خاطرات اعضا جدا شده سازمان مجاهدین خلق
- برچسب
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت بیستم و پایانی
در قسمت نوزدهم نوشتم که بعد از 7 سال ، من در بن بست اربیل گرفتار مانده بودم، نه راه پیش داشتم و نه راه پس. از خدا می خواستم بهترین راه نجات را خودش سر راهم قرار دهد… و اما ادامه : همیشه شنیده…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
نامه ام که برای مسعود رجوی نوشتم – قسمت پایانی
در قسمت قبل از نشستی گفتم که برای من گذاشته بودند. یکی از بچه ها که هم لایه ای خودم هم بود از شدت خستگی و ناراحتی بلند شد آنچنان سرش را به شیشه پنجره کوبید که خون از سرش سرازیر شد. من از وضعی…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت نوزدهم
در قسمت هجدهم توضیح دادم که سازمان خائن و مردم فروش مجاهدین، دنبال مرگ همه ما در عراق و یک تابلوی سیاه و قتل و خونریزی بود، سازمان و رهبری فاسد آن دنبال به کشتن دادن ما بود و اینکه از خون ما در فرنگ،…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت هجدهم
در قسمت هفدهم نوشتم که بعد از خروج از کمپ آمریکایی ها، به یک ایست بازرسی در مدخل شهر اربیل رسیدیم، این ایست بازرسی که در عربی به آن سیطره می گویند، خیلی شلوغ و پر از پلیس و مامور بود، ما را متوقف کردند…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت هفدهم
در قسمت شانزدهم نوشتم که من در بد مخمصه ای گیر کرده بودم، نه راه پیش داشتم و نه راه پس. از طریق تلفن با بچه های مستقر در اربیل در تماس مستمر بودیم و آخرین خبرها و وضعیت بچه ها را رصد می کردیم…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت شانزدهم
در قسمت قبل گفتم سیر تحولات هر روز ادامه داشت، یعنی اینکه هر روز اتفاق تازه ای رخ می داد و ما فقط تماشاگر این اتفاقات بودیم و هیچ نقشی هم در وقوع آنها نداشتیم. تا اینکه یک روز سرهنگ تورلاک پیش ما آمد و…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
نامه ام که برای مسعود رجوی نوشتم – قسمت اول
سال 88 یا 89 بود، دقیقا تاریخ مربوطه را به یاد ندارم، که من برای رجوی نامه ای سراسر انتقادی نوشتم و خط و استراتژی رجوی را زیر سئوال بردم، بعد از چند روز مرا در یک نشست جمعی با حضور دو تن از فرماندهان…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت پانزدهم
در قسمت چهاردهم نوشتم که دو فامیل من در اولین گروهها به ایران بازگشتند و کمپ ، 600-700 نفره به حدود 150 نفر رسید و همه متقاضیان کشور سوم بودیم، یعنی نه عراق، نه ایران، بلکه یک کشور سومی که جزو انتخاب های اولیه ما…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
جرمم این بود که بیمار شده بودم
در فرقه رجوی کسی نباید مریض می شد! اگر مریض می شد به او انواع برچسب ها را در نشست می زدند. مریم رجوی در نشستی گفت ما در مناسبات مریض نداریم. ما بهترین زندگی را در مناسبات برای شما فراهم کردیم و بهترین غذا…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت چهاردهم
در قسمت سیزدهم، نوشتم که وضعیت کلی ما در تیف، نزد آمریکائی ها، چگونه بود و تاکید کردم علیرغم همه سختی هایش، آنرا هزار بار ترجیح می دادیم به مناسبات زور و اجبار رجوی ها. و اما ادامه داستان هفت سال تجربه ی سیاه من…
- عملکرد سازمان مجاهدین خلق
طلوع و غروب یک زندگی – قسمت سی و دوم
نزدیک دو ماهی از حضور نیروها در قرارگاه باقرزاده می گذشت. تاریخ ۲۰ شهریور سال ۱۳۸۰ برابر با ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی بود. یکباره در تمامی سالنها اطلاع داده شد که خبر مهمی است که چند لحظه دیگر پخش خواهد شد . همه در…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
هفت سال تجربه، برای سالها زندگی – قسمت سیزدهم
در قسمت دوازدهم نوشتم که در تیف با پسرعموی خانمم در یک چادر اسکان داده شدیم، فضای جدید تیف با سازمان خیلی متفاوت بود. و اما بعد: بعدها در سازمان فهمیدم اصل اساسی تناقضات و بحث روی میز، خانه و خانواده است، رهبری سازمان نیز…