در حقیقت خروج از عراق به سران فرقه تحمیل شد چرا که عراق و پادگان اشرف ظرف و پایگاه استراتژیکی رجوی بود. وی درسال ۶۵ پی تمامی بدنامی ها وخیانت ها را به تن خود و فرقه اش مالید وبه عراق آمد تا بقول خودش درشکاف جنگ عراق برعلیه ایران استراتژی سرنگونی رژیم ایران و بدست گرفتن حاکمیت درایران را بنا کند. این استراتژی فقط دردوران حاکمیت رژیم بعث عراق وصدام که متحد وبقول خود رجوی سید الرئیس اش بود پاسخ می گرفت. بزرگ ترین حماقت رجوی این بود که تمامی تخم مرغ هایش را درسبد صدام گذاشت و فقط با کارت او بازی کرد. البته چاره ای هم نداشت او بعد از آتش بس ایران وعراق و به گل نشستن ارتش به اصطلاح آزادیبخش باید می پذیرفت که دربن بست قرارگرفته و بابت تمامی تحلیل ها و پیش داوری هایش و بخصوص آمدن به کشورعراق که درجنگ با مردم ایران بود از تمامی احزاب، گروه ها و شخصیت های سیاسی که خیرخواهانه او را از رفتن به عراق و وجه المصالحه قرار گرفتن منع کرده بودند وخود اعضای فرقه اش عذرخواهی میکرد یا خودخواهانه وصرفا از روی غرور کاذب وکیش شخصیت همچنان به اشتباهش ادامه میداد که رجوی همانند تمامی تشنگان قدرت و دراوج توهم احمقانه راه دوم را برگزید وبه ذلت وخفت تحویل سلاح به امپریالیزم نفی مبارزه مسلحانه وانحلال ارتش بقول خودش آزادیبخش تن داد. حماقت عجیب تر او اصرار به ماندن در خاک عراق بعد از سرنگونی واعدام صدام وتغییرحاکمیت درعراق بود. هرفردی که الفبای ساده دنیای سیاست را خوانده باشد می تواند درک کند که دیگر برای فرقه رجوی ادامه زندگی سیاسی و حتی روزمره تحت حاکمیت دولت جدید عراق که بصورت بنیادین مخالف حضور سیاسی و فیزیکی آنها درعراق است امکان پذیرنیست وحتی وزارت خارجه امریکا هم به آنها پیشنهاد خروج داد. ولی باز رجوی که خودش از صحنه عراق گم و گورشده بود اصرار به ماندن درعراق کرد. آن روزها من بخوبی یادم می آید تحلیل رجوی این بود که وزارت دفاع امریکا خواهان سرنگونی رژیم ایران است درست برعکس سیاست وزارت خارجه امریکا و به نیروها وعده میداد درنهایت سیاست وزارت دفاع پیروز میشود وما به سلاح های پیشرفته امریکایی مجهز وباردیگر و این باربا حمایت نظامی ارتش امریکا عملیات فروغ دو را انجام وسرنگونی را محقق خواهیم ساخت. با این توجیه احمقانه با تولید وسردادن شعارهای مسخره اشرف حفظ شرف، کوه اگربجنبد اشرف زجا نجنبد و یا مجاهد اشرفی سناریواسارت وقربانی کردن اعضا دراشرف را به اجرا گذاشت. مابقی قضایا یادتان هست. دولت های عراق وایران بارها خواهان خروج این فرقه از عراق شدند. دولت عراق اصرار داشت به هیچ وجه نمی تواند میزبان گروهی باشد که به حمایت از صدام دستشان را بخون مردم عراق آلوده کرده اند!
مردم عراق همه روزه درکنارپادگان اشرف که زمانی زمین های کشاورزی آنها بود و با زور توسط صدام تصرف و به رجوی جهت عملیات نظامی برعلیه مردم ایران تحویل داده شده بود جمع می شدند وخواهان پس گیری آن بودند. خانواده های اعضا از طرف دیگربعد از سالیان دوری وبی خبری از عزیزانشان روانه پادگان اشرف شدند وبا تحصن وتجمع دراطراف پادگان خواهان ملاقات با آنها بودند. همزمان خانواده های قربانیان عراقی که وابستگان آنها توسط سران این فرقه درجریان قیام های مردمی کشته شده بودند با تشکیل گروهی بنام جیش المختار دست به عملیات نظامی به پادگان اشرف وکمپ لیبرتی زدند تا انتقام قربانیان خود را پس بگیرند. همزمان دولت عراق خواهان بدست گرفتن کنترل پادگان اشرف بعنوان بخشی از خاک عراق شد که بدلیل ممانعت فرقه رجوی و بوجود آمدن درگیری بین ارتش عراق واعضای فرقه تعدادی کشته شدند.
با انتقال فرقه از اشرف به لیبرتی وضع وخیم ترشد.علیرغم اینکه به ابتکار کمیساریای ملل و دولت امریکا وعراق پروسه اعزام اعضا به کشورآلبانی استارت خورده بود ولی باز هم سران فرقه سنگ اندازی می کردند وبدنبال خرید زمان بیشتردرعراق بودند. چندین بارکمپ لیبرتی مورد حمله موشکی قرار گرفت واز اعضا قربانی گرفت. خانواده ها که تحت تاثیرموشک باران لیبرتی نگران شده بودند مجددا دراطراف کمپ لیبرتی تجمع کردند ودولت عراق وکمیساریا را برای انتقال عزیزانشان به یک محل امن تحت فشار گذاشتند واین درشرایطی بود که رجوی و دیگرسران فرقه برای ماندن درلیبرتی اصرار میکردند واعضایی را که خواهان خروج از کمپ وعراق بودند را خائن لقب می دادند. تحت تاثیرهمین شرایط هر روز تعداد بیشتری از لیبرتی فرار و یا جدا می شدند تا درنقطه ای که فشارهای خانوادها حملات موشکی وجدایی و فرار اعضا و درخواست های کمیساریا ودولت عراق جواب داد وسران فرقه مجبور به عقب نشینی و رفتن به آلبانی شدند. براستی چرا سران این فرقه علیرغم تغییرحاکمیت عراق، فشار طاقت فرسای خانواده ها، موشک باران اشرف و لیبرتی، درگیری با ارتش ومردم عراق وفشارهای نهادهای بین المللی حاضرنبود خاک عراق را تخلیه وبه آلبانی که یک محل امن تربرای اعضا بود برود؟ رهبران فرقه درآن مقطع دولت ایران را متهم می کردند که با تحت فشار قراردادن دولت آقای مالکی می خواهند شرایطی فراهم سازند تا آنها مجبور به ترک خاک عراق شوند. زیرا حضور فرقه درخاک عراق و جوار مرز خواب را از چشم رهبران جمهوری اسلامی ربوده وآنها مستمرکابوس سرنگونی می بینند. حالا چه شد همین مریم رجوی که حضور فرقه درخاک عراق را کابوس رژیم می دانست و اصرار به ماندن درعراق داشت بیکباره وبا یک چرخش ۱۸۰ درجه ای ودریک تحلیل متناقض کننده ومسخره عقب نشینی به آلبانی را انتقال بزرگ وشکوهمند می نامد؟ و از طرف دیگراین انتقال را شکست بزرگ طرح ها وبرنامه های رژیم ایران به خورد اعضا داده است. براستی حضور در جوارمرز و در خاک عراق برای رژیم ایران تهدید دارد یا درخاک کشور آلبانی؟ چرا سران فرقه اینقدر از حضوراعضا درآلبانی ودنیای آزاد وحشت داشتند؟
ادامه دارد…