سازمان مجاهدین خلق به اعتبار مبارزه مسلحانه با حکومت شاه در میان بخشی از طبقه روشنفکر مردم ایران شناخته شده بود، اما در میان توده مردم بعد از پیروزی انقلاب و آزادی رهبرانش از زندان و شروع فعالیت های سیاسی، تبلیغی و با حمایت از انقلاب و رهبری آن آیت الله خمینی توانست فرصتی برای عرضه برنامه های خود پیدا کند.
همزمان با انتخابات ریاست جمهوری تبلیغات آنها به اوج خود رسید. آنها با شعار اسلام انقلابی و حمایت از حقوق کارگران و دهقانان و حقوق تساوی زنان با مردان برنامه های خود را در معرض انتخاب افکار عمومی قرار دادند. و برنامه ها و شعارهای پر جذبه آنها مورد اقبال اجتماعی نسل جوانی قرار گرفت که در منتهای صداقت و با اعتقادات و احساسات پاک، تصمیم گرفته بود تمامی سرمایه عمر و جوانی خود را فدای بهروزی و خوشبختی و رفاه مردمش کند. و در این مسیر مجذوب شعارهای فریبنده مجاهدین خلق و سخنرانی های آتشین مسعود رجوی شدند. آنها احساس کردند که گمشده سالیان خود را پیدا کرده اند و بر همین اساس تمامی پتانسیل و سرمایه عمر و جوانی خود را در اختیار رهبری این سازمان قرار دادند. اما در ادامه راه و بخصوص بعد از حضور در پادگان اشرف در خاک عراق متوجه تناقض عجیب شکل و محتوا شدند. دنیایی شکاف بین حرف تا عمل!
از آن لحظه تصمیم گرفتند علیه این استبداد جدید به مبارزه برخیزند. از این نقطه به بعد تمامی وقت و انرژی و توان خود را صرف مبارزه با سازمانی کردند که در ادامه دگردیسی خود تبدیل به یک فرقه مخرب کنترل ذهن شده بود و سالها با بکارگیری پیچیده ترین روش های مغزشویی و کنترل ذهن اعضا را در اسارت عینی و ذهنی خود گرفت. تماشا و مطالعه مستمر یک رسانه خاص، مطالعه پیوسته نشریات و کتاب های خاص، گوش دادن یکنواخت به تماشای یک برنامه تلویزیونی خاص و نشستن مستمر پای سخنرانی تکراری رهبری خاص، حضور مستمر در یک چهار دیواری و قطع ارتباط با جهان آزاد و مسدود کردن ورودی های مغز و ذهن به روی تنوعات فکری خارج از فرقه ناخودآگاه این اعضا را به یک رباط برنامه ریزی شده توسط رهبران مجاهدین خلق تبدیل کرده بود.
اعضایی که بعد از سالیان و با تحمل بیشترین فشارها جان سالم به در برده و از این فرقه جدا شدند، در گام بعد تلاش کردند تجارب تلخ خود را در اختیار نسلی قرار دهند که همانند آنها در یک مقطع و بنا بر مقتضای سن و جوانی بر اساس احساس و شور در معرض انتخاب قرار می گیرند. آنها در این راه رنج بسیار بردند و مورد تهدید ترور شخصیتی و جانی قرار گرفتند. آنها علیرغم سختی بسیار و بهمراه داشتن کابوس وحشت سالیان اراده کردند تا با افشای آنچه طی سالها بر آنها گذشته خود را فدای نسل جوان این میهن و خانواده های اعضای تحت اسارت فرقه نمایند و به همین دلیل سران فرقه مجاهدین کینه و تنفر عجیبی از آنها بدل گرفتند.
ادامه دارد
اکرامی