فروغ جاویدان، عملیاتی که کمر نیروهای مجاهدین خلق را شکست – قسمت چهارم

در قسمت قبل گفتم که روز سوم مرداد عملیات شروع شد و با توجه به اینکه دولت ایران آتش بس را پذیرفته بود، نیروهای ایران در ابتدا آماده مقابله با حمله نبودند و ستون مجاهدین خلق خیلی سریع پیشروی کرد و شهرهای کرند و اسلام آباد را تسخیر نمود. اما در خروجی اسلام آباد ستون بزرگی از مردم که در وحشت از حمله قصد ترک شهر را داشتند امکان حرکت را سخت کرده بودند و باعث شدند که سرعت حرکت بسیار کند شود. سر ستون نیز در چهارزبر گیر کرده بود و در اولین پیشروی کاملاً متوقف شد. از صبح روز بعد آتشباری سنگینی روی نیروهای مجاهدین انجام می شد و به مرور تعداد کشته ها و مجروحین افزایش می یافت. در عین حال ستون امکان عبور از تنگه چهارزبر را نداشت. رجوی که خود را عقل کل می خواند حتی به این فکر نکرده بود که اگر جاده اصلی بسته شده از روی نقشه یک جاده فرعی پیدا کرده تا نیروها از آن استفاده کنند. سرانجام روز سوم گفتند که باید عقب نشینی کنیم. کاملاً شیرازه کار از دست همه فرماندهان سازمان خارج شده بود و نمی توانستند یک عقب نشینی منظم داشته باشند و در نتیجه تعداد بسیار بیشتری در هنگام عقب نشینی کشته و مجروح شده و یا گم شده بودند که برخی از آنها دستگیر شدند و تعداد اندکی هم توانستند خودشان را جداگانه به عراق برسانند.

وضعیت مجاهدین در قرارگاه اشرف بعد از شکست در عملیات فروغ

قیمت سنگین تصمیم دیوانه وار رجوی برای انجام عملیات فروغ جاویدان را نیروهای سازمان پرداختند. طبق آنچه بطور رسمی اعلام شد بیش از 1300 تن در این عملیات کشته شدند (که البته آمار واقعی بیشتر از این است) و چند برابر این تعداد نیز مجروح شده بودند، یعنی بیش از 90 درصد نیروهایی که در این عملیات شرکت داشتند کشته و زخمی شدند. اگر به این آمار، سطح بالای تشکیلاتی بسیاری از نیروهای کشته شده را بیافزاییم، بی شک عملیات فروغ جاویدان را باید یک شکست بسیار بزرگ نامید. عملیاتی که نه تنها در رسیدن به هدف خود شکست خورد بلکه بدلیل تلفات بسیار بالا باید آن را یک فاجعه نامید.

با بازگشت یگان های شکست خورده به قرارگاه اشرف، گَرد شکست در همه جای قرارگاه و مناسبات مجاهدین خلق پاشیده شد. از بس مجروح زیاد بود نه تنها بیمارستان قرارگاه مملو از مجروحین بود بلکه در تمامی مقرها یک یا چند مجموعه ساختمانی به محل بستری شدن مجروین اختصاص یافت. مقر ما چند آسایشگاه بسیار بزرگ داشت که ابعاد آنها 5 متر در 40 متر بود، به علت کثرت مجروحین یکی از آنها را تبدیل به اتاق بستری مجروحین کردند. خبرهایی که از تیپ های دیگر می رسید گویای این بود که اگر وضع شان بدتر از تیپ ما نباشد بهتر نیست. چندین تیپ تقریباً به صورت کامل نابود شده بودند. افراد باقیمانده از تیپ سرور (فاطمه رمضانی) که مقرشان نزدیک مقر تیپ ما بود کمتر از ده نفر بودند. تیپ های سعید (رضا پور آگل)، رحیم (اصغر زمان وزیری) و مسلم (محمد معصومی) نیز چنین وضعیتی داشتند با این تفاوت که فرماندهان این تیپ ها نیز کشته شده بودند. افرادی که متاهل بودند بدنبال خبری از همسرشان می گشتند یا آن که از کشته شدن او با خبر شده و زانوی غم در بغل داشتند. در پارکینگ های خودرو دیگر خبری از جیپ هایی که زره روی آنها نصب کرده بودند نبود و اکثر آنها در عملیات یا منهدم شدند یا آن که جا ماندند. هر کس در یگان خود نفرات زیادی را می شناخت که کشته شده و دیگر حضور نداشتند. پس از آن شکست و عقب نشینی پر تلفات، مقرها نیز حالت عادی نداشتند.

