وقتی که تاریخچه عملیات را مرور می کردم به یک نکته مهم برخوردم. و اینکه در عملیات تروریستی سازمان ، چه کسی مشخص میکند که آن فرد را بایستی ترور کرد؟ و با توجه به اینکه این حکم بدون حضور متهم و وکیل مدافع مشخص می گردد ، مجرم بودن فردی که ترور خواهد شد چگونه مورد بررسی قرار خواهد گرفت؟ خیلی فکر کردم. که بالاخره در این جنگ چه معیاری برای مشخص کردن خلق و ضد خلق داریم. و چه قانونی در اینجا حکم می کند.
به تاریخچه جنگهای آزادیبخش مراجعه کردم و خصوصاً عملیات پارتیزانی را مورد بررسی قرار دادم. آنها همیشه با یک حکومت اشغالگر مثل آلمان نازی و یا یک اشغالگر خارجی درگیر بوده اند، مثلاً الجزایری ها با فرانسوی ها. اما در این خصوص که عده ای از افراد یک مملکت علیه افراد دیگر آن مملکت دست به این عمل بزنند کمی قابل تأمل بود، که بالاخره چه حکمی را باید بدهند و چه کسی باید حکم کند؟ در کشور ما در گذشته شاهد این قبیل عملیات ها بوده ایم. در زمان شاه سابق عملیات ترور به خاطر این انجام می شد که شاه وابسته و نوکر امپریالیزم بود یعنی در واقع منافع امپریالیزم را بر منافع ملی کشورش ارجح می دانست. اما زمانی که انقلاب شد و پس از آن چه حرفی برای گفتن بود. چرا سازمان دست به این کار زد توجیه او چه بود؟ ارتجاع. خب این ارتجاعیت را چه کسی مشخص می کرد و آیا کیفر مرتجع بودن اعدام انقلابی! یا ترور است؟ در سازمان تأکید داشتند که در کلمه ترور استفاده نشود بلکه بگویند مجازات انقلابی و… اما چه کسی حکم داده بود؟ مسلماً رهبری سازمان که خود را بر کرسی قضاوت گذاشته بود. آیا وی درس قضاوت خوانده بود؟ خیر. پس از کجا این احساس را داشت که مجرم فلانی و بهمانی است و بایستی او را کشت؟ آیا به او الهام می شد؟ آیا مشاورینش به او می گفتند؟ بالاخره حکم توسط چه کسی قطعی می شد که به اجرا در آید؟ شاهدین ماجرا چه کسانی بودند و چرا نهایتاً رهبری سازمان و یا اعضا رهبری این حکم را می دادند و از این چه منفعتی آنان را حاصل می شد؟
باری در این باره نیز به مطالعه و فکر پرداختم خود من در بسیاری از برخوردهایم با دوستان و دشمنانم دچار هیجان و خشم می شوم ولی دست آخر نمی توانم صد درصد قضاوت کنم که حق با طرف بوده و یا خیر. پس این دادگاه خلق که علنی هم نیست چگونه حکم صادر می کند؟
آیا کسی که اختیار را به رجوی بعنوان رهبر سازمان داده است از کجا امده و از کجا این وحی بر او نازل گشته است. به شک می افتادم نه الان بلکه آن زمان که در سازمان بودم. خب جریان چیست؟ حالا من از دست سازمان ناراحتم کسانی را می بینم که فرزندانشان را از دست داده اند و یا سالهاست از آنها خبری ندارند چه بسیار پدر و مادرها که از غم بی خبری فرزندانشان دق مرگ شده اند. مقصر کیست؟ آیا همین رهبری سازمان نیست؟ پس حکم او چیست؟ بایستی وی در دادگاهی حاضر شود و تمامی این خانواده ها حضور پیدا کنند و این قاضی! خود ساخته را محاکمه کنند. راستی آیا می شود از دست خدا هم فرار کرد؟ این آقا که هربار تا قافیه به تنگ آمده گریخته است و دم به تله نداده. چه خوب بود که از همان اول این طرف یعنی رجوی را باد غرور رهبری و حکومت نمی گرفت و اینقدر به خودش اجازه نمی داد که اینهمه خونها را بریزد آنهم به هیچ و پوچ و اینهمه افراد را به اسارت نبرد و اینهمه زندگی را از یکدیگر نپاشاند. راستی اگر قاضی عادلی باشد چه حکمی را برای وی صادر خواهد کرد؟
حالا شما ببینید این سازمان که دم از دمکراسی میزند آیا حاضر است پای این میز محاکمه بیاید؟
من پیشنهادم این است که ما دادگاهی را تشکیل دهیم و از تمامی کسانی که علیه رجوی شکایت دارند در آن شکایات خود را بنویسند تا ما با پیدا کردن قاضی عادلی حق خود را بگیریم!
اصغر فرزین/ استان بوشهر