به زعم بسیاری از اعضای جداشده و صاحب نظران، انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین خلق سرفصل جدی و اساسی برای تبدیل شدن مجاهدین از یک سازمان به اصطلاح انقلابی و سیاسی به یک فرقه و گروه سکت بوده است. اما بسیاری بر این عقیده هستند که سازمان پیش از این و مشخصا از بدو تاسیس شاخص ها و مولفه های فرقه ای شدن را با خود داشته است. این موضوع را از دو منظر می توان مورد بررسی قرار داد. یکی بررسی مولفه های فرقه ای و مقایسه آن با پروسه ای که تا این زمان سازمان طی کرده و دیگری بازخوانی اظهارات و نقطه نظرهای اعضایی که پیشتر این فرایند را برای سازمان پیش بینی کرده اند. شاید یکی از صریح ترین اظهار نظرها در این خصوص را بتوان در کتاب روند جدایی یافت. این کتاب که در واقع بیانیه رسمی انشعاب شماری از کادرهای دانشجویی خارج کشور مجاهدین می باشد در سال های ابتدایی انقلاب منتشر گردید. سمت و سوی اصلی کتاب حول انحرافات سازمان از خطوط اصولی و استراتژیک و متعاقبا متوجه کردن این انحرافات به رهبری سازمان یعنی مسعود رجوی است. در بخشی از این کتاب ضمن تحلیل موقعیت آن زمان سازمان فرایند ادامه این روال و پروسه اینگونه پیش بینی می شود:
مجاهدین در آینده در صورت شکست جریان لیبرالی و نرسیدن به قدرت سیاسی، و خصوصا چنانچه مورد تهاجم و خشونت واقع شده و کلیه درها بر روی آنها بسته شود، خواه ناخواه بخاطر جدایی و انزوای بیشتر از توده ها به فرقه ای تبدیل می شود که نظایر آن را تاریخ فراوان به خود دیده است. (1)
در همین راستا در کتاب گفتگوهای تنهایی که توسط یکی از اعضای جداشده تحریر شده کم و بیش اظهارات مشابهی در این خصوص آمده است:
بعضی از چهره های شاخص سیاسی که در زندان شاه از نزدیک با سازمان آشنا بودند، قبل از فاز نظامی و در سال 59 پیش بینی شان این بود كه سازمان تبدیل به یك فرقه می شود! پیش بینی این بود كه اگر این سازمان تحت فشار قرار بگیرد و نتواند با لیبرال ها كنار بیاید، ناگزیر خواهد شد كه توی لاك خودش فرو برود و تبدیل به یك فرقه مذهبی بسته و محدود بشود. در تابستان 59 این پیش بینی روی محور رجوی تأكید می كند. این در حالی است كه رجوی در آن زمان بیشتر به همراه خیابانی مطرح بود و به جاهای مختلف می رفتند و به عنوان رهبر كاریزماتیك شناخته نشده بود. (2)
در این رابطه علی فراستی یکی از اعضای سازمان مدعی است رجوی حوالی سال های 1363 از بخش اطلاعات انجمن ها در سازمان خواسته است تا در رابطه با فرقه ها مطالعاتی انجام داده و ماحاصل آن را در اختیار او بگذارند. او می گوید:
از بخش اطلاعات انجمن ها در حوالی مهر ماه 1363 خواسته بودند که در مورد فرقه های مذهبی در غرب تحقیقاتی بکنند. بهانه شان نیز این بود که امپریالیستها دارند از طریق فرقه های مذهبی خط و خطوطی را پیش می برند. می خواهیم ببینیم دارند چکار می کنند. و کارکرد این فرقه ها چیست. (3)
فراستی تاکید می کند در آن زمان او توانسته اهداف رجوی از این رویکرد را درک کند. در این رابطه باز به نقل فراستی می خوانیم:
من در آن موقع به این نتیجه رسیدم مسعود رجوی می دانسته که تشکیلات دارد از هم می پاشد و نیاز داشته که ببیند فرقه های مذهبی در غرب چطور عمل می کنند تا آن را الگو قرار بدهد. (4)
علی اکبر راستگو یکی دیگر از اعضای سازمان معتقد است از بدو تاسیس سازمان نشانه هایی از تبدیل آن به فرقه یافت شده اما به دلایلی زمینه بروز و عینی شدن آن مهیا نبوده است. در این رابطه می خوانیم:
