پرواز تاریخساز، محصول بن بستهای پشت سر
بهار ایرانی، ششم ژوئن 2006
17 خرداد سال 1365 مسعود رجوی در پی یک اقدام غیر منتظره پاریس را به مقصد عراق ترک کرد. این اقدام دور تازه ای از حیات سیاسی سازمان مجاهدین خلق را رقم زد. بخشهای مختلف اپوزیسیون که تا آن زمان علی رغم امتناع از پیوستن به شورای ملی مقاومت و موضع گیری نسبت به ملاقات رجوی با طارق عزیز در سال 62 اما با تساهل بیشتری برخورد می کردند مجاهدین و شورا را به شدت مورد نکوهش و شماتت قرار دادند. اما مجاهدین خلق که به تدریج در آستانه تلاشی کامل در داخل کشور قرار گرفته بودند الزاما می بایست تا راه حل تازه ای را اندیشه کنند. مجاهدین نه تنها در عرصه داخلی متحمل شکست و بن بستهای اساسی شدند که در عرصه تلاشهای برون مرزی برای کسب مشروعیت و رسمیت دادن یک آلترناتیو به اصطلاح دمکراتیک نیز توفیقی حاصل نکردند. به موازات شکستهای نظامی سازمان در داخل ، در شورا نیز به واسطه هژمونی طلبی رجوی بخشی از نیروهای تاثیر گذار شورا از جمله حزب دمکرات کردستان از شورای ملی مقاومت جدا می شود. اهمیت این جدایی برای مجاهدین خلق از آن رو است که با جداشدن حزب دمکرات کردستان استفاده از منطقه کردستان به عنوان یک امکان بالقوه برای تغییر شرایط تاکتیکی مجاهدین خلق از جنگ چریکی شهری به تاکتیک منطقه ای منتفی شده است.
مجاهدین اندکی بعد از اتخاذ جنگ چریکی شهری و تبعات و شکستهای آن متقاعد شده بودند که این تاکتیک راه حل مسئله سرنگونی نیست. اما شرایط ناگزیر پیش رو و سماجت رجوی در اثبات صحت این مشی مجاهدین را علیرغم ادعاهای واهی ناگزیر کرده بود کماکان بر ادامه این تاکتیک اصرار ورزند. همین امر به علاوه دلایل دیگری چالش مشی موجود و متعاقب آن ریزش نیروهای موجود در شورا را تشدید کرده بود. بیژن نیابتی از اعضای چپ شورای ملی مقاومت در کتاب” نگاهی دیگر به انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین خلق” شرایط مجاهدین خلق را در این دو جبهه (داخلی و خارجی) اینگونه تشریح می کند. او در رابطه با شکست تاکتیک جنگ چریکی شهری و بن بستهای ناشی از آن می نویسد:
” سال 62 سال تعیین تکلیف نهایی در تمامی صحنه های سیاسی – نظامی، استراتژیک و ایدئولوژیک است. بن بست سیاسی و نظامی مقاومت مسلحانه و عدم امکان سرنگونی کوتاه مدت رژیم که در اواخر سال 61 بارز و در طول سال 62 محرز گردیده بود، دو راه حل را در مقابل مجاهدین خلق قرار می دهد.”(1)
و در خصوص بن بستهای سیاسی ناشی از تنشهای درون شورا موسوم به ملی مقاومت و عدم مقبولیت و پذیرش اساسنامه شورا توسط گروههای مستقل اپوزیسیون می نویسد:
“در صحنه سیاسی وضع از این هم بدتر است. عدم موفقیت مجاهدین در سرنگونی کوتاه مدت رژیم در کنار این واقعیت که پروژه شورای ملی مقاومت علی رغم مدعی تنها آلترناتیو دمکراتیک بودن هنوز موفق به جلب تمامی نیروهای سیاسی ضد شاه و شیخ نگردیده بود فشارهای طاقت فرسایی را چه از درون و چه بیرون متوجه مجاهدین می کند.”(2)
نیابتی در ادامه به روند جریان منتقدین شورا به عنوان عامل تسریع کننده در بن بست شرایط موجود اشاره و می نویسد:
