یکشنبه شب مسعود رجوی از مخفیگاه خود پیام داد که لیبی شب قدر خود را باز یافت و اینکه جریان انقلاب لیبی را به نحوی در جیب خود ریخت و و با این شاخص دلداری شگرفی به باقیمانده هوادارانش داد او که سعی می کرد با القابی همچون ارتش آزادیبخش لیبی این انقلاب را به برکه ای همچون فرقه خودش نسبتی بدهد از طرفی هم سعی می کرد که پیوندی هم مابین سرهنگ قذافی و حاکمان ایران و حاکمان عراق ایجاد کند غافل از اینکه وی خود یک مستبد صد البته بدتر از قذافی است و او هنوز در مقام نبوده فرمان قتل و مرگ برای اعضای جداشده خودش صادر می کند چه برسد به اینکه بخواهد خدای ناکرده روزی در مسند قدرت قرار بگیرد آنوقت خواهیم دید که با مخالفان خودش چه خواهد کرد او حتی تحمل یک انتقاد را در به اصطلاح شورای ملی مقاومتش ندارد و النهایه به اخراج منتهی می گردد افردای همچون خانم مریم متین دفتری یا آقای دکتر بنی صدر نمونه های آن هستند. آنچه که روشن به نظر می رسد آه و افسوس و حسرت از اینکه کاش رهبری جنبش لیبی داشت و بخصوص که می بیند علی رغم همه هزینه های بسیار سنگینی که طی سال گذشته انجام داد و خرید پارلمانترها و نماینده ها اما باز هم وی در لیست تروریستی آمریکا قرار دارد بیش از پیش وی را مأیوس و دلمرده کرده است تا بجای پرداختن و جواب داده به فاجعه های انسانی و لگد کوب کردن عواطف هزاران انسان سالیان سال در قلعه ای بنام اشرف وی با ترفند خاص خودش به انقلاب لیبی پرداخته است. انقلاب لیبی ریشه در توده ها داشت ولی رجوی سالهاست که با استراتژی خشونت و سلاح کشیدن بی هنگام و درست بعد از یک انقلاب جدید مسیر خود را از جامعه و مردم جدا کرد. رجوی در بین سالهای جنگ ایران و عراق در کنار دشمن مردم ایران با سربازان ایرانی و با مردم که با متجاوزین صدامی بودند در یک جبهه ایستاد وی متهد صدام و به مثابه ارتش خصوصی وی سالیان خوش خدمتی می کرد گویا فراموش کرده که چه بوده و چه کرده است و حالا سعی می کند که تشکیلات در هم شکسته خود را با جریان انقلاب لیبی شبیه سازی کند. باز هم باید بگویم که رجوی دچار اشتباه محاسبه است مثل همیشه نمی خواهد از الاغ استراتژی ورشکسته و تاریخ گذشته اش پائین بیاید او باید بداند که مردم ایران با لیبی تفاوت دارند و این مراحل را گذرانده اند آنها دیگر دنبال خشونت و سلاح و آدمکشی نیستند و برای خواسته هایشان حاضرند کشته شوند اما دست به سلاح نمی برند مگر رجوی در دهه 60 دست به سلاح نبرد و کم کشت از مردم بیگناه کوچه و خیابان مردمی که تازه انقلاب کرده بودند. استراتژی خشونت و سلاح یک استراتژی ورشکسته است. یادم هست که روزی مریم رجوی در تمجید از مسعود می گفت که چیزی که 20 سال بعد قرار است اتفاق بیفتد و همان می شود رجوی الان می بیند و شما نمی دانید بنابر این بحث صلیب بود که صلیبها را به گردن بیندازید و دنبال او راه بیفتید. الان که از آن روز بیش از 21 سال می گذرد اما مریم رجوی هم به روی خودش نمی آورد که مسیر سازمان مجاهدین و جنبش آزایخواهی را به باطلاقی بنام اشرف کشانده است و او همچون جغدی اما البته بسا دور از این مخروبه استراتژی به مسائل انحرافی همچون انقلاب لیبی می پردازد بجای این شارلاتان بازیها بهتر است که وی و شوهرش رجوی کمی رو راست تر باشند و واقعیتها را بپذیرند.