سال 57 انقلاب اسلامی با همت و جانفشانی مردم ایران به پیروزی رسید. در همان روزها با تجمع مردم جلوی زندان همه زندانیان سیاسی از جمله رجوی و دوستانش نیز از زندان آزاد شدند. و رجوی پس از آزادی متوهم شد که باید در راس اداره امور کشور در دولت آینده باشد. به همین خاطر و با سوء استفاده از شرایط سیاسی آن زمان متینگ های زیادی برگزار و شروع به تبلیغ برای خود و سازمانش کرد و با شعارهای آرمانخواهانه همراه با سس مذهب توانست قشری از جامعه که درک درستی از ماهیت رجوی نداشتند را جذب کند. هر روز که می گذشت خواسته های رجوی برای کسب قدرت بیشتر می شد.
همان زمان قبل از تشکیل دولت جدید برخی از رجال مطرح آن زمان به رجوی پیشنهاد تصدی پست های وزارتی در دولت آینده داده بودند اما ظاهرا رجوی نپذیرفته بود چرا که او به جز کسب تمامیت قدرت و اینکه خود تصمیم گیرنده اول مملکت باشد چیز دیگری را قبول نداشت. اما کسی زیر بار این خودخواهی رجوی نرفت و او بدترین تصمیم را که همان اعلام مبارزه مسلحانه در روز 30 خرداد سال 60 بود گرفت و اینگونه ماهیت خود و سازمانش را افشا کرد. تصمیمی که متاسفانه باعث کشته و مجروح شدن تعدادی زیادی شد و در نهایت هم منجر به فرار خود او از ایران شد.
سالها از اتفاقات و حوادث آن زمان می گذرد واگر امروز حتی از یک فرد معمولی جامعه که سیاسی هم نباشد سئوال شود که آیا تصمیم رجوی برای اعلام مبارزه مسلحانه در 30 خرداد سال 60 درست بود یا خیر با یک بررسی اجمالی حوادث آن زمان پاسخ می دهد و می گوید اگر رجوی عاقل بود و تمامیت خواه نبود می توانست در قدم اول پست های مهم در دولت را بگیرد و بعد اگر توانایی فردی داشت و مردم به یقین می رسیدند که فرد شایسته ای است برای اداره امور کشور شاید بعنوان رئیس جمهور هم انتخاب می شد. اما بعد از گذشت سالیان از 30 خرداد سال 60 هنوز رجوی و تفاله های بازمانده از فرقه اش بر اتخاذ تصمیم غلط خود پافشاری می کنند و این خود نشان می دهد که رجوی فقط تشنه قدرت و نه اینکه به فکر تحقق آرمان های مردم ایران بود.
اقدامات و عملکردهای مسعود بعد از 30 خرداد 60 و وقتی که از جانب مردم ایران طرد شد وطن فروشانه بود او به دشمن متجاوز پناه برد تا شاید از طریق او به قدرت برسد. بعد از سقوط اربابش صدام به دامن امپریالیسمی که داعیه مبارزه با آن را داشت پناه برد و طی سالهای گذشته برای رسیدن به اهداف پلید خود حتی خفت مزدوری برای اربابان بدنام منطقه ای خود را پذیرفت و بازمانده های او هم تاکنون به همین سیاست مزدوری ادامه می دهند. اما رجوی اگر زنده باشد آنقدر هنوز در توهم کسب قدرت است که نمی خواهد باور کند که فرقه آنها از نظر سیاسی و تاریخی دیگر در بین مردم ایران نه تنها جایی ندارد بلکه روز به روز نزد مردم منفورتر هم می شود. چون در این سالیان به کارنامه خیانت آمیز رجوی و فرقه اش به خوبی پی بردند که چگونه در هر محفلی از اربابان غربی خود می خواهند تا فشار تحریم ها را بر ایران افزایش دهند و یا رد پای جنایت فرقه رجوی را در ترور دانشمندان کشورمان و لو دادن اطلاعات مراکز تاسیسات هسته ای به اسرائیل و آمریکا را دیده اند .
بنابراین 30 خرداد سال 60 نقطه عطف برای شناخت ماهیت درونی رجوی و فرقه اش بود. درست است که متاسفانه خیلی ها بیهوده بواسطه سیاست غلط رجوی قربانی شدند اما این درس تاریخی را به ملت ایران داد که هیچگاه بیهوده و بدون کسب اطلاعات کافی فریب گروه ها و دستجاتی که در بیرون گود نشستند و فقط شعار می دهند و انتظار دارند تا مردم بهای به قدرت رسیدن آنها را بپردازند نخورند. جالب اینکه سرکردگان منفور فرقه رجوی چون می دانند در دنیای امروز روی آوردن به خشونت تحت هر عنوانی مورد پذیرش افکار عمومی نیست چندان هم مانند سالهای قبل نمی توانند حول اقدامات خشونت طلبانه خود مانور دهند و اگر هم مجبور هستند درقسمت هایی به آن بپردازند فقط برای مصرف درون مناسبات و فریب اعضای خودشان است.
حمید دهدار