آقای حامد مرادی 27 ساله اهل خرم آباد لرستان می باشد که در 17 سالگی در سال 82 به دنبال سقوط رژیم سابق عراق فریب فرقۀ رجوی را خورده و به قرارگاه آشرف آمده بوده است، اخیرا از طریق کمیساریای عالی پناهندگان وپلیس عراق از کمپ لیبرتی خارج شده و توسط دولت عراق مورد رسیدگی و تأمین قرار گرفته است. مصاحبۀ زیر را با ایشان ترتیب داده ایم:
– شما با چه انگیزه و چگونه به قرارگاه اشرف آمده بودید؟
– نوجوانی بودم با گرایش کاملا غیر مذهبی و مارکسیستی ولی چون دیدم گروههای مارکسیستی همگی از بین رفته اند با یکی از هواداران فرقۀ رجوی برخورد کردم که مرا با انواع ترفندها فریفت و به ترکیه اعزام کرد و از آنجا با کانالها و ترفندهایی مرا به پادگان اشرف در عراق بردند. – در اشرف با شما چگونه برخورد و رفتار می شد و چه نوع روابط و مناسباتی داشتند؟
– آنجا با انواع سرکوب فکری و ذهنی و فشارهای روانی از جمله شکنجۀ جنسی با مجبور کردن به نوشتن افکار و رؤیاهای جنسی و جلسات تفتیش عقاید و توهین و تحقیر و کنترل شدید افراد و ممنوعیت صحبت با دیگران روبرو شدم و این فشار روی همه اعمال می شد و بسیاری حتی افراد بسیار قدیمتر از من علنا ابراز نارضایتی می کردند و خواستار بیرون آمدن بودند. – چرا نمی توانستید از اشرف یا لیبرتی و سازمان خارج شوید؟
– همۀ پلهای پشت سرم را تخریب شده می دیدم و می گفتند اگر بیرون بیایی به دست رژیم می افتی و اعدامت می کنند. همچنین انواع موانع و پستها ایجاد کرده بودند تا مانع فرار افراد شوند. فقط توانستم چند بار تقاضای اخراج بدهم که گفتند اگر اخراجت بکنیم به دست نیروهای عراقی می افتی و آنها وحشی هستند یا خودشان ترا می کشند و یا ترا تحویل رژیم می دهند تا اعدامت کند و گفتند نیروی عراقی مرز سرخ است هیچکس نباید به دست نیروهای عراقی بیفتد باید ترجیح بدهی بمیری تا به دست نیروهای عراقی بیفتی!!.. – آیا شما آنجا می توانستید با خانواده اتان و دنیای بیرون ارتباط برقرار بکنید؟
– هرگز در طول این ده سال که در قرارگاه اشرف بودم نمی توانستم با خانواده ام در خرم آباد تماس بگیرم و اصلا این را که می خواهم با خانواده ام تماس بگیرم نمی توانستم بگویم برای اینکه در این فرقه هر گونه اندیشیدن به خانواده و هر گونه عواطف خانوادگی ممنوع و حرام است. همچنین هیچگونه امکان ارتباط با بیرون مانند اینترنت و تلفن و رادیو و مطبوعات و کانالهای ماهواره ای به جز کانال تلویزیونی خود سازمان که آنهم فقط موقع غذا خوردن در سالن امکان پذیر است وجود ندارد. – آیا در سازمان نمی توانستید تقاضای انترنت و ارتباط تلفنی و وسایل ارتباط جمعی نوین را داشته باشید؟
– به هیچوجه چنین امکانی نیست و هیچکس جرأت چنین درخواستی را ندارد و الا با توهین و تحقیر و سرکوب در نشستهای یکانی و جلوی دیگران روبرو می شود. من از آنجا که فقط ده سال پیش از جامعۀ بیرونی به داخل سازمان آمده بودم از وجود انترنت و موبایل و وسایل ارتباط نوین اطلاع داشته و با آنها آشنا بودم در حالیکه افراد قدیمی در داخل سازمان به جز سران آن اساسا از پیشرفت وسایل ارتباط جمعی و انترنت و تلفن همراه اطلاع ندارند تا چه رسد به اینکه بلد باشند از آنها استفاده کنند. از این رو من یک بار به مسئول یکانم نامه نوشتم و شفاهی هم چندین بار پیگیری کردم که من می خواهم به انترنت دسترسی داشته باشم تا از آن طریق حرفم را به دنیای بیرون بنویسم و بگویم من هم مبارزه می کنم من که اینجا نیامدم از صبح تا شب به کار یدی و زمین کندن و سبزی پا ک کردن و بیل زدن در باغچه بپردازم این که درخواست تلفن و تماس با خانواده نیست این یک کار و مبارزۀ فرهنگی است. – آنها با این درخواست شما چگونه برخورد کردند؟
– بعد از مدتی از طرح این درخواستم و به علت اینکه آن را همه جا مطرح می کردم برایم نشستی با شرکت مسئولین و فرماندهان بلند پایۀ یکانمان گذاشتند و گفتند می خواهیم تو را از سازمان اخراج کنیم و به نیروهای عراقی تحویل بدهیم گفتم مگر خودتان نمی گفتید نیروی عراقی وحشی است و افتادن به دست نیروهای عراقی مرز سرخ است و مرگ بهتر از آن است؟! لذا من نمی روم فقط به نمایندۀ کمیساریای عالی پناهندگان در بغداد خانم سومیترا بگویید بیاید با من دیدار کند. – آیا ممکن است چگونگی خروج و فرارتان از کمپ لیبرتی را شرح بدهید؟
