در شهادتهای اعضای جدا شده درمییابیم که مریم رجوی و دیگر زنان ارشد تشکیلات در روند اجرای جلسات آمادگی برای رابطه با مسعود، رقص رهایی، جاری کردن صیغه عقد و همخوابگی همکاری تنگاتنگی با پروژه دارند.
بتول رجایی یکی از این زنان است که در خاطرات بتول سلطانی از جلسات «رقص رهایی»، در کنار مریم رجوی زنان را وادار به عریان شدن و رقصیدن در مقابل مسعود رجوی می کند و زنانی که از این کار ابا داشتند را از جلسه اخراج میکرد.
قسمت اول مجریان پروژه همخوابگی با مسعود رجوی چه کسانی بودند – فائزه محبت کار
بتول رجایی متولد 1332 بود. او در خرداد 1391 پس از 25 سال فعالیت در تشکیلات مجاهدین خلق بر اثر بیماری سرطان حنجره از دنیا رفت. افراد جدا شده از مجاهدین خلق خاطرات تلخی از بتول رجایی دارند. چندان که میتوان درک کرد که او در چه فرایندی از مجاهد مبارز به فرماندهای خشن و تندخو و نهایتا یکی از عوامل اصلی اجرای پروژه سواستقاده جنسی مسعود رجوی از زنان، تبدیل شد.
جدا شده ای از انجمن نجات فارس با نام مستعار مراد پس از فوت بتول رجایی درباره سوء شهرت او در تشکیلات مینویسد: «هیچ گاه فحشها و پرده دریهایی که او در نشستها با بچه ها داشت را فراموش نمیکنم. فحشهایی که حتی مردان پایین شهردر دعواهای خیابانی در جامعه، از به زبان آوردن آن شرم داشتند. اما این زن شورای رهبری مجاهدین بدون ذره ای حیا و خجالت به زبان میآورد .»
بتول رجایی از مسئولین باسابقه و از اعضاء اولیه شورای رهبری تشکیلات مجاهدین خلق بود. او سمتهای گوناگون تشکیلاتی را عهده دار بود که از اصلیترین آنها میتوان به مسئولیت بخش پذیرش تشکیلات اشاره کرد. او در این واحد نشستهایی برای اعضا برگزار میکرد. مراد درباره این نشستها میگوید: «تکه کلام او در نشستها این بود که میخواهم حق خواهر مریم را از حلقوم شما بیرون بکشم! نمیدانم این برادران سازمان چه کاری با او کرده بودند که او ضدیت عجیب و هیستریکی با برادران در سازمان داشت! در نشستها بی مهابا به بچه ها فحش و ناسزا میداد و مدام از حق پایمال شده خواهر مریم توسط برادران میگفت.»
هادی شعبانی نیز از انجمن نجات مازندران بتول رجایی را به خوبی به خاطر میآورد و مفصلا در کتابش «مجاهدین خلق از شعار آزادی تا مزدوری» احوالات او را شرح میدهد. او میگوید: «من برای اولین بار وی را در سال 65 در یکی از پایگاههای فرقه رجوی در کویته پاکستان دیدم. او با برخوردهایی به غایت لمپنی نشان داد که بسیار زن دریده و وقیحی است و اکنون به خاطر گرفتن رده تشکیلاتیاش در آن پایگاه حضور داشت… بعد از تغییر سازماندهی دوباره به فرماندهی اشرف بازگشتم که آن موقع فرمانده اش بتول رجایی بود و از آنجایی که شناخت ظاهری از وی داشتم میدانستم که به تور چه زنی افتادم . از همان برخورد اول به خوبی به من فهماند که هیچ تفاوتی با سال 65 که برای اولین بار دیده بودمش نکرده است. اما تنها تفاوتی که این بار مشاهده میکردم این بود که وی بسیار وقیح تر و وحشی تر و بطور کامل میشد فرهنگ لمپنی را در وی مشاهده نمود.»
