مادر بتها
ایراندیدبان
مولانا در کتاب گرانسنگ مثنوی معنوی که سرشار از پندها و نصایح است، ماجرای پسری را حکایت میکند که بهواسطهی مادری که مشی درستی در زندگی ندارد، هر روز با کسی مرافعه دارد و هر روز به خیال دفاع از مادر، با مردم به مشاجره برمیخیزد… تا آنکه عقلانی فکر کرده و ریشهی ابتلائات که غلط کاری مادر بوده را شناخته و در صدد رفع آن برمیآید.
حضرت مولانا از این استعاره اینگونه نتیجه میگیرد که: مادر بتها، بت ِ نفس شماست… و توصیه میکند که بهجای درگیر شدن با عالم و آدم بهتر است مسألهی نفس را حل کرد!
این حکایت، تشابه عجیبی با وضعیت سازمان مجاهدین خلق دارد که از اولین روز تأسیساش، بهخاطر نقایص و کاستیهای ذاتی و معلولیتهای ایدئولوژیک و سیاسی، هر روز بلوایی بهپا کرده است و بهجای اینکه یکبار صادقانه بنشیند و خود را نقد کند، زمین و زمان و عالم و آدم را به باد فحش و ناسزا میگیرد که چرا اشتهای قدرتطلبی این چند نفر را درک نمیکنند.
سیر نزولی مجاهدین از بعد انقلاب ایران به اینسو اینگونه بوده است که از ضدیت حاد با امپریالیسم به تضاد با جمهوری اسلامی کشید و از تضاد با جمهوری اسلامی به ستایش دموکراسی غربی رسید، از ستایشگری دموکراسی کشورهای غربی به همپیمانی با صدام و خدمت به سرویسهای جاسوسی کشورهای متحجر عربی رسید و سرانجام مدال افتخار خدمت به پنتاگون را به گردن آویخت و اکنون نیز به مرافعه با کشورهای غربی پرداخته که علیالظاهر الگوی دموکراسی آنان را برای ایران هم خواهان است!
دعوای اخیر مجاهدین با کشورهای اروپایی است! دعوایی که پس از شکست خفتبار بقایای رجوی در عملیات روانی که علیه کشورهای اروپایی تمهید کرده بودند دریافت داشتند و ناتوان از موجسواری بر رأی سیاسی دادگاه بدوی اروپا با دولتمردان اروپایی آغاز کردند و در این دعوی طلبکارانه مدعیاند که چرا دولتهای اروپا آنها را همانگونه که هستند میبینند و نه آنگونه که باب میل رجوی است و اسم دعوای آخری خود را نبردی برای عدالت گذاشتهاند!
در چنین نبردی است که کشورهای اروپایی که سالها است مأمن و پناهگاه مجاهدین بوده و هستند یکباره به تحقیر کنندهی تمامی پرنسیپهای حقوق بینالملل ، پایمال کنندهی حقوق بینالملل عمومی ، خودسر ، سرپیچی کننده و راضی به فقدان دموکراسی و… تغییر پیدا میکنند و متهم میشوند.
حقیقتاً چرا یکبار هم که شده است گردانندگان باند منزوی و منفور رجوی صراحتاً به این موضوع پاسخ نمیدهند که چرا و چگونه میشود که تمامی جهانیان موضعی بر خلاف خواستها و سیاستهای آنان دارند و فقط آنها هستند که درست میگویند و درست میاندیشند و درست رفتار میکنند!
چرا آنها هیچگاه روشن نمیکنند که چرا هر کجا که پا میگذارند با بیاعتنایی و بیاعتمادی مواجه میشوند؟
بر همین منوال است که میتوان پی برد که منشاء اختلافات و درگیریهایی که از روز اول پس از انقلاب، مجاهدین در جامعهی ایران به راه انداختند در کجا نهفته است.
بقایای رجوی برای حل تمام و کمال تمامی معضلات و مشکلاتی که پیش روی دارند، هیچ راهی ندارند جز اینکه مشکل اصلی که همانا موجودیت منحوس و منفور گروه تروریستی مجاهدین است را از میان بردارند.