“در بیرون شورا، روند روبه گسترش انتقاد به مجاهدین که در طول سال 61 براه افتاده بود و در سال 62 از یک نقطه عطف تقابل با مجاهدین گذشته بود در پروسه رشد خود به یک رویارویی تمام عیار با مجاهدین در سال 63 می انجامد.”(3)
در چنین شرایطی ملاقات رجوی با طارق عزیز(در سال62) در واقع پیش درآمدی است برای بن بست شکنی که با سفر رسمی رجوی به عراق در سال 1365 محقق می شود. به اعتراف نیابتی انتقال مجاهدین و رهبری آن به عراق از همان زمان ملاقات رجوی با طارق عزیز در دستور کار مجاهدین خلق قرار می گیرد اما به دلایلی این امکان به اصطلاح قفل بوده است. او در این رابطه می نویسد:
“امکان وضع موجود ( شکست فاز مسلحانه در داخل و ریزش متحدین شورای ملی مقاومت) به منوال سابق نا ممکن بود. به ویژه که مسئله حیاتی از امکان عراق که تا آن مقطع به دلایل سیاسی صرف بدرجات بسیار در شرایط قفل کامل بود در دستور کار مجاهدین قرار داشت.”(4)
در بخش دیگری از این کتاب ضمن تاکید بر ضرورت این انتقال آن را نه محصول یک تصمیم عاجل و ناگزیر که اقدامی کاملا استراتژیک توصیف می کند و در این رابطه می نویسد:
“استفاده از امکان عراق علی رغم واضح بودن ضرورت و حقیقت آن برای مجاهدین همچنان به تعویق انداخته می شد.”(5)
اگر چه مجاهدین اصرار داشتند این سفر را ناشی از شرایط بین المللی و فشار دیپلماسی ایران به فرانسه برای خروج رجوی از این کشور توجیه کنند اما به اذعان نیابتی استفاده از امکان عراق به عنوان یک راه استراتژیک محصول شکستهای تمام و کمال مجاهدین و شورای ملی مقاومت است. به این شرایط باید امکان ریزش و انشعاب درونی در سازمان مجاهدین را نیز اضافه کرد. صرفنظر از شکستهای مجاهدین در عرصه های یاد شده مجاهدین از درون نیز با چالشهای جدی روبرو بودند. امکان انشعاب اعضای بلند پایه سازمان به واسطه شکستهای موجود و بن بست پیش رو مجاهدین را در معرض چالشهای جدی تری از درون قرار داده بود. نیابتی در توضیح این پارامتر می نویسد:
” در چنین شرایطی کافی بود فقط یک نفر از میان خیل اعضای دفتر سیاسی و کمیته مرکزی آن زمان مجاهدین راهی دیگر برگزیده و به گونه ای علنی استراتژی ناموفق مبارزه مسلحانه چریکی را به زیر علامت سوال می برد. در رده های پایین تر عناصر مسئله داری همچون پرویز یعقوبی و سعید شاهسوندی و برخی دیگر برای به صدا درآوردن زنگهای خطر در درون تشکیلات کفایت می کردند.”(6)
سفر رجوی به عراق محصول استراتژی شکست خورده ای بود که تصور می کرد می توان به صرف اتکا به تروریسم و به اصطلاح قطع سر انگشتان در کوتاهترین زمان ممکن به قدرت سیاسی برسد. این تصور که بر پایه اطلاعات کاذب و تحلیلهای غیرواقع بینانه رجوی به کلیت سازمان حقنه شده بود در عمل اما چیزی جز تشدید موقعیت رهبری و تردیدهای اساسی بر توانمندیهای ادعا شده باقی نگذاشت. اینک پس از گذشت بیش از دو دهه عضو چپ شورای ملی مقاومت بر خلاف رهبری سازمان دیگر ضرورتی در توجیه و لاپوشانی تئوریک و آسمان ریسمان کردن آن نمی بیند و صریحا می نویسد:
“واقعیت این بود که علی رغم جانفشانی های بی دریغ و فدای حیرت انگیز و تمام عیار جریان مجاهدین خلق چه در راس ، چه در بدنه و چه در میان نیروهای سمپاتیزان در حول و حوش مجاهدین معضل سرنگونی روی دست مجاهدین مانده بود و در پایان موعد سه ساله با شکستی آشکارا مواجه شده بود.”(7)
