خانواده سرایی از جمله خانواده های قربانی سازمان مجاهدین خلق هستند که دو تن از اعضایشان توسط عوامل آدم ربای سازمان، به اسارت درآمدند.
مجاهدین خلق ابتدا جمشید سرایی را که برای کاریابی به ترکیه رفته بود فریب دادند و با ترفندهای مختلف به عراق منتقل کردند. سپس مهدی سرایی را نیز فریب دادند و به عراق کشاندند. این دو برادر در جهنم عراق گرفتار شدند، گرفتار در تشکیلات سازمانی که هیچ بویی از انسانیت و شرف نبرده است.
جمشید سرایی پس از سالها تحمل رنج و سختی مناسبات فرقه ای، توانست خود را نجات بدهد و به وطن بازگردد اما متأسفانه آثار فشارهای روحی و جسمی که در زمان حضورش در کمپ مجاهدین متحمل شده بود، او را به کام مرگ زودهنگام برد.
مهدی سرایی همچنان گرفتار مناسبات سازمان مجاهدین خلق است و در کمپ سازمان در آلبانی به سر می برد.
آقای سرایی در پیامی از برادرش مهدی سرایی که با نام مستعار پویا در داخل فرقه منحوس رجوی شناخته میشود رهایی و آزادیش از این سازمان ضد انسانی را میخواهد و به او میگوید که از این فرقه سراسر دروغ جدا شده و به زندگی مستقل و آزاد بپردازد .
” بنام خدا. پیامی دارم برای برادر عزیزم مهدی سرایی. مهدی جان ، برادر عزیزم ، آرزو دارم که تو را در اولین فرصت ببینم ، آرزو دارم که تو را در کانون گرم خانواده ببینم ، برادر عزیزم مهدی سرایی برادر عزیزمان جمشید سرایی بخاطر مشکلات قلبی که داشت و بخاطر مشکلات استرس ها و فشارهایی که با خودش از آنجا آورده بود ، از سازمان مجاهدین ارثیه ای که بهش رسیده بود و گرفتاری هایی که داشت و مشکلات روحی و روانی که براش ایجاد شده بود دار فانی رو وداع گفت. و سکته قلبی کرد و جان به جان آفرین تسلیم شد . ”
آقای سرایی در ادامه به برادرش چنین میگوید: ” برادر عزیزم ، مهدی عزیزم ، مهدی جان ، برادرم احمد زندگی خوبی داره و تشکیل خانواده داده و یک دختر دارد خدا رو شکر . پدرمان سه سال پیش به رحمت خدا رفت ، اونهم بخاطر دوری شما که آرزو داشت شما رو ببینه و مدام اسم شما رو می آورد ، پیر بود و دوست داشت که شما رو ببینه و آرزویش این بود ، هم مادر و هم پدر . مادر بخاطر همین چیزها فوت کرد ، بخاطر دوری از شما .
برادرم مهدی سرایی ، آرزو دارم که شما رو ملاقات کنم ، آرزو دارم شما زندگی تشکیل بدید و خانواده داشته باشید. آرزو دارم که خودتون رو از اونجا ( فرقه رجوی ) نجات بدید برادر عزیزم مهدی جان .
برادر عزیزم مهدی سرایی، دوست دارم که شما خودتون رو به یک کشور دیگه برسونید و حداقل زندگی خوبی داشته باشین . خانواده داشته باشین و ما بیاییم شما را اونجا ببینیم . مهدی جان ، برادرجان ، برادر گلم ، آرزوی ما این هست که حتی شما با ما تماس بگیرین ، الان چندین ساله که ما صدای شما رو نشنیدیم ، حتی نه میدونیم کجا هستی ، چکار میکنین ، نه تماس گرفتین شما با ما ، وقتی ما آمدین با شما ملاقات کنیم اجازه ندادن شما رو ببینیم ( سران سازمان ضد انسانی مجاهدین در پادگان اشرف در عراق ) . ما آرزو داریم که صدات رو بشنویم و اگه تونستی با ما تماس بگیر .