– به آنها گفتم من هیچ کار نخواهم کرد و در هیچ نشستی هم شرکت نمی کنم و در بنگال محل استراحتم می نشینم تا خانم سومیترا بیاید و با من صحبت کند، لذا چون دیدند من بدینگونه نظام تشکیلاتی شان را بهم می زنم و خواسته هایم از جمله ضرورت دسترسی به انترنت را همه جا می گویم و با دیگران مطرح می کنم ناچار برای جلوگیری از تأثیر گذاری من و خواسته هایم روی دیگران به بیرون رفتن من تن دادند و درخواست مرا به خانم سومیترا رساندند ایشان نیز آمد و مرا به محل کمیساریا برد من هم درخواست بیرون آمدن کردم و گفتم من دیگر به کمپ این فرقه برنمی گردم و بر این خواستۀ خودم اصرار ورزیدم تا اینکه مرا به مسئولان دولت عراق تحویل دادند. – رفتار مسئولان عراقی با شما چگونه بود؟
– مسئولان نخست وزیری عراق که مرا تحویل گرفتند بسیار خوب و محترمانه با من برخورد کردند و مرا به هتلی در بغداد منتقل کردند و همه گونه رسیدگی به من می کنند. – آیا وسایل و ما یحتاج شخصی تان را با خودتان همراه داشتید؟ و آیا سران فرقۀ رجوی که می دانستند تو بیرون خواهی رفت پولی به شما دادند؟
– آنها نه وسایلم را به من دادند و نه هیچگونه پولی.. و با همین لباسی که بر تنم است بیرون آمدم و تنها مسئولان دولت عراق نیازهای مرا تأمین کرده و می کنند. – چه کارهایی در اشرف و لیبرتی انجام می دادید و چند ساعت کار می کردید؟
– از ساعت 5 صبح بیدارمان می کردند و تا آخر شب ما را مجبور به کار می کردند که هیچیک از کارهایشان واقعی و مثمر ثمر نبود بلکه تنها هدفشان پر کردن وقت افراد بود تا افراد با یکدیگر صحبت نکنند و به اصطلاح خودشان «محفل» نزنند و نیز در مورد خط و خطوط و سیاستهای رجوی و علل شکست استراتزیک آنها فکر نکنند. مثلا در اشرف ما را به کار بنگال سازی (ساختن کانکس) در گرمای 50 درجه و بیابانی عراق وامی داشتند تا بفروشند در حالیکه با ملیونها دلار پولی که از صدام گرفته و سرمایه گذاری کرده بودند هیچ نیازی به این کار نداشتند و در لیبرتی نیز که یک کمپ موقت و ترانزیت می باشد و آنها را از آنجا نیز بیرون خواهند کرد ما را وادار به کارهایی مانند درختکاری و ایجاد باغچه و کندن زمین ساعتهای متمادی می کردند که می دیدم تماما بیهوده و برای پرکردن وقت ما می باشد. – آیا مسعود رجوی در لیبرتی نیز اخیرا شفاهی یا کتبی پیام می داد و یا سخنرانی می کرد؟
– مسعود رجوی در شب قدر ماه رمضان امسال برای صدمین بار طی یک پیام کتبی که توسط مسئولین برای ما قرائت شد از افراد خواست که همگی تعهد کتبی به وفاداری به او و سیاستهایش بدهند و اینکه دست به فرار نخواهند زد و در عراق باقی خواهند ماند تا اینکه به اصطلاح «قدر» خودشان را رقم بزنند، بعد از خواندن پیام کاغذ سفید آ 4 بین همه توزیع کردند و گفتند تعهد کتبی تان را طبق درخواستهای برادر مسعود بنویسید، من کاغذ را سفید برگرداندم و گفتم من چیزی ندارم بنویسم مسـئولم گفت چرا مگر نباید تعهد بدهی گفتم من چند بار تعهد دادم و حرف جدیدی ندارم. رجوی یک بار نیز پیامی کتبی در مورد جداشدگان اخیر در لیبرتی داد و گفت که آنها چون به اصطلاح بریده بودند و توان تحمل سختیها را نداشتند خودمان آنها را بیرون کردیم که هدف وی از این نوع بیان به خیال خود جلوگیری از تأثیر فرارها و جدا شدنها روی افراد دیگر بود از این رو وی در این پیام از میان جداشدگان و افرادیکه از کمپ لیبرتی فرار کرده بودند تنها افراد جدید و جوان را اسم برد و از ذکر اسامی افراد قدیمی رده بالا و معروف که همه آنها را می شناختند و اخیرا از کمپ لیبرتی گریخته بودند از بیم تأثیرگذاری فرار آنها روی دیگران خودداری کرد. – در پایان چه پیامی به دوستانتان که هنوز در اسارت فرقۀ رجوی بسر می برند و به خانواده هایشان دارید؟
– پیامم به دوستانم که هنوز در اسارت این فرقه هستند این است که به خودشان جرأت داده و با شجاعت تمام اینک که به کمپ لیبرتی زیر حاکمیت ملل متحد و به مراتب کوچکتر از اشرف آمده اند و سران فرقه قادر به اعمال کنترل کامل بر آن نیستند خودشان را از اسارت این فرقه رها سازند چرا که مسعود رجوی سازمان مجاهدین خلق را که زمانی پایگاه توده ای عظیم و ملیونی در ایران داشت در نتیجۀ خطوط و سیاستهای ضد ملی و ضد فرهنگ مردم ایران به یک فرقه تبدیل کرد که اینک مورد نفرت و انزجار مردم ایران قرار دارد. همچنین از خانواده های این اسیران چه در داخل ایران و چه در خارج می خواهم اینک که تقریبا همۀ افراد اشرف به کمپ لیبرتی منتقل شده اند خودشان را به عراق برسانند تا به کمک سازمان ملل و دولت عراق با فرزندانشان دیدار کرده و آنها را از قید اسارت باند رجوی رها سازند.