هفدهم خرداد سال 1365 یکی از نقاط عطف تاریخ هشت سال دفاع مقدس است. در این تاریخ سرکرده گروه تروریستی مجاهدین که در فرانسه اقامت داشت، با عزیمت به عراق، فصل تازه ای را در خیانت به کشور و چهره جدیدی از نفاق تشکیلات خود را به نمایش گذاشت. از این پس آنچه که در کنار سایر جریانات مربوط به جنگ تحمیلی برای هر انسان آزاده ای جالب می نماید، حضور گروه مجاهدین به عنوان ستون پنجم ارتش عراق در خاک این کشور می باشد.
البته ارتباط تشکیلات مجاهدین و رژیم بعث عراق از سالها پیش از این و حتی بنا به شهادت برخی اسناد حتی قبل از شروع جنگ تحمیلی آغاز گشته بود. سندهای به دست آمده از مذاکرات اتاق جنگ بغداد اثبات میکند که سازمان مجاهدین خلق از همان ابتدای جنگ و شاید قبل از آن وارد مذاکره با صدام شده و در بغداد استقرار یافتهاند. پرداخت بودجهی چند میلیون دلاری در هر ماه از جانب رژیم بعث عراق، جاسوسی از داخل ایران به ویژه از جبهههای جنگ و ادامه ترور و انفجار در شهرهای مختلف ایران از مهمترین توافقات سازمان مجاهدین خلق با سازمان اطلاعات و امنیت صدام بوده است.
مسعود رجوی در دیدار سال 1378 با سپهبد طاهر حبوش رئیس وقت سازمان اطلاعات و امنیت عراق، به اولین دیدار محرمانه خود در فرانسه با طارق عزیز (وزیر امور خارجه) و امضاء قرار داد صلح با رژیم عراق اشاره کرده و اعتراف میکند: در سال1361 به طارق گفته حضور در عراق انتخاب مجاهدین خلق است و ما میخواهیم از مرز عراق ایران را آزاد کنیم. مسعود رجوی در دیدار با سپهبد حبوش میگوید: «نوشتهاند سازمان مجاهدین خلق ورقهایی در دست صدام هستند و همچنین مسائلی که بین من و سید الرئیس (صدام) گذشته به آن اشاره میکنند. این روزنامههای ارتجاع و استعمار حرف روشنی دارند و یک حرف میزنند و آن هم فاصله بگیرید از عراق. ما میگوییم مگر میشود؟ از مرزهای عراق میخواهیم کشورمان را آزاد کنیم و این استراتژی ما و ارتش آزادی بخش ایران است. اگر کسی میتواند از کالیفرنیا ایران را آزاد کند، بفرماید بیاید اما ما انتخابمان عراق است. بیاد میآورم که در سال 1982 (1361) وقتی طارق عزیز به منزل ما در پاریس آمد، با همدیگر در دفترمان بیانیه صلح امضاء کردیم.»[1]
رهبری مجاهدین مسعود رجوی حتی در سالهای پیش از ورود به خاک عراق برای این رژیم جاسوسی می کرد. رادیو بغداد به نقل از آسوشیدپرس در تاریخ 31/6/63 گفت: «مسعود رجوی رهبر گروه چپ گرای مجاهدین امروز گفت: رژیم ایران هشتاد تا یکصد هزار نیرو برای یک حمله غافلگیرانه شبانه از طریق شط العرب بسیج کرده است. بخش اعظم نیروهای ایران نزدیک خرمشهر واقع در هفتاد کیلومتری جنوب اهواز متمرکز شده اند. رجوی ادعا کرد حمله دیگری از جنوب آبادان که تنها چند کیلومتر با بصره فاصله دارد، صورت خواهد گرفت.[2]
رجوى از همان نخستین سال سکونت در فرانسه کوشید تا از طریق پیام ها و مصاحبه هایش به دولتمردان عراق بفهماند که او مى تواند با زیاده خواهى هاى عراق همراهى کند و حتى تا جایى پیش رفت که اروندرود را متعلق به عراق معرفى کرد و به جاى اروندرود «واژه شط العرب» را هماهنگ با عراق به کار برد. وى علاوه بر ارسال پیام هاى محبت آمیز براى رژیم عراق، کوشید متحدان خود را آماده پذیرش ارتباط و همکارى با عراق کند. و پس از زمینه سازى هاى لازم، سرکرده مجاهدین و طارق عزیز در پاریس با یکدیگر ملاقات کردند. طى ملاقات مزبور، طارق عزیز ابراز کرد: «امیدوارم در آینده نزدیک دوست عزیزم مسعود رجوى را در پست ریاست جمهورى یا نخست وزیرى ایران ملاقات کنم! پس از ملاقات سرکرده مجاهدین با طارق عزیز، عراق به عمده ترین مرکز فعالیت سازمان مجاهدین تبدیل شد.[3]
