 نیروی عراقی به سمت ما…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت سیزدهم
بازجوئی های شبانه در زندان شروع شد … در زندان مجاهدین هواخوری مطلقا وجود نداشت، مطلقا! یعنی دو دقیقه در روز هم اجازه نداشتی در زیر نور خورشید بایستی! یکماه بود در تنهائی غریبانه و مظلومانه خودم در زندان مجاهدین، با بی گناهی خودم می…