سلام فرزندم !
سال 1398 رو به اتمام است و سال جدید بزودی فرا می رسد. گفتم چند خطی برای شما ارسال کنم که شاید بدستت برسد. شماره تلفنی از شما ندارم که با شما تماس بگیرم و صدایت بعد از چندین سال به گوشم برسد . نمی دانم از چه راهی می توانم با شما تماس بگیرم. با شما تماس گرفتن خیلی سخت است. من خیلی پیر شدم خیلی دلم می خواهد شما را ببینم دعا می کنم که هر چه زودتر با شما دیداری داشته باشم.
من آزادی شما را دنبال می کنم در جریان خبرها هم هستم . از چاله در آمدی افتادی در چاه! خبر داری خیلی از دوستانت خودشان را نجات دادند و الان زندگی آزادی دارند خیلی ها تشکیل خانواده دادند. تو در زندان ماندی و داری خودت را از بین می بری چرا خودت را نجات نمی دهی؟! کمی به فکر خودت باش.
کسانی که تو را نگه داشتند ( منظورم فرقه خدا نشناس رجوی است ) اینها فریبکارند و دروغگو. اینها در ایران هیچکس را ندارند به شما دروغ می گویند که مردم ایران خواهان ما هستند. مردم ایران اینها را دشمن خودشان می دانند و به خون آنها تشنه هستند. تبلیغاتی که برای شما از طریق تلویزیون پخش می کنند دروغ است. می خواهند به شما روحیه بدهند و بیشتر شما را نزد خودشان نگه دارند . حمید رضا فرزندم من آرزو دارم که یک بار دیگه تو را در آغوش خودم بگیرم مادرت هم همین را می گوید تصمیم جدی بگیر و هر چه زودتر خودت را از زندان نجات بده. من چشم انتظار تو هستم روزی که تو را در آغوش بگیرم انگار که دنیا را به من دادند. امیدوارم سال جدید در آغوش گرم خانواده خود باشی.
پدرت شمس الله نوری