نحوه شکل گیری رفتارهای جدید در اعضای مجاهدین خلق – نمونه دوم

نشست های صلیب

در قسمت قبل در کلیات مطلب گفته شد که در تشکیلات مجاهدین خلق همیشه به ما یاد می دادند که با وجه شیطانی درون خود که اصطلاحاً به آن همزاد گفته میشد، بجنگیم و ارزشهای نوین رهبری را جایگزین آنها کنیم.

پیشینه: در سال ۱۳۶۹ اتفاقات مهمی هم در عراق و در ارتباط با مجاهدین خلق بوقوع پیوست که هرکدام به نوعی سازمان را تحت الشعاع قرار داده و فعالیت های آن را محدود می کرد و رهبری سازمان هم در تلاش بود اقداماتی را جهت مقابله با وضعیت بوجود آمده  به عمل آورده و کارهایی را انجام دهد.

در سال ۱۳۶۹ دولت صدام تلاش می کرد روابط خود را در زمینه های مختلف اعم از سیاسی و اقتصادی با دولت ایران که آقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت آن  بود بهبود بخشد و نهایتاً خط صلح را پیش ببرد.

تحلیل  رجوی این بود که  ایران هرگز خط صلح را با عراق  پیش نخواهد برد و ترجیح می دهد در حالت “نه جنگ و نه صلح ” باقی بماند.

بدین ترتیب رجوی می خواست بگوید رژیم ایران توان صلح با عراق را ندارد. رجوی معتقد بود که صلح برای ایران به معنای طناب دار است و ایران هرگز نمی تواند با عراق صلح کند. به همین دلیل هم رجوی همیشه در نشست های عمومی خطاب به حاضرین میگفت: ما به صاحبخانه (صدام حسین) گفته ایم “لطفا بفرمائید صلح کنید” ملاحظه ما را هم نکنید ولی رژیم صلح نخواهد کرد.

عراق خیلی تلاش می کرد که مناسبات خود را با ایران بهبود بخشیده و نهایتاً قرارداد صلح را با ایران امضا کند و اهمیت این موضوع و تلاش های صدام برای صلح با ایران  دقیقا بعد از حمله عراق به کویت معلوم شد که چرا صدام اینقدر تلاش میکرد که قرارداد صلح با ایران امضا شود چونکه وی میخواست قبل از حمله به کویت از مرزهای شرقی اش با ایران مطمئن باشد.

به همین دلیل،  تلاشهای عراق برای بهبود روابط  و تلاش برای امضا قرارداد صلح با ایران  بعد از حمله عراق به کویت کاملاً قابل درک بود.

از طرف دیگر سازمان همیشه تلاش میکرد در پهنه داخلی، عملیات فروغ را  تضمین کنندۀ حضور سازمان در عراق تلقی کند و آن را بیمه نامه حضور سازمان در عراق می نامید. رجوی اعتقاد داشت و تحلیل می کرد که اگر بیمه نامه فروغ نبود یک توطئۀ استعماری- ارتجاعی در پیش بود که میخواست شعار صلح را بر سر مقاومت بکوبند و ما را در زیر همان شعاری که می دادیم نابود کنند. اما عملیات فروغ جاویدان به جهان اثبات کرد که ارتش آزادیبخش زائدۀ جنگ نیست و می تواند مستقل از عراق به عملیات خود ادامه دهد.

در سال ۱۳۶۹ نشست های انقلاب (بند الف) هنوز در کل سازمان فراگیر نشده بود و تنها چند لایه سازمان وارد بحث های بند الف انقلاب یعنی طلاق شده بودند و هنوز خانواده ها در ارتش حضور داشتند. بنابراین حمله عراق به کویت در دوم اوت سال ۱۹۹۰ میلادی باعث شد که یک تأخیر مقطعی در ادامه نشست های انقلاب در سازمان بوجود بیاید.

در شرایط بوجود آمده صدام اعلام کرد که یک جانبه اسیران جنگی ایران را آزاد و به مرزهای بین المللی عقب نشینی میکند . بدین ترتیب صدام میخواست بیشترین نیروهایش را به مرز کویت و مقابله با نیروهای آمریکا در صورت حمله آنها بسیج کند.

