نوشته: دکتر مسعود بنی صدر
صفحه های: 608 و 607
آزادی نسبی و مطلق
آزادی کامل رهبر فرقه و عشق منحصر به فرد پیروان به او = آزاد نبودن کامل دیگران
ما می دانیم که در جامعه هیچ کس به جز یک دیکتاتور مطلق نمی تواند به طور کامل آزاد باشد. آزادی بقيه افراد در جامعه نسبی است و به اعتقادات، خواست ها و آرزوهای آن ها برمی گردد و به محدودیت هایی که در جامعه (به شکل قانون، اخلاقیات، فرهنگ و دین) برای عدم تجاوز افراد به آزادی و حقوق دیگران گذاشته شده است. به این ترتیب می توان نتیجه گرفت که آزادی ما در جامعه نسبی و محدود است به آزادی دیگران و قوانین عرفی، مذهبی و حقوقی جامعه ای که در آن زندگی می کنیم. بنابراین وقتی ما صحبت از آزادی به طورعام می کنیم، معنی نسبی آن را در نظر داریم و نه یک مفهوم مطلق.
حال اگر آزادی نسبی را همان بدانیم که مدّ نظر ماست، در یک دیکتاتوری مطلق که خود را فقط در شکل داستان 1984 جورج اورول نشان می دهد و نیز در یک فرقه ی مخرب که عشق برای رهبر فرقه و آزادی او مطلق است، عشق به دیگران به حداقل و یا صفر می رسد و محدودیت ها روی آزادی پيروان هم مطلق می شود. به عبارت ديگر مطلق بودن آزادی دیکتاتور و رهبر یک گروه به دلیل نسبی بودن آزادی، می طلبد که آزاد نبودن بقیه هم مطلق شود. و یا عشق ورزی همه نسبت به یک نفر و تنها نسبت به او می طلبد که عشقورزی آن ها نسبت به دیگران هم به حداقل برسد. به این ترتیب در یک فرقه مخرب، هیچ کس مگر رهبر، آزاد نیست و هیچ کس به جز رهبر نمی تواند فی الواقع، آن گونه که در درونش هست، باشد و بقیه نیز باید برای ادامه ی حضور در چنین جمعی، تلاش کنند که «خودشان» نباشند و یا با رهبر حداکثر انطباق را پیدا کنند. به عبارت دیگر «خود»، افکار، آرزوها، خواست ها، اعتقادات، احساسات و عواطف شخصی خود را به فراموشی سپرده و همانند رهبر بشوند. (توجه شود که «خود» بودن، یعنی آزادی، و در نتیجه نا«خود» بودن یعنی آزاد نبودن)
البته باید توجه داشت که با این تعریف از آزادی، همان طور که ما نمی توانیم حتی در دموکراتیک ترین جوامع، آزاد مطلق باشیم، به عکس حتی در بدترین نوع دیکتاتوری ها نیز یک فرد نمی تواند به طور مطلق غیر آزاد باشد. چرا که هیچ دیکتاتوری نتوانسته و نمی تواند به طور 24 ساعته افراد را در زندان فیزیکی و روانی قرار داده و تمام حرکات، افکار، خواست ها، رؤیاها و احساسات آن ها را تحت کنترل خود داشته باشد و آن ها مطلقاً نتوانند حتی لحظه ای خودشان باشند. شاید نزدیک ترین حالت به این مطلق بودن آزادی و خود بودن رهبر و به عکس این ناخود بودن و آزاد نبودن مطلق پیروان را فقط در یک فرقه مخرب پیدا شود که در واقع پدیده ای است محدود و شاید آزمایشگاهی.
علت این که حصول چنین پدیده ای در یک فرقه مخرب ممکن می شود به این برمی گردد که نظارت و کنترل بر کارکردها و افکار و احساسات و … افراد به جای آن که از بیرون آن ها (مثلاً به شکل غل و زنجير و زندان) صورت بگیرد، از درون خود آن ها (توسط شستشوی مغزی) اعمال می شود. همچنین تنها در یک فرقه مخرب است که رهبر فرقه می تواند ملأ منزوی و یا میلیو، انزوای کامل فیزیکی و روانی را به پیروان تحمیل نموده و همه را در یک زندان فیزیکی و روانی بزرگ برای نبودن «خود» قرار دهد.
در مجاهدین از روز نخست به ما آموزش داده می شد که معنی آزادی، آزاد بودن از درون است، آزادی از غرائز حیوانی، آزادی از خواست ها و نیازها و تعلقات. در فلسفه ی آن ها، فردی آزادتر بود که خواسته و آرزوی فردی کمتری داشت و آماده ی فدای بیشتری بود. البته اگر شما کسی را پیدا کنید که هیچ اعتقاد، فکر، آرزو و خواسته ی شخصی نداشته باشد، هویت و شخصیت فردی نداشته باشد، چنین کسی البته در تمام فرقه های مخرب و شاید در هر کجای دنیا می تواند مدعی شود که آزاد مطلق است. چرا که موجودیست بی رنگ و در هر کجا می تواند به رنگ آنجا در آمده و باز احساس کند که خودش می باشد و محدودیتی روی او نیست. با چنین تعریفی یک ماشین، یک موریانه، بدون هیچ خواسته ی شخصی و به طور مطلق در خدمت دیگری، از هر انسانی آزادتر است. و به عبارتی سگ شما از شما آزادتر و زنگوله آویزان به گردن سگتان از خود سگتان آزادتر و به مراتب از شما آزاد تر است.
بنابراین می خواهم نتیجه بگیرم که اگر آزاد بودن یعنی خود بودن است، در یک فرقه مخرب از اولین قدم، شما آزادی خود را از دست می دهید. چرا که از نخستین قدم یاد می گیرید که «خود بودن» شما غلط است و باید عوض شوید. شما باید خود را به کس دیگری تغییر دهید، نه تنها روی اعتقادات و خواسته و احساسات و عواطف شخصی خود باید محدودیت بگذارید بلکه باید با آن ها مبارزه و در صورت امکان نابودشان کنید و با آن چیزی که فرقه دیکته می کند جایگزین اش نمایید. به عبارتی بودن در یک فرقه ی مخرب در تناقض کامل است با آزاد بودن شما.
تنظیم از: عاطفه نادعلیان
فراز اول از کتاب: فرقه های تروریستی و مخرب – نوعی از برده داری نوین