تبدیل سازمان به یک فرقه خطرناک شبه مذهبی طی یک پروسه طولانی انجام پذیرفت. با این توضیح که پتانسیل این تبدیل و تبدل ها در دیدگاه جزم (التقاط) اسلامی – مارکسیستی این جریان از همان آغاز وجود داشت. اگر این وضعیت به شدت کنونی قابل دیدن نبود به دلیل عدم امکان ایجاد چنین روابطی در سال های آغازین شکل گیری این جریان بود و نه بری بودن کلیت این جریان از این ایدئولوژی (5)
به زعم شماری نیز نفس رویکرد سازمان به استراتژی خشونت و ترور، مکانیزم تبدیل شدن سازمان به فرقه بوده است. در این مقوله مطالب و تبادل افکار بسیاری صورت گرفته است. موضوع تقدم تروریسم بر فرقه و یا بالعکس کماکان در کانون مباحث نظری و مطالعاتی درباره مجاهدین قرار دارد. ابراهیم خدابنده از اعضای جداشده و با سابقه مجاهدین در این خصوص معتقد است:
در مواجه با این سوال که آیا هر فرقه ای تروریست است یا هر سازمان تروریستی یک فرقه است. من فکر می کنم هر سازمان تروریستی باید یک سبقه از مناسبات فرقه ای داشته باشد. یعنی هر سازمانی که بخواهد دست به اقدامات غیر متعارف بزند، خلاف عرف و عقل سلیم عمل کند، فردی بتوان بمب بگذارد سر راه آدم های بی گناه این حتما باید یک سبقه فرقه ای داشته باشد. هر فرقه ای هم پتانسیل این را دارد که دست به اقدامات تروریستی بزند. (6)
در این راستا سینگر یادآور می شود فرقه ها قادر به تغییر استراتژی و تاکتیک های لازم برای رد گم کردن هستند. این تغییر مواضع تاکتیکی امکان می دهد تا نسبت به قضاوتمان درباره ماهیت گروه های فرقه ای با تردید و شک مواجه شویم. اظهارات راستگو در مقایسه با تحقیقاتی که سینگر به عمل آورده بیان یک حقیقت واحد اما با دو زبان و لحن متفاوت هستند. در این باره به نقل از سینگر می خوانیم:
فرقه ها از استراتژی های مختلفی استفاده می کنند و آنها را هر زمان لازم باشد به منظور افزایش احتمال موفقیت خود تغییر می دهند. اعضای سابق فرقه ها به من گفته اند که چگونه گهگاه رهبران شان تاکتیک عوض می کردند و اعلام می داشتند که برخی ترفندهای بخصوص جدید بهتر عمل می کنند. (7)
به هر روی انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین کماکان به مثابه نقطه آغازین و سرفصل کیفی مناسبات فرقه ای لحاظ شده است. تفاوت این ادعا که مجاهدین از ابتدا به امر یک جریان فرقه ای و سکت بوده و یا در ادامه و به ضرورت به یک فرقه تبدیل شده اند در وضعیت کنونی آنها بی تاثیر است. رجوی در بخشی از اظهاراتش درباره انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین در مراسم ازدواجش با مریم به اثر و موثر به مثابه رابطه علت و معلولی پدیده ها اشاره می کند. او ادعا دارد برای اثبات حقانیت انقلاب ایدئولوژیک کافی است اثرهای آن را مشاهده کنیم و با همین اثرها پی به موثر که انقلاب ایدئولوژیک باشد ببریم. با همین استدلال نیز کمابیش می توان از اثر یعنی فعلیت تروریستی، فرقه ای مجاهدین پی به موثر یعنی مانیفست و استراتژی اولیه مجاهدین برد.
منابع
1- کتاب روند جدایی نوشته رئیسی، رفیعی، نوحی. از اعضای اروپایی سازمان مجاهدین خلق. 1358. انتشارات صمدیه. ص 164
2- گفتگوهای تنهایی. یادداشت های یک عضو جداشده از سازمان مجاهدین خلق.
3- روانشناسی خشونت و ترور. مسعود جابانی. انتشارات خارج کشور.ص 127.
4- همان.
5- مجاهدین خلق در آینه تاریخ. علی اکبر راستگو. انتشارات مرکز اسناد. ص 231.
6- سخنرانی ابراهیم خدابنده. همایش فرقه و تروریسم در دانشگاه اصفهان.
7- فرقه ها در میان ما. نوشته مارگارت سینگر.
بهار ایرانی، سایت مجاهدین دبلیو اس، سوم اکتبر 2007