این وقایع در درون سازمان هم تاثیرات خاص خودش را داشت و یک نوع  ترس و واهمه در بین نیروهای سازمان بوجود می آورد که نزدیکی بیش از حد ایران و عراق به یکدیگر چشم انداز امضای قرارداد صلح را در بین این دو کشور ترسیم می کرد که بی شک نتیجه آن وجه المصالحه شدن مجاهدین خلق خواهد بود.

با شروع جنگ کویت سازمان تلاش کرد خود را با شرایط بوجود آمده تطبیق دهد و از آنجائی که این وقایع به سازمان ربط مستقیم پیدا نمی کرد و هرگونه موضع گیری هم ممکن بود به ضرر سازمان تمام شود و همچنین برای اینکه هم هوای صاحبخانه را داشته باشد و هم طرف حسابهای غربی اش را ، نشریه مجاهد و سیمای مقاومت را تعطیل کرد تا مجبور به موضعگیری رسمی نشود و سکوت را به عنوان یک راه کار مقطعی و تاکتیکی برگزید.

نشست های صلیب : سازمان قبل از هرگونه تغییر در ساختار سازماندهی و انجام کارهای دیگر مطابق معمول نیاز به این داشت که بتواند ذهن و افکار اعضای سازمان را برای هر شرایط جدید آماده کند. هنر رجوی هم همین بود. رجوی هر لحظه میتوانست برای هر شرایطی زمینه های ایدئولوژیکی آن را فراهم کرده و اعضای سازمان را حول آن کوک کند و افکار آنها را در راستای منافع خود سمت و سو بدهد. چرا که برای منطبق شدن با شرایط پیش آمده دستگاه نیاز به تغییرات سازماندهی هم داشته و هم باید برای یک دوره و برای مصون ماندن از بمبارانهای احتمالی وارد یک زندگی جدید و زیر زمینی در زمین های کفری بشود که در این بحث من تنها به موضوع اصلی  همان بحث فرقه گرایی مجاهدین می پردازم.

بدین ترتیب رجوی نشستی برای نفرات انقلاب کرده سازمان و نه در کل ارتش گذاشت که بعداً این نشست بنام نشست صلیب نام گرفت.

در   این نشست  رجوی تلاش میکرد که بدترین شق را برای سازمان و ارتش در نظر گرفته و کاری می خواست بکند که مجاهدین خلق خود را برای بوجود آمدن  بدترین شق آماده کنند. رجوی میگفت : فرض کنید به زودی صدام حسین ما را وجه المصالحه قرار داده و تحویل رژیم خواهد داد و رژیم نیز همه ما را  به صلیب خواهد کشید. به این صورت که اول مریم را لب مرز به صلیب می کشند و بعد شما را از لب مرز تا تهران به صلیب می کشند و آنگاه مرا از مقابل شما عبور داده و در تهران به صلیب خواهند کشید. وی سپس از تمامی اعضای مجاهدین خلق خواست که تعیین تکلیف کنند که آیا آمادگی روبرو شدن با چنین شرایطی را دارند  یا خیر؟ وقتی افراد دستهای خود را به علامت تائید بالا بردند رجوی گفت غیر از این هم انتظار نداشتم.

رجوی در این نشست با زمینه سازی های قبلی در مورد اجرای بند الف در چند لایه از مسئولین سازمان و با  تمسک جستن به حضرت مسیح و ایجاد این تصور که او مسیح زمانه است و اعضای سازمان هم یاران او و بگذار ما را در رسیدن به هدفمان به دار بکشند ، بخوبی توانسته بود از احساسات مذهبی اعضا سوءاستفاده کرده و شرایط خودش را برای آنها دیکته کند و از آنها در راستای اهدافش بهره گیرد.  چرا که تحمل شرایط جدید خیلی سخت بود و باید ارتش در یک منطقه بیابانی در کفری و بدون کوچکترین امکاناتی بمدت نامعلومی یک زندگی جدید و سنگری  را شروع و شرایط سختی را  تحمل می کرد.

ادامه دارد…

برگرفته از کتاب خداوند اشرف از ظهور تا سقوط

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا