خاطرات
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند
در انتظار بازدید صلیب سرخ از اسارتگاه صدام حسین چون این اتاق جدید بود وهنوز کامل نشده بود روزانه افراد مختلفی را که بیشتر شخصی و از منطقه موسیان یا مهران ، قصرشیرین و سوماربه اسارت گرفته بودند را می آوردند که اکثرا پیر و…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
ما برای رزم نرفته بودیم – قسمت اول
آقای احمد حسین زاده از تجربیات خود در درون مناسبات مجاهدین خلق می گوید: خدمت دوستان و همرزمان سابقم سلام عرض می کنم . البته همرزم که می گویم ، ما برای رزم نرفته بودیم ، من را فریب داده وبه عراق برده بودند. من…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
داستان فرقه ی رجوی به پایان رسید و زندگی آغاز شد
با آن مسئولی که با ما بود به فرودگاه تبریز رسیدیم . فرودگاه تبریز خیلی زیباتر از آخرین باری که دیده بودم، شده بود . از فرودگاه هم مجددا با خانواده تماس گرفته و اطلاع دادیم که به تبریز رسیدیم و بزودی خانواده را ملاقات…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
چه سرنوشتی در انتظارم بود؟
با وضعیتی غیرعادی از فرودگاه بغداد پرواز کردیم، آنقدر مسائل مختلف در ذهنم سنگینی می کرد که نمی دانستم به کدام یک فکر کنم ! نسبت به آینده اضطراب شدیدی داشتم ، اینکه چه سرنوشتی در انتظارم بود؟ در ساعت های آینده قرار بود چه…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
مرگ، سایه به سایه ما را تعقیب می کرد
همه ی نفرات حاضر در سالن فرودگاه مهرآباد از نیروهای امنیتی بودند … صدای شلیک های پراکنده از اطراف فرودگاه بغداد گهگداری شنیده می شد.هنوز عراق به ثبات نرسیده بود. انگار عراق از دیرباز، به سرزمین بلا و مصیبت ها تبدیل شده بود! تجربه شخصی…
- فرقه گرایی مجاهدین
نامه ای دو صفحه ای که چند خطش به من رسید
در فرقه رجوی که بودم سران فرقه رجوی به ما که اسیران جنگی بودیم می گفتند نامه بنویسید ما در خارج از عراق کانال داریم و نامه های شما را بدست خانواده هایتان می رساند . بگذریم که بعد ها رجوی ملعون پیامی داد در…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
پذیرایی توسط شکنجه گران صدام حسین
مصاحبه ها به ترتیب ادامه داشت وهر کس به نحوی پذیرایی می شد یکی از نفرات از لج، ستاره اسراییل را روی کفشش نقاشی کرد وبرای مصاحبه رفت در اول متوجه نشدند مصاحبه که تمام شد وقتی متوجه شدند ازش پرسیدند که این مگر نمی…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
آخرین شب اقامت در تیف
مروری بر خاطرات سیاه من در 10 سال اسارت در سازمان مجاهدین خلق ایران – قسمت هفتاد و دو کم کم با تنی خسته و روح و روانی بشدت آزرده، آماده می شدم که به ایران برگردم. من سیاسی نبودم ، اما بچه های سیاسی…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
جهانبخش و آرزویی که هرگز محقق نشد
مروری بر خاطرات سیاه من در 10 سال اسارت در سازمان مجاهدین خلق ایران – قسمت هفتاد و یک در آستانه برگشتم به ایران نتوانستم بهترین دوستم را با خودم همراه کنم طی سالیان، بلاهایی در فرقه ی رجوی بر سرم آمده بود که هزار…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
از یک برنامه کار پنهان در مورد من سوءاستفاده شد
مروری بر خاطرات سیاه من در 10 سال اسارت در سازمان مجاهدین خلق ایران – قسمت هفتاد انتخاب برگشتن به ایران، انتخاب سختی بود ، در حقیقت یکی از سخت ترین انتخابها در زندگی بود. خیلی سخت بود که اقرار کنم بخاطر یک انتخاب غلط…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
اندوه و بغض غریبانه در صدای لرزان پدر را تاب نیاوردم
مروری بر خاطرات سیاه من در 10 سال اسارت در سازمان مجاهدین خلق ایران – قسمت شصت و نه کم کم زمزمه های امکان رفتن به ایران به عمل رسید و آمریکائی ها لیستی از کسانی که تمایل دارند به ایران بازگردند را تهیه کرده…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
این ذهنیت زمانی در من شکست که به جمع خانواده برگشتم
مروری بر خاطرات سیاه من در 10 سال اسارت در سازمان مجاهدین خلق ایران – قسمت شصت وهشت بله، ما در تیف انتخاب های زیادی نداشتیم، در حقیقت زندانی نیروهای آمریکائی بودیم، اطرافمان سیم خاردارها ردیف شده بود و تله های منور هم از هر…