گروه مجاهدین از همکارى با حکومت بعثى عراق اهدافى را دنبال مى کرد؛ نخست این که از نظر جغرافیایى عراق با مرزهاى زمینى طولانى اى که با ایران داشت بهترین و آسان ترین مسیر براى نفوذ اعضای این گروه به داخل ایران محسوب مى شد. دوم آن که این گروه با بهره گیرى از کمک هاى مالى و تسلیحاتى سخاوتمندانه دولت عراق مى توانست توان مبارزاتى خود را در برابر نظام اسلامى ایران به میزان قابل توجهى افزایش دهد. به دنبال این سیاست پایگاه هاى مجاهدین که تعداد آنها ۱۷ پایگاه اعلام شده بود؛ در دل خاک عراق و در نزدیکى مناطق مرزى این کشور با ایران تاسیس شد.[4]
عناصر این سازمان تروریستی با حضور در خاک عراق و به عنوان یکی از ارکان ارتش این کشور فعالیتهای زیادی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به انجام رساند. عمده این اقدامات از جاسوسی در خط مقدم جبهه ها و تخلیه تلفنی گرفته تا ایجاد رعب و وحشت در داخل کشور با انجام عملیات تروریستی و حضور نظامی و رویارویی مستقیم با رزمندگان ایرانی بود. این گروه تروریستی در قالب ارائه خدمات خود به رژیم بعث عراق حتی آمار بمب بارانهای شهرهای ایران و میزان تلفات و تخریب های انجام شده را به عراق منعکس می کرد و با ایجاد فضای روانی و شایعه پردازی سعی در تضعیف و تخریب پشت جبهه نیروهای ایرانی را داشت. خدمات اعضای این سازمان برای رژیم بعث عراق آنقدر ارزش داشت که شخص صدام رییس جمهور عراق شخصاً با مسعود رجوی در این مورد دیدار و گفتگو می کرد و مقامات بلند پایه ارتش عراق ملزم و موظف به همه گونه همکاری با این سازمان بودند.
در واقع عراقیها بسیار زیرکانه در طول چند سال، مقدمات انتقال رهبری سازمان مجاهدین خلق را به بغداد برنامهریزی میکنند. البته سازمان مجاهدین خلق نیز بعد از انجام برنامههای مختلف از جمله انقلاب ایدئولوژیک، به آستانه عزیمت به عراق میرسد. ابراهیم خدابنده در اینباره میگوید: «بعد در سال 65 مسعود رفت به عراق و انقلاب ایدئولوژیک درست یک سال قبلش صورت گرفت. بعد هم یک مقدمه سازیهایی شد که خود دولت فرانسه فشار آورد؛ درگیریهایی با فرانسه بود، مخالفین سازمان توی فرانسه بودند، اون موقع خود من هم توی انجمن فرانسه از مسئولین بودم که یک دفعه خبر رسید که هواپیمای مسعود رجوی در بغداد [به زمین] نشسته.»[5]
جلسات متعددی همزمان در پاریس و بغداد برگزار میشود. اسناد موجود حاکی از آن است که بیش از 7 جلسه و در حدود 20 ساعت مذاکره پیرامون جزئیات سفر مسعود رجوی به عراق بین نمایندگان سازمان مجاهدین خلق و افسران اطلاعاتی عراق در بغداد انجام شده است. اینکه یک سازمان تروریستی با کارنامهی کاملاً روشن چگونه سالها در دامن کشورهای مدعی حقوق بشر از هرگونه آزادی عمل و پشتیبانی سیاسی برخوردار بوده است، تا آنجا که در اوج جنگ عراق با ایران برای بهره برداری هر چه بیشتر از این فرقهی جاسوسپرور علیه ملت ایران، توسط غرب به صدام تحویل میگردد.