بتول رجایی زمانی نیز مسئول پروژه ساخت پارک اشرف بود و برای تحمیل کار اجباری به افراد آنها را شدیدا تحت فشار میگذاشت و این رفتارهای وی نه تنها از سوی مسعود و مریم رجوی مورد انتقاد قرار نمیگرفت بلکه تحسین میشد. شعبانی در این بار میگوید: «در نشستهای درونی اشرف چنان بلایی سر اعضا میآورد که همه از برخوردهایش ناراضی بودند و در مورد درست کردن پارک اشرف که بیشتر سرکاری بوده تا از افراد کار بکشند وی نقش اصلی را به عهده داشت. اما جالب ترین قسمت کار این جا بود که وقتی کار پارک تمام شد مریم قجر برای تبریک گفتن به ستاد اشرف آمد و این در حالی بود که تعدادی از افراد برای رجوی گزارش نوشته بودند که بتول رجایی با برخوردهای مسخره و مشمئزکننده افراد را از مناسبات و تشکیلات دور می کند. ولی در نشست مریم قجر متوجه شدیم که سران فرقه همین زنان وحشی را نیاز دارند و چنان از بتول رجایی تعریف می کرد که انگار کار شاقی انجام داده و همه افراد تعجب کردند که وی و شوهرش چرا از برخوردهای زشت و زننده وی تعریف میکنند.»
سعید از انجمن نجات آذربایجان شرقی از نقش بتول رجایی در سرکوب های سال 1373 مینویسد که طی آن شمار زیادی از اعضای تشکیلات به جرم واهی مزدوری برای جمهوری اسلامی تحت زندان، بازجویی و شکنجه قرار گرفتند که در چند مورد منجر به مرگ افراد شد: « در جریانات سال 73 كه تقریبا هفتصد نفر از اعضای تشكیلات به بند كشیده شده نفرات زیادی شكنجه شدند و چند نفر هم به كام مرگ فرستاده شدند، مسئولیت اجرایی آن كاملا بعهده بتول رجایی بود.»
او در ادامه مینویسد: «درمقاطع مختلف ازجمله کسانی بودم که درنشستهای تحقیرآمیز مغزشویی بشدت مورد اهانت مرحومه بتول رجایی قرار گرفتم و یکبار نیز درسال 72 که به عضویت زنان شورای رهبری درآمده بود و در جلسه ای که عده ای داشتند به به و چه چه میکردند و به ایشان تبریک میگفتند وقتی با پوزخند معنی دار من مواجه شد به شکل جنون آمیز و هیستریک از پشت میز جلسه بلند شد و با اهانت به من سایرین را تحریک کرد که با مشت و لگد مرا از جلسه بیرون کنند. از شدت ضربات او از ناحیه بینیام بشدت خون ریزی داشتم.»
فواد بصری از انجمن نجات ارک درباره رجایی میگوید : «این زن یک دریدهای بود و چپ و راست پاچه میگرفت و میگفت حق خواهر مریم را از حلقومتان بیرون میکشم.»
بتول سلطانی درباره بتول رجایی مینویسد :« من خودم به شخصه شاهد نشستهای انقلاب و طلاق و رهبری که برای همه اعضا برگزار می شد برای این نفرات بودم و نفر مسئول اجرای این نشستها خود بتول رجایی بود که مثل مرگ این دخترکان از او می ترسیدند و حتی بعضا نفرات از ترس دچار بیماریهای روانی و بی خوابی شده بودند و مجبور بودند تحمل کنند چون گیر کرده و چاره دیگری نداشتند که باز من اینجا علیرغم اینکه اطلاع مکفی دارم اما از ذکر اسم خودداری می کنم. این دختران که در اینجا از آنها یاد کردم دختران یازده دوازده ساله بودند که تعدادی از آنها در سال 85 که من آنجا بودم به سن هیجده سال رسیده و بعد از گرفتن تعهد نامه ها و انتخاب تحمیلی بعنوان نفر داوطلب جدید معرفی می شدند و سوگند می خوردند. »
بنا به اظهارات جدا شدهها فشار روانی و جسمی که بتول رجایی و دیگر زنان فرمانده مجاهدین خلق بر اعضا وارد میکردند منجر به خودکشی چند نفر از زنان عضو فرقه، از جمله زنی به نام نسرین احمدی شده است. امروز بتول رجایی دیگر نیست که در یک دادگاه عادل پاسخگوی جنایتهایش باشد اما فراموش نکنیم که در سلسله مراتب فرقههای مخرب راس هرم که رهبری بلامنازع است و فرایند شستشوی مغزی را اداره میکند مجرمترین جنایتکاران است.
مزدا پارسی
خدالعنت کنداین فرقه کثیف وشوم که دستشان آلوده به خون هزاران شهیدبی گناه اعم ازمردم کوچه وبازارودیگرعلمایی که سراسرعمرخودرابه پارسایی وحق طلبی همچون شهیدایت الله دستغیب ره شهیدآیت الله مدنی و….است وانشالله روزی برسدکه مریم ومسعودرجوی این دوجنایتکاربزرگ تاریخ بشریت محاکمه وبه سزای عمل کثیف خودبرسند