عوارض یک بیماری تاریخی
ایراندیدبان
در تحلیل شکست خط مشی تروریستی مجاهدین در ایران که بنا بر وعدههای آنان بنا بود حکومت را ظرف چندماه سرنگون ساخته و آنها را به کرسی قدرت بنشاند، همواره ارزیابی ناصحیح و نابخردانۀ این گروه از واقعیات اجتماعی مدنظر قرار داده شده است.
بخشی از کسانی که از نزدیک با تحلیلهای رهبری مجاهدین آشنا بودهاند، مهمترین اشتباه آنها را در محاسبۀ نادرست از میزان حمایت مردم از چنین حرکتی میدانند و رویدادهایی مانند تظاهرات مسلحانه در 5 مهر سال 1360 و یا عملیات فروغ جاویدان را به عنوان شواهد این نگاه نادرست و تحلیل غلط برمیشمارند.
این نتیجه گیری اگر چه کاملاً غلط نیست و بخشی از واقعیت را (لااقل از نظر بدنۀ این گروه) آشکار میسازد، اما بهصورت همه جانبه و کامل، اصل قضیه و سرچشمۀ محاسبۀ نادرست رهبری مجاهدین از شرایط اجتماعی را تبیین نمیکند.
آنچه که مجاهدین را اینگونه به عرصۀ دشمنی آشکار با مردم کوچه و بازار کشاند، آنچنان که با اتخاذ روشهای کور و سردرگم تروریستی، مرزهای هرگونه جنایت را درنوردید، همانا خودبزرگبینی و محاسبۀ چندبرابر از ظرفیتها و قدرت بازی در صحنۀ سیاسی ایران بود.
این اشتباه محاسبه که ریشههای شیزوفرنیک در روان بیمار رهبری این گروه داشت، از این گروه یک دن کیشوت ساخت که به چند نفر یک گردان میگفتند و به 4000 نیروی خود ارتش! البته از همین تعداد اندک نیز به تدریج کاسته شد و اکنون به آنها ساکنان یک شهر میگویند.
اما غرض از اشاره به این موضوع و ذکر این مقدمه، بررسی مجدد مواضع اخیر مجاهدین در صحنۀ سیاسی بینالملل است که آن نیز باید با توجه به همین بیماری تاریخی و ریشهدار مجاهدین نگریسته شود.
آنها بر اساس موضوع فعالیتهای هستهای ایران، کراراً درخواست میکنند که در برابر ایران باید قاطعیت به خرج داد و امریکا را تحریک به حملۀ نظامی به ایران میکنند و یا درخواست ارجاع پروندۀ ایران به شورای امنیت را دارند.
اما از آنجا که به هر حال برای هر اقدامی، ولو در راستای خواست کشورهای امپریالیستی، باید مستندات محکم قانونی وجود داشته باشد و موضوع ایران به کلی فاقد این مستندات میباشد و بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی، بارها پیدا نشدن شواهدی در مورد فعالیت نظامی در این عرصه را گزارش کردهاند، لذا دستهای مجاهدین بسیار خالیتر از آن است که بتوانند با توهمات مالیخولیایی خود اقدامی را علیه ایران ترتیب دهند.
لذا شاهد آن هستیم که در چند روز گذشته بقایای رجوی مرتباً با ارتباط دادن مسألۀ بیربط وجود نام آنان در لیست گروههای تروریستی به مسألۀ هستهای در صددند که ضمن باز کردن راهی برای تنفس خود، خود را به عنوان یک جریان قدرتمند که توان ایجاد تغییری در ایران دارد جا بزنند.
این ادعا تا آنجا که به ناظران خارجی مربوط میشود، ادعایی خندهدار و البته غیرقابل اعتنا است، اما در مورد مجاهدین باید گفت که چنین ادعاهایی نشانگر وخامت همان بیماری کهن و مرگآور خودبزرگبینی است که همواره یکی از عوارض آن، خودکشی از ترس مرگ بوده است.
مجاهدین میکوشند با به آتش زدن و خودکشی دسته جمعی، از انحلال ذلیلانه به دست خود و از برگزاری یک دادگاه تاریخی برای رسیدگی به جنایاتشان فرار کنند. از این رو است که خود را برای فرو رفتن در کام مرگ کاندیدا کردهاند.