سرانجام مسعود رجوی در 17 خرداد 1365 با این بهانه که از سوی دولت فرانسه تحت فشار قرار گرفته است (دولت ژاک شیراک رجوی را به علت عدم توجه به قوانین داخلی و امنیتی فرانسه از این کشور اخراج کرد) و به دنبال امضای معاهده ای در این کشور با طارق عزیز، وارد بغداد گردید. پس از ورود وی، نیروهای سازمان در قرارگاههای تشکیلاتی سازمان دهی شده و با حمایت ارتش عراق سلسله عملیات هایی را در طول جبهه های شمالی جنگ انجام دادند. هنگام ورود رجوی به خاک عراق، شورای ملی مقاومت از نشست ۲۳ اردیبهشت 65 خود طی بیانیهای چنین نتیجهگیری کرد: «برای خنثی کردن توطئههای دشمن از یکسو و پاسخ گویی به الزامهای مرحله جدید تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت آقای مسئول شورا از اروپا به کشور عراق منتقل میشود. شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازمان دهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک میهن می داند.»[6]
خود مسعود رجوی درباره نحوه عزیمتش به عراق میگوید: «من فردا از این کشور فرانسه خواهم رفت. منزل اول خاک سویس و قصد دارم اگر بگذارند متعاقباً از آنجا به عراق بروم. مریم هم جلوتر از من رفته. و من فردا اگر بخواهد، برای پیوستن به او عازم خواهم بود. البته که این سفری است خطیر و سرنوشت ساز. پر از خطر، خطرهای مختلف. قرار بود چند روز پیش بروم اما نشد یعنی نگذاشتند. چند روزی خودم را مثل گروگانی یافته بودم اما به هر حال فردا خواهم رفت به سوی سرنوشت در میان طوفان، همپیمان با دیگر قایقرانها. و اگر بپرسید فکرش را کردی که اونجا چه به سرت خواهد آمد، خواهم گفت که ما چه مجاهدین خلق و چه شورا تا جایی که میفهمیدیم و میتونستیم بفهمیم، فکرش را کردیم ولی مگه میشه همیشه فکر همه چیز را کرد. اگر بپرسید برای چی میروم در یک کلام میگویم که بر افرزوم آتشها بر کوهستانها.»[7]
رفتن مسعود رجوی به عراق در سال 65 در واقع پایان یک مرحله از استراتژی سازمان یعنی شکست استراتژی جنگ مسلحانه چریک شهری بود. به خدمت در آمدن و در واقع ورود به صحنه جنگ ایران و عراق توسط مجاهدین خلق در جبههی صدام به عنوان یک مرحله دیگر از استراتژی بود که مجاهدین خلق، دنبال میکردند.
عمده خیانتهای مجاهدین در جنگ تحمیلی
1- ایجاد جنگ روانی با سیاهنمایی اوضاع و احوال کشور؛
2- نشر شایعات و تحریف اخبار و پرداختن به موضوعاتی چون آوارگان جنگی، کمبود کالاها و مایحتاج عمومی، بحران آب و برق و…؛
3- غیرواقعی اعلام کردن آمار شهدای جنگ و اعزام اجباری سربازان و مفلوک جلوه دادن نیروهای مسلح؛
4- سعی در بیاعتماد ساختن مردم نسبت به دولت؛
5- تلاش برای ایجاد تشویش در اذهان عمومی با سر دادن شعارهای «نابود باد جنگ»، «سربازان از جبهه بگریزید» و «شانههای مادران زیر اجساد فرزندان خم شد»؛
6- ایجاد ناامنی، کمینگذاری، کاشت مین و کارهای اطلاعاتی با بهرهمندی از رهنمود عراقیها علیه نیروهای نظامی ایران در کردستان؛
7- جمعآوری اخبار و اطلاعات از محورهای مرزی و درون کشور برای دشمن؛
8- شرح و بسط نقشههای جغرافیایی و ایجاد بمبگذاری در داخل کشور؛
9- همکاری مجدانه جاسوسی با استخبارات عراق و کشف «کلمات رمز» و شنود بیسیم رزمندگان ایران؛
10- ترور رجل انقلابی، سیاسی و حتی رزمندگان ایرانی تحت پروژهای به نام «اعزام و عزیمت» و فرماندهان نظامی در داخل ایران؛
11- جاسوسی از تحرکات نظامی و مراکز مهم اقتصادی ایران؛
12- لو دادن عملیات کربلای چهار به نیروهای عراقی و به شهادت رساندن و اسیر کردن سربازان میهن؛
13- عملیات مرصاد و حمله نظامی به ایران پس از پذیرش قطعنامه 598.
نویسنده: محمدرضا سرابندی پژوهشگر تاریخ معاصر
پینوشت:
1- شرح مذکرات سازمان مجاهدین خلق با استخبارات، آرشیو بنیاد هابیلیان
2- مجاهدین و جنگ تحمیلی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تهران، 1364، ص 43
3- رضا بسطانى، نقش سازمان مجاهدین خلق در جنگ ایران و عراق، فصلنامه نگین، سال اول، شماره،۳ زمستان ۱۳۸۱.
4- سایت گذرستان نشریه الکترونیکی تاریخ سیاسی معاصر ایران
5- آرشیو اسناد بنیاد هابیلیان – مصاحبه با ابراهیم خدابنده
6- علی اکبر راستگو، مجاهدین خلق درآئینه تاریخ، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص63.
7- آرشیو بنیاد هابیلیان