این مسیر اما به جای نقد درون و بازنگری در باورهای خود به ناگزیر برای اثبات جزمیتهای سیاسی و تثبیت موقعیت رهبری به هر امکانی از جمله تمسک و اتحاد استراتژیک با عراق متوسل شد. اقدامی که در ادامه بنا به ماهیت سازشکارانه و غیر اصولی خود مسیر مجاهدین را حتی از تتمه مشروعیت در نزد نیروهای اپوزیسیون محروم کرد و باعث ریزش متعاقب بسیاری از نیروهای درونی و باز شدن باب برخوردهای خشونت آمیز درون تشکیلاتی گردید. این مسیر مجاهدین را بر خلاف همه ادعاهای اصول گرایی در تعاملات بین المللی به پست ترین مواضع ارتجاعی و متحد شدن با راست ترین رژیمهای منطقه و رودرویی بی واسطه با مردم ایران ناگزیر کرد. همین روال قدرت تصمیم گیری از سازمان را سلب و آنها را ناگزیر کرد تا به تناسب تحولات منطقه خود را تنظیم کنند. عملیات فروغ جاویدان ، مشارکت مجاهدین خلق در سرکوب جنبشهای داخلی عراق هزینه هایی است که مجاهدین بابت گزینه عراق به عنوان متحد استراتژیک خود پرداخت کردند.
پرسش نهایی اما این است که هزینه های یاد شده به ضرورت انتخاب خاک عراق به منزله نوعی امکان برای کسب قدرت سیاسی بر مجاهدین خلق تحمیل شد یا اینکه اساسا مجاهدین با علم پرداخت این هزینه ها دست به این گزینه زدند. به نظر می رسد پیش بینی چشم اندازهای مورد اشاره برای مجاهدین خلق امری بدیهی بوده است. آنچه در این رابطه برای مجاهدین غیر قابل پیش بینی است قفل شدن مجدد سازمان در عراق و تکرار موقعیت سال 62 است. انقلاب ایدئولوژیک درونی سازمان در واقع ماحاصل بن بست شکنی نهایی مجاهدین در درون است. راه حلی که تلاش می کند برای همیشه چالش بحران رهبری را در درون تشکیلات پاسخ بدهد. این بار به جای پاسخگویی رهبری به استراتژی ابتر مجاهدین خلق این اعضا و هواداران هستند که بابت اشتباهات رهبری باید پاسخگو باشند. رهبری به همان میزان که در بیرون از سازمان به سمت راست مستحیل می شود در درون اما با به اصطلاح با رادیکالیزه کردن سازمان به منتهی علیه چپ زمینه هر گونه چالش جدی را مسدود می کند. حاصل سفر تاریخساز رجوی به عراق در نهایت در این تئوری مارکسیستی از زبان نیابتی توجیه می شود. خوش بینانه ترین فرض موجود برای شکست دوباره مجاهدین در ائتلاف با صدام برای پاسخگویی به معضل لاینحل سرنگونی. در این رابطه به نقل از نیابتی می خوانیم:
” ماهیت های چپ اما در واکنش نسبت به فشارهای ارتجاعی از خارج، به لحاظ درونی رادیکالیزه تر گردیده و برای حفظ تعادل به نسبت فشار راست از خارج به تقویت عنصر چپ در داخل می پردازد.”(8)
به زبان دیگر انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق محصول بن بست تازه و هزینه هایی است که با انتخاب عراق بر سازمان مجاهدین تحمیل شد.
منابع
1- نگاهی از درون به انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق. نوشته بیژن نیابتی. انتشارات خراج از کشور. 1384. ص 17.
2- همان. ص 16.
3- همان. ص 19.
4- همان. ص 20.
5- همان. ص 20.
6- همان. ص 21.
7- همان. ص 18.
8- همان. ص 4.