نامه علی رضا قلعه ای به دایی اش عباس گل ریزان در کمپ آلبانی مجاهدین

دایی جان سلام

احوالتون چطور است؟ زمانی که شما به خدمت سربازی رفتید من سنی نداشتم، اما خاطرات آن دوران در ذهنم هست. روزی که می خواستید به خدمت سربازی اعزام شوید را در خاطر دارم. از آن سالها خیلی می گذرد و من از آن به بعد شمار ا ندیدم. حالا دیگر من بزرگ شده ام و تشکیل خانواده داده ام. شما هم اگر اینجا بودی و زندگی عادی داشتی حتما تا الان تشکیل خانواده داده بودید و همسر و فرزند داشتید.

دایی جان می دانی مادرم چقدر دل تنگ شماست؟! آرزو دارد به آغوش خانواده برگردی. واقعا جای شما در بین ما خالی است و فقط با حضور شما این جای خالی پر می شود. شما در کمپ آزاد نیستید، حتی نمی توانید تماسی با خانواده خود بگیرید. کسانی که شعار آزادی را در کمپ می دهند، ضد آزادی هستند. دایی جان لطفاً کمی فکر کن و ببین که داری به چه کسانی خدمت می کنی؟! واقعا اگر بدانی به چه کسانی خدمت می کنی و واقعیت ها را با چشم خود ببینی خودت هم از آنان بیزار می شوی و کمپ را ترک می کنی. دایی جان خودت را رها کن و مابقی عمرت را در کنار خانواده ات باش. خانواده بزرگترین نعمت است .

دوستدار شما – علی رضا

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا