با شروع رقابت های انتخاباتی در ایران، مریم رجوی که همچون سایر جریان های ضدایرانی نگران از دست دادن باقیمانده مشروعیت خود در کشورهای خارجی است، به برگزاری پی در پی جلسات سخنرانی و تبلیغی در کشورهای اروپایی دست زد تا با کمک پارلمانترهای پا به گور و چندین دوجین انجمن های پوششی که برای پولشویی و کارهای تبلیغی در اروپا تأسیس کرده، به سیاهنمایی از ایران دامن زند و مسئله انتخابات را امری تحریم شده از سوی مردم ایران جلوه دهد و به حاشیه بکشاند. اما با وجود همه دسیسه های مجاهدین و عوامل اجاره ای آنان در داخل که با آتش زدن بنرهای تبلیغی و اماکن عمومی همراه بود، مسعود رجوی که می دانست این پروژه نیز مثل همیشه با شکست مواجه خواهد شد، در یک حرکت پیشدستانه مدعی شد که چون جمهوری اسلامی اجازه داده مردم با داشتن هر نوع کارت شناسایی رأی دهند، این به معنای تقلب در انتخابات است چون هرکس می تواند با کارت ملی خود در چندین حوزه حضور یابد و رأی بدهد!
مسعود که بیش از دو دهه به تابوت نشینی و مشکلات روانی گرفتار شده و هیچ اطلاعی از وضعیت روز جامعه و پیشرفت های رایانه ای ندارد، تصور می کند مردم ایران هنوز در دهه 60 زندگی می کنند و همچون ساکنین اشرف 3 بروز نیستند و از امکانات الکترونیکی بی بهره مانده اند. اگر هواداران ساده لوح وی در اروپا اندکی اراده برایشان مانده باشد، می فهمند که این سخنان برای فرار از واقعیت عینی در جامعه ایران یعنی حضور پرشور مردم در انتخابات است و سازمان مجاهدین می خواهد این حضور را با مطرح کردن تقلب در انتخابات بپوشاند، همانطور که طی چند دهه گذشته نیز وی ادعا می کرد که سران جمهوری اسلامی توافق کرده اند تا آمارها را 3 برابر اعلام کنند. متأسفانه اعضای مجاهدین نیز قبلاً بخاطر اعتمادی که به رهبر فرقه داشتند این سخن بی پایه را می پذیرفتند. با اینحال تصور نمی کنم اعضای فرقه همچنان چنین دروغ هایی را باور کنند.
واقعیت این است که دلارپاشی گسترده مجاهدین و نهادهای صهیونیستی که (به موازات مغزشویی جوانان با صدها کانال ماهواره ای صورت می گیرد) تا از ایران سیاهنمایی نمایند و بذر نومیدی پخش کنند، بخشی از ایرانیان خارج کشور را از واقعیت ها دور نگه داشته و دچار سرگردانی کرده است. در این میان، گروهی تحت تأثیر تبلیغات مجاهدین، سلطنت طلب ها و تجزیه طلبان رنگارنگ کماکان در تونل تاریخ مانده اند و ایران امروز را با ایران دهه 60 و دوران جنگ یکی حساب می کنند و هیچ ایده ای از واقعیت های درون جامعه امروز ایران ندارند. البته سرآمد همه این جریانات، اعضای بیخبر و اسیر شده در قرارگاه اشرف و سایر پایگاه های مجاهدین در اروپا هستند که از دسترسی به حداقل های ارتباطاتی نیز محروم مانده اند و برای نگاه کردن تلویزیون هم باید از چند مدار سانسور بگذرند.
به همین خاطر مریم تلاش گسترده ای داشت تا با برگزاری مداوم جلسات سخنرانی، بخش بیشتری را بفریبد و با خود همراه کند. اخیراً هم برگزاری بیشتر کنفرانس ها را به انجمن های پوششی خود سپرده بود تا به اسم «جوانان ایرانی، پزشکان ایرانی، هنرمندان ایرانی، متخصصین و ورزشکاران ایرانی، زنان ایرانی» و چندین مدل انجمن دیگر که با همراهی لابی های دلارپرست غربی برپا می کرد، اثرگذاری بیشتری روی ایرانیان داشته باشد.
