در سال 1376 بود که یکدفعه با موج ورود افراد جوانی به تشکیلات مواجه شدیم بعد کنجکاویها متوجه شدیم این نفرات جدید بچه هایی بودند که سال 70-69 از مرز اردن به کشورهای دیگر فرستاده شدند و اون هم در شرایطی که پدر و مادران آنها اصلا رضایت نمی دادند و رجوی باز کاسه داغ تر از آشو دلسوز شده بود و گفت با توجه به شرایط جنگ کویت بهتر است بچه ها در خارج باشند.همین کار را هم کرد و با فرستادن به نزد خانواده های ایرانی خواست که سر پرستی آنها را بپذیرند. حال برسر همین بچه ها چه گذشت بماند چون خیلی از بچه ها چند بار جابجا شدن در بین خانواده ها.
بعد از این سازمان اجازه هیچ ارتباطی را از جانب پدر و مادر با بچه هایشان نداد. و رجوی با آوردن آنها اهدافی را در سر داشت از جمله می خواست با اینکار یک نیروی تازه نفس و جوان وارد ارتش کند و به اصطلاح یک خون تازه و یک حس و حال تازه ای در ارتش دمیده شود.اما این سطح داستان بود.هدف دیگر رجوی این بود که با بحران نیرو هم مواجه بود و این بچه ها پدر و مادرانشان در عملیات های گذشته کشته شده بودند و بلحاظ قانونی هم سنشان کم بود اگر می خواست تعلل در آوردن بکند ظرف یکی دو سال بعد دیگر امکان پذیر نبود چون تمام آنها با اسامی مستعار و بدون هویتی منتقل شده بودند به محض رسیدن به سنین قانونی دیگر تن به آمدن نمی دادند و هر گاه هم سازمان آنها را می آورد دارای کارت و هویت اصلی بودند و می توانستند برای خروج اقدام کنند.رجوی شیاد به بهانه یک دیدار و تغییر آب و هوا و شما بچه های سازمان هستید و هزار ترفند دیگر آنها را از اروپا و آمریکا آورد در عراق.بعد مدت کوتاهی بچه ها در خواست رفتن می دادند اتفاقا در قسمتی که آنها را سازماندهی کرده بودند من خودم هم بودم مقری بنام هنگ حنیف که فرمانده اول آن زنی بود بنام فرزانه میدان شاهی و سپس لعیا خیابانی مسئولیت آنرا به عهده داشت و افرادیکه که در این هنگ بودند مثلا دست چین شده بودند.
بچه هائی که آنقدر کم سن و سال بودند صبح ها نمی شد آنها را از خواب بیدار کرد ولی قوانین برای آنها هم یکسان بود فقط تنها چیزی که فرق می کرد هزینه صنفی را برای آنها بیشتر در نظر داشتند خیلی از همان بچه ها در صحبت هائی که با من داشتند خواهان رفتن بودند ولی مگر می شود بازگشتی متصور نیست ورودی با این پادگان آزاد بود ولی خروج فقط با مرگ می شد.که همین هم شد چند تن از همین بچه ها دست به خودکشی زدند و خودسوزی کردند و یا در درگیریهائی که رجوی درست کرده بود جانشان را دادند در صورتیکه واقعا بچه بودند و مقصر اصلی آن هم رجوی خوش گذران است اتفاقا پسر خودش هم جز کسانی بود که اساسا سیاست های پدرش را قبول نداشت و یک بار هم اقدام به فرار کرد که متاسفانه وی را گرفتند.
در کل بچه هائی که منتقل شده بودند تقریبا 900 نفررا شامل می شد اعم از دختر و پسر و رجوی توانست 300 نفر از آنها را منتقل کند و با بقیه هم که نیامده بودند از والدین آنها می خواست با آنها تماس بگیرند و بگویند جای شما پیش ما است نه در اروپا که تعدادی باز با وعده و وعید آمدند و تعدادی خام رجوی نشدند.
خلاصه رجوی معلوم نیست چگونه می خواهد پاسخگو این همه شیادی و دغل کاری خود باشد.