دافعه ای که در ایران نسبت به نام منفور این سازمان وجود دارد، نفی کردنی نیست و این را بهتر از هر کس دیگر، مریم رجوی و مسعود رجوی می دانند.
واقعیت این است که حدود 2000 پیرمرد و پیرزنی که در آلبانی در اسارت سازمان بسر می برند، چون اکثرا سنین بالائی داشته و توان انجام کارهای فیزیکی را ندارند، به کار با کامپیوتر و آشوب سازی اجتماعی در فضای مجازی روی آورده شدند! بدین معنی که اخبار اقتصادی مربوط به مشکلات معیشتی را جمع آوری کرده و در کانال های ایجاد شده ی خود، بازتاب می دهند.
برای این منظور هم از اسامی جعلی و هم از مکان های جعلی در کشورهای اروپائی نام می برند. تمام سعی و تلاش های مذبوحانه این گروه هم برای این است که با این ترفند به نارضایتی های موجود در جامعه دامن زده و بزرگ نمایی کنند!
اما جالب این است که ابتدائا در هیچ کانالی با نام سازمان مجاهدین وارد نمی شوند! این همان دم خروسی است که بیرون می زند ونشان می دهد که سازمان هیچ جایگاهی در بین نسل پرشور و جوان نداشته و ندارد.
حضور آن پیران در فضای مجازی هم لاجرم خارج از زیر چتر سازمان باید باشد، حضور زیر تابلوی سازمان پرهزینه و سئوال برانگیزبوده و بازتابش هم بسیار منفی است! اگر با نام سازمان وارد شوند ، فورا طرد خواهند شد.
بعنوان مثال، در بحران داخلی 88 هیچ کس ، هیچ نسبتی با سازمان نداشت و سازمان هیچ اثرگذاری در آن جریان نداشت، بعدها هم هرچه تلاش کرد از طریق اینترنت اثرگذاری داشته باشد. بدلیل همان فقدان گذشته ای اثرگذار، نتوانست برای خود جائی باز کند! در سال ۸۸ سازمان اصلا حضور و تاثیری نداشت. نه تاثیرگذار بود، نه حضور داشت و نه اطلاع!
توقف سازمان در دهه ی 60 و عدم جذب نیروی تازه نفس و عدم تکثر در درون سازمان، از علل اصلی این عدم تاثیر گذاری در جامعه ی ایران است. به جرات می توان گفت که در زمینه ی نیروئی سازمان خیلی عقب است و جذبی ندارد و تحقیقا این عدد به صفر میل می کند.
اگر مثال دیگری هم بخواهم بزنم، حرکات اعتراضی سال 98 هم فیتیله ی انفجاری اش بنزین بود. این بار هم هیچ نقشی در میدان نداشت و هرگز نامی از سازمان برده نشد! هیچ کس به نفع رجوی حتی شعار هم نداد! بخصوص که اینترنت هم قطع بود و بستری برای فعالیت های اتاق های کامپیوتر پیرمردان و پیرزنان آلبانی نشین فراهم نبود! سازمان هم که دسترسی اش فقط از طریق اینترنت بود، این بار نیز بور شد!
سازمان هرگز به نام سازمان نمی تواند در اجتماع ایران تاثیرگذار باشد.
نگارنده منکر نمی شود که نارضایتی در جامعه نیست، بله هست و وجود دارد، اما امکان بهره برداری از حرکات و اعتراضات از توده های ناراضی برای سازمان مجاهدین میسر نیست. هیچ بستری برای این امر در جامعه وجود ندارد ودر آینده هم وجود نخواهد داشت.
ابزار دیگر سازمان برای حضور در اجتماع ، ” سیمای آزادی ” اش است ، این سئوال پیش می آید که چند درصد مردم بیننده ی این تلویزیون هستند؟
اصلا قابل تحمل و رقابت با سایر شبکه های ماهواره ای نیست که کسی هم ببیند! درک و فهم سازمان، همانطوریکه در بالا اشاره شد در سال 60 قفل شده است ، سازمان با جنبش های اجتماعی جلو نیامده و درک درستی از شرایط ایران ندارد. جالب هم اینکه خود سازمان هم نمی داند و نمی خواهد بپذیرد و یا انکار می کند که غارنشین گردیده و تبدیل به گروهی منزوی شده است ! دیگر ابزاری برای سازمان نمی ماند که برای خودش حتی با اسامی جعلی، جایی در جامعه باز کند.
براستی چرا تصور جامعه ی ایران هرگز از سازمان مجاهدین مثبت نشده است؟
چرا مردم ایران در همه ی سنین، هرگز سازمان مجاهدین را به دید یک آلترناتیو نمی بینند؟
علت خود سازمان است، عقبه و تاریخچه ی سازمان چیزی برای دفاع باقی نگذاشته است. جداشدگان از این سازمان که از کل نفرات باقیمانده بیشترند. بطوریکه هر کس اگر خاطرات سالها اسارت یک جداشده را مطالعه کند، یا با یک جداشده چند دقیقه صحبت کند، تصویرواقعی و سرکوبگر و قرون وسطائی سازمان مجاهدین برایش کاملا عیان شده وهرگز فرد سراغ این سازمان جهنمی و ابتر نخواهد رفت!
حتی در قرارگاههای کنونی مجاهدین نیز، همه از مسعود و مریم دل زده شدند. به جز ایندو عکس هیچ کس به چشم نمی خورد. اینها همه چیز را به خودشان معطوف کرده اند، خود را بعنوان نماد سعادتی جا زدند که هرگز کسی را سعادتمند نکرده است ! در منطقی که اگر کسی بجز مسعود و مریم، به کس دیگری محبت کند این بدین معنی است که محبت خود را از آنها دریغ کرده است ، باید هم آن منطق را به زباله دان تاریخ سپرد . . .
فرید