مروری بر خاطرات سیاه من در 10 سال اسارت در سازمان مجاهدین خلق ایران – قسمت هفتاد
انتخاب برگشتن به ایران، انتخاب سختی بود ، در حقیقت یکی از سخت ترین انتخابها در زندگی بود. خیلی سخت بود که اقرار کنم بخاطر یک انتخاب غلط و عجولانه ، 10 سال به راه خطا رفتم! 10 سال در یک بیراهه ی تاریک و جهنمی ، در اسارتی عجیب و طولانی ، عمرم را تلف کردم ! یکی دو روز نبود که بخواهم ماست مالی کرده و با یک توجیه کشکی ، آنرا دور بزنم، من باید جواب می دادم که چرا 10 سال ماندم و چرا زودتر برنگشتم؟ باید جواب می دادم که چرا رفتم ؟ چرا ماندم ؟ چرا برنگشتم ؟ چرا نامه و خبر ندادم ؟ چرا تماس تلفنی نگرفتم؟ چرا از طریق یک نفر دیگر خبر سلامتی نفرستادم ؟ چرا این همه طول کشید ؟ چرا به کسی اطلاع ندادم؟ کجا رفته بودم ؟ چرا اعتماد کرده بودم ؟ چرا اعتراض نکردم ؟ چرا فرار نکردم ؟ چرا و هزار چراهای دیگر را باید پاسخ می دادم …
من ناآگاهانه به یک سازمان جنایتکار اعتماد کرده و بزرگترین سرمایه ی زندگی یعنی جوانی و عمرم را دو دستی تقدیم یک عده جانی و تروریست و خائن کرده بودم !
ای کاش کسی بود که بدون دست بستگی و بدون هیچ عذر و بهانه ای، مرا قبل از رفتن آگاه می کرد. به من هشدار می داد ، چراغی بر این بیراهه ی تاریک و جهنمی می افکند و همه ی زوایای تاریک آنرا برایم روشن می کرد، تا به خائنان اعتماد نمی کردم …
اصلی ترین خیانت سازمان به من در ترکیه بود. هیچ رضایت آگاهانه ای قبل از عضوگیری در کار نبود! از یک برنامه کار پنهان در مورد من سوءاستفاده شد! هیچ تعهدی در کار نیست ، هیچ آگاهی بخشی خاصی در کار نبود . نفری که بعنوان ” سرپل ” سازمان با من صحبت کرد، تعهد اصلی اش به رهبر فرقه بود که مرا به هر قیمت به عراق و اشرف هدایت کند ، با چشمانی بسته و در تاریکی مطلق!!!
یک واقعیت تلخ و یک حقیقت مشمئزکننده در مورد همه ی فرقه ها وجود دارد و آن این است :
زمانی در ایران صحبت از سازمان مجاهدین جرم بود و مستوجب عقوبت! کسی حق نداشت در یک مجمع عمومی و در یک جمع از وضعیت درون مناسباتی سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن مسعود رجوی صحبت کند.
بدون مطبوعات، انتشارات مستند و علمی ، بیان نظرگاههای منصفانه، قدرت اظهار عقیده ، روزی همه ی ما در اختیار رهبران فرقه ها خواهیم بود!
نباید صحبت های روشنگرانه و سیاسی در مورد فرقه های خطرناکی مثل مجاهدین را به تاریکخانه ها و نشست های امنیتی محدود کرد! این غلط است که فکر کنیم با افشای ماهیت کثیف یک سازمان و یک فرقه ی خطرناک، ممکن است تعدادی از جوانان به آنها گرایش مثبت پیدا کنند! اگر ایمان داشته باشیم که مجاهدین یک فرقه ی خطرناک هستند با ظاهری فریبنده و شعارهائی پر طمطراق و دهن پر کن! پس باید در دانشگاهها ، در مدارس ، در صدا وسیما ، در هر جمعی که امکان غلطیدن جوانان به این فرقه است ، نمایشگاه زد ، میز کتاب زد ، نشریه منتشر کرد ، سخنرانی کرد ، بیان خاطرات کرد و … باید علاج واقعه را از قبل پیشگیری کرد. بعدها، درمان خاصی، برای فرقه ها وجود ندارد! کسی که جذب می شود ، اغلب باید تا آخر عمر در فرقه بماند، معدود کسانی هم که موفق به نجات خود از فرقه می شوند ، این نجات بیشتر شبیه یک معجزه است . یک اتفاق خاص فقط می تواند به نجات منجر شود، یک اتفاق خاص… در فرقه باید سالها منتظر ماند تا یک منجی به سراغت بیاید ، یک اهرم بیرونی تو را نجات دهد . تا جائی که به رهبران فرقه ها مربوط می شود ، آنها تمامی تلاش خود را خواهند کرد تا کسی از فرقه جدا نشود…
مسعود رجوی ، رهبر فرقه مجاهدین بارها در جمع همه ی اعضاء اقرار می کرد که :
” من تک تک شما را از پس هفت دریای رنج و خون بدست آوردم ، من شما را راحت بدست نیاوردم که راحت هم از دست بدهم، برای تک تک شما و نجات شما از دست خمینی و ایدئولوژی خمینی، چه زحماتی که کشیده نشده است ، شما گوهران بی بدیل ایران زمین ومجاهدان ناب من هستید…”
بدین ترتیب، سالها در عراق حتی یک نفر هم موفق به فرار و یا جدائی از سازمان نشد! حتی یک نفر …
اگر حمله ی آمریکا به عراق نبود و صدام حسین سرنگون نمی شد، معلوم نبود ما باید تا به کی اسیر چنگال های کثیف مسعود رجوی می ماندیم !
فرقه ها ماهرانه و با تمام هوش و ذکاوت ارتجاعی و شیطانی خود همواره درکمین هستند. همیشه نقشه می کشند که چطور آدم ربائی کنند . چگونه فریبکاری کنند؟ از زبده ترین و بهترین روانشناسان هم در این مسیر بهره می برند! فرقه ها در کمین هستند که همه را شکار کنند، پیر و جوان هم برای فرقه فرقی نمی کند، تور خود را پهن کردند و منتظر نشستند، تا صیدی در آن گرفتار شود. به محض وقوع چنین امری ، تور را جمع کرده و تا به ابد صید را گرفتار و اسیر کرده و هرگزصید را توان رها کردن خودش نخواهد بود!
من در چنین سازمانی گرفتار شده بودم ، اگر قبل از پیوستن من به مجاهدین در یک نمایشگاه کوچک در رابطه با سازمان مجاهدین اطلاعاتی کسب می کردم ، هرگز 10 سال از بهترین سال های عمرم تلف نمی شد! سازمان هم موفق به عضوگیری من نمی شد! آگاهی بخشی از یک سازمان جهنمی مثل مجاهدین ، نباید در ایران تابو باشد، باید قشر جوان جامعه دسترسی کامل به ماهیت این سازمان داشته باشد ، چه اشکالی دارد در کنار همه ی درسها در دانشگاهها و مدارس ، دو واحد هم در مورد ماهیت فرقه های مخرب از جمله مجاهدین خلق تدریس و آگاهی بخشی شود؟
بله من پس از 15 ماه اسارت در زندان آمریکائی ها موسوم به تیف در شمال اشرف ، برای رفتن به ایران نامنویسی کردم و این موضوع راهم به اطلاع خانواده ام رسانیدم ، شاید مدت کوتاهی را باید برای انجام تشریفات قانونی صبر می کردم ، اما دیگر برگشتم به ایران حتمی شد…
ادامه دارد …
محمدرضا مبین ، کارشناس ارشد عمران، سازه