مریم رجوی در آخرین ساعات بازمانده تا شروع انتخابات نیز از هر موضوعی برای منحرف کردن ذهن هواداران خود استفاده کرد تا مبادا فکرشان متمایل به حضور گسترده مردم در پای صندوق های رأی شود و از خود بپرسند اگر آنگونه که سازمان مدعی است بیش از 70 درصد مردم منتظر ظهور مریم هستند، پس چرا همیشه آمار مشارکت در انتخابات بالاست و در محدوده 50 تا 70 درصد متناوب است و اکثر کسانی هم که رأی نمی دهند باز هم علیه مجاهدین هستند؟
این نگرانی جدید نیست، از زمانی که مردم (بهار 1376) در آمار بسیار بالا وارد انتخابات ریاست جمهوری شدند و زلزله بزرگی را وارد تشکیلات رجوی کردند و زمینه برای ریزش چندین تن از اعضای شورای ملی مقاومت فراهم شد، تا به امروز، تمام انرژی خود را معطوف به برهم زدن انتخابات کرده و آنرا تقلبی معرفی می کند. اینبار هم مریم به حدی وحشت زده بود که 4 روز مانده به انتخابات، اجلاس میاندوره ای شورای ملی مقاومت را با عجله برگزار کرد تا اعضای کهنسال این شورا را با مقداری حرف های انگیزاننده دلداری دهد و با دستی پر از دلارهای اهدایی روانه گشت و گذار نماید تا حواسشان از انتخابات پرت شود و در روزهای پایانی عمر دچار ریزش نشوند. باید توجه داشت که کمترین سن بازماندگان این شورای پوشالی 70 سال است و هر لحظه امکان مرگ و میر سریالی آنها وجود دارد.
در هر صورت، حضور بخش زیادی از مردم ایران در انتخابات مجلس، ضربه دیگری برای جریان های ضدایرانی و بویژه مریم رجوی بود و ماه ها فعالیت های سیاسی و تبلیغی او برای نامشروع جلوه دادن جمهوری اسلامی را به شکست کشانید. درست یکروز قبل از انتخابات (پنجشنبه 10 اسفند) نیز مریم با گرفتن سورچرانی برای آلخو ویدال کوادراس (که چند ماه قبل در یک سوءقصد مشکوک به فسادهای مالی زخمی شد و آنرا فوراً به ایران نسبت داد)، تلاش کرد روحیه افسرده اعضای مجاهدین را شاد کند، اما مراسم گُل آویزان به گردن یک لابی پابگور هم نمی تواند مشکلات چند جانبه مریم را درمان کند و از امروز باز هم باید نگران محاکمه خود در ایران و ریزش نیروها در خارج کشور باشد و امیدی هم ندارد که تا برگزاری اجلاس بعدی شورای ملی مقاومت، خودش یا اعضای فرتوت آن زنده مانده باشند.
شاید این روزها فرصتی دیگر برای اعضای اسیر مجاهدین و یا هواداران ساده لوح او در اروپا باشد تا ببینند برخلاف تصور آنها، مردم ایران با همه مشکلات موجود، به تنها چیزی که فکر نمی کنند، بازگشت جریان های خیانتکار و یا اجازه دادن به آنان برای تعیین سرنوشت خودشان است. همانطور که بسیاری از منتقدان نظام نیز نه تنها بازیچه جریان های خائن و تروریستی نشدند، بلکه با ابراز انزجار از بی اخلاقی و وطنفروشی آنان، در صحنه حاضر شدند و رأی دادند، و یا برخی نیز به این بسنده کردند تا با وجود داشتن اندوه در سینه، سر تسلیم در برابر بیگانگان و ایادی آنان فرود نیاورند و کشورشان را با خون دل بسازند و مشکلات را در درون خانه حل و فصل کنند.
حامد صرافپور