تلاش رجوی برای پیروزی خواندن شکست با آمارهای دروغین

رجوی که متوجه این وضع شده بود در صدد چاره برآمد و به این منظور دستور داد تا نشست جمعبندی عملیات با حضور همه نیروها برگزار شود. همه مجروحان حتی کسانی که بستری بودند را نیز به این نشست آوردند و در گوشه ای از سالن تخت هایی برای آنها گذاشتند. خیلی ها نیز با پانسمان، عصا یا صندلی چرخدار به نشست آمده بودند. سالنی که چند هفته قبل و در هنگام نشست توجیه عملیات مملو از نفر بود حالا نصفش خالی و سکوت و غم جایگزین شادی و نشاط چند هفته قبل شده بود. رجوی در این نشست بدون آن که به ضربات و تلفات سنگین به اصطلاح ارتش آزادیبخش اشاره ای بکند مدعی پیروزی شد و برای روحیه دادن به نیروها، تعدادی از فرماندهان را صدا می زد و از آنها گزارش می گرفت. همه آنها نیز مدعی پیروزی بودند و از جنگیدن زنان بسیار تعریف می کردند. رجوی نیز گفت که “من این بار از رشادت های شما چیزهایی شنیدم که قبلاً در عمر سازمانی ام نشنیده بودم”. او همچنین در زمینه سیاسی نیز حرف های تکراری قبلی خود را می زد، مثلاً می گفت “صلح طناب دار جمهوری اسلامی است”. او می گفت باید آماده شویم و حتی با فریبکاری برای به هیجان آوردن نیروها و دادن روحیه می گفت نام عملیات سرنگونی بعدی “فروغ 2” است! حرف های او دیگر آن گیرایی سابق را نداشت و خیلی از نفرات در حین نشست سالن را ترک می کردند. برخی بدلیل جراحت و درد، برخی بدلیل خستگی مفرط و برخی دیگر بدلیل اینکه دیگر حرف های او را قبول نداشتند از سالن خارج می شدند و در باغچه های بیرون سالن می نشستند یا دراز می کشیدند. مهدی ابریشمچی با سماجتی کنه وار تلاش می کرد که افراد را به سالن برگرداند اما با بلند کردن تعدادی و فرستادن آنها به داخل سالن، گروه دیگری از سالن خارج می شدند. این مسئله به حدی بود که تلاش های ابریشمچی را تقریباً بی اثر می کرد.

رجوی در این نشست گفت مجاهدین با ورود به عملیات، تمامی “توطئه های ارتجاعی- امپریالیستی” را درهم شکسته و آینده خود را تضمین کردند و حضور خود در عراق را مشروعیت بخشیده اند چرا که نشان دادند ارتش آزادیبخش “زائده جنگ” نیست و عملیات فروغ را بیمه نامه ارتش آزادیبخش خواند.

اما اینها دروغی بیش نبودند چرا که اولاً رجوی در هماهنگی کامل با ارتش صدام این عملیات را انجام داد، ثانیاً صدام برای او فرصت یک هفته ای را خریده بود و آتش بس را یک هفته بعد از اعلام آمادگی ایران امضا کرده بود. سوماً بعد از آتش بس ارتش آزادیبخش رجوی امکان عملیات در مرزها را نداشت و تنها بدلیل جنگ بود که این فرصت را بدست آورده بود و به صورت زائده ای در کنار نیروهای صدام علیه نیروهای ایرانی عمل می کرد.

این نشست به پایان رسید اما چون رجوی چیزی که می خواست عایدش نشد، گفت که نشست ها را در یگان ها و ستادهای خودتان ادامه بدهید. روز بعد گفته شد که همه باید آمار تلفات دشمن در عملیات را بدهند. این آمارگیری توسط چند تن از فرماندهان و به شکلی فوق العاده عجیب اجرا شد. به این صورت که مثلاً یک فرد را به تنهایی صدا زده و به او می گفتند که تو چند کشته از نیروهای رژیم را دیدی یا اطلاع داری؟ این فرد آماری را می داد. در ادامه از افراد هم گروه و هم دسته او را هم به صورت تکی صدا زده و همین سوال را می پرسیدند.

اگر یک گروه یا یک دسته در هنگام عملیات با نیروهای جمهوری اسلامی درگیر شده بودند می بایست تعداد کشته ها یا مجروحینی که در طرف مقابل وجود داشت یکپارچه حساب شود، اما با این روش آمار گیری، آنها آمار هر فرد از یک گروه و دسته را با بقیه آماری که بقیه افراد همان گروه و دسته می گرفتند جمع می کردند. به صورت که اگر افراد یک گروه در درگیری 3 نفر را شهید کرده بودند، چون مسئولینی که آمارگیری می کردند افراد را تک به تک صدا می زندند، این آمار در تعداد افراد گروه ضرب می شد. یعنی برای گروه 9 نفره تعداد آمار شهدای ایران بجای 3 به عدد 27 می رسید.

این آمار بار دیگر توسط فرمانده دسته که آمار گروه هایش را می داد تکرار می شد و به عدد کشته بزرگتر می شد و بار دیگر در آمار فرمانده گردان تعداد کشته ها بالاتر می رفت. به این ترتیب بود که رجوی جمع شهدای ایران در عملیات فروغ جاویدان را 55 هزار نفر اعلام کرد که دروغی بیش نبود و همه می دانستند که این آمار غیر واقعی است.

ادامه دارد…

ایرج صالحی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا