مقوله رهبری یکی از بارزترین فاکتورها و مشخصه های شناخت ماهیت و سمت و سوی مناسبات در میان گروه ها، احزاب و سازمان ها است. این مشخصه در سیر تاریخی مطالعات در موضوع فرقه ها همیشه برجسته تر و متمایزتر از سایر وجوه بوده تا جایی که اساسا موضوعیت مناسبات فرقه ای با همین فاکتور قابل تشخیص و شناسه نسبت به سایر جریانات بوده است. این تمایز از وجوه مختلف قابل مطالعه و ارزیابی است. تلاش می کنیم در این مجال با تفکیک این وجوه و تعاریف آن و همچنین ردیابی مصداق های عینی آن در میان فرقه های سیاسی میزان کیفیت انطباق پذیری سازمان مجاهدین با فرقه های شخصیتی را مورد تاکید قرار دهیم. لازم به یادآوری است برای اولین بار و به طور رسمی وزارت امور خارجه آمریکا در بیانیه آوریل سال 2007 خود سازمان مجاهدین را با مشخصه تازه فرقه شخصیتی تعریف و این اتهام را به بار اتهامات تروریستی این سازمان اضافه نمود.
ذکر این نکته لازم است که بدانیم رهبری فرقه ای در مقایسه با موقعیت، مسئولیت، رسالت و اهداف رهبران معمول در جوامع آزاد و مبتنی بر شاخص های دمکراتیک تفاوت های ماهوی و کیفی و متضادی دارد. در جوامع دمکراتیک رهبری فقط در زمانی قادر به در دست گرفتن زمام امور است که به طور مشخص در راستا و چشم انداز مطالبات و خواست مردم گام بر دارد. این مطالبات از هر حیث مبتنی بر خرد، نیکی و تغییر تدریجی اوضاع به سوی وضعیت بهتر است. حال آن که مفهوم رهبری فرقه ای صرفنظر از اینکه مسیر به قدرت رسیدن آن چگونه می باشد به طور خاص متفاوت و متعارض با مطالبات مرذمی است. چشم اندازهای فرضی رهبران فرقه ای نیز اساسا جز در مسیر مطالبات و دریافت های شخصی او شکل نمی گیرد. این اهداف عمدتا متکی به دریافت های ایدئولوژیکی، جغرافیایی و یا سایر اشکالی است که با برداشت های معمول و جاری در جوامع دمکراتیک و خواست های اجتماعی مردمان آن به کلی متفاوت است.
در واقع رهبران فرقه ها جامعه را آگاهانه به مسیری هدایت و رهبری می کنند که جز منافع فرقه ای خود هدف دیگری را دنبال نمی کند. این تلقی اساسا از آنجا ریشه می گیرد که رهبران فرقه ها ماهیتا برای شعور اجتماعی و سیاسی و… مردم مشروعیتی قائل نیستند. همان گونه که رهبران فرقه ها در اشل مناسبات بسته و کوچک تشکیلاتی موضوعیتی برای شعور و اصالت فردی اعضای خود قائل نیستند در اشل اجتماعی نیز به همان اندازه توده های مردم را فاقد شعور لازم برای انتخاب و تصمیم گیری متصور هستند. به همین دلایل بدیهی، رهبران به مفهوم واقعی برخواسته از مولفه های جوامع دمکراتیک با رهبران فرقه ای متفاوت و متمایز می شوند. بنابراین نمی توان به صرف شباهت هائی نسبت به ضرورت رهبری و یا در نهایت موقعیت متفاوت او نسبت به شهروندان عادی دچار ذهنیت منفی شد.
هوفر درباره نقش و کارکرد دوگانه رهبری در مناسبات بسته به مفهوم فرقه ای و ضد دمکراتیک از یک سو و همچنین کارکرد نقش پیشبردی و موثر آن در جوامع آزاد که مبتنی بر احترام به شعور و اراده مردم معتقد است:
در جامعه آزاد، رهبر حتی زمانی که مردم را رهبری می کند، مطیع آنان است. وی باید دریابد که مردم به کجا می روند تا بتواند آنان را هدایت کند. آن گاه که در یک جامعه آزاد رهبر از مردم برتابد، دیر یا زود به راه این نظریه خطا و مهلک می افتد که همه انسان ها ابله اند و سرانجام در پی این اشتباه فاحش شکست می خورد. در جایی که رهبر بتواند از قهر و خشونت بهره گیرد، وضع فرق می کند. مثلاً در جایی که رهبر بتوند اطاعت کورکورانه برانگیزد، وی می تواند بر پایه این نظریه منطقی عمل کند که همه انسان ها ترسویند؛ با آنان رفتاری متناسب در پیش گیرند… (1)
به هر روی رابطه فرقه با شخصیت پیش از هر قیاسی به رابطه علت و معلولی شباهت دارد. بنابراین تصور حضور یک فرقه بدون حضور و نقش یک رهبر با مختصات تعریف شده، امری کاملا دور از ذهن است. تحقیقات آکادمیک سینگر در خصوص این رابطه در نوع خود گویای تعامل دیالکتیکی این دو پدیده در یکدیگر است. در این خصوص به نقل از او می خوانیم:
در مطالعاتم در خصوص فرقه ها، من دریافتم که شخصیت، سلائق، و علائق رهبر در ارتقای هر یک از این گروه ها نقش محوری دارد. فرقه ها حقیقتا فرقه های شخصیت ها هستند. از آنجا که ساختار فرقه اساسا خودکامه است، لذا شخصیت رهبر اهمیت تام دارد. فرقه ها منعکس کننده ایده ها، سبک ها، و تفکرات رهبر بوده و نشأت گرفته از رهبر هستند. (2)
بنابراین برای شناخت مرزهای میان دو گونه رهبری فرقه ای و رهبری دمکراتیک که می توان به دو گونه خود انتصابی و انتخابی تعبیر کرد، فاکتورهای مشخصی را در متمایز کردن آنها برشمرد. این فاکتورها به طور مشخص در تحقیقات سینگر مورد اشاره و تاکید قرار گرفته است. در کنار این شاخص ها موارد دیگری می توان اضافه کرد. عجالتا به این موارد اجمالا اشاره می کنیم تا در بخش های بعدی به توضیح درباره هر یک از آنها و همچنین تعامل شان با رهبری در سازمان مجاهدین خلق مقایسه ای صورت گیرد.
1- خود انتصابی بودن رهبران فرقه ای
2- متفاوت بودن و متمایز بودن زندگی فردی آنها
3- برخورداری از امکانات تشکیلاتی و مالی
4- نفی خرد جمعی
5- توهم فرا زمینی بودن
6- قطبیت ایدئولوژیک
7- عدم التزام به پاسخ گویی به غیر
8- قطعیت تصمیم گیری
در ادامه ضمن توضیح پیرامون هر یک از این فاکتورها و تبیین آنها از منظر سینگر شباهت های تعمیم پذیر هر یک را در سازمان مجاهدین خلق دنبال خواهیم کرد.
بهار ایرانی، بیست و هفتم می 2008
منابع
1- کتاب مرید راستین. نوشته هوفر. متن فارسی ص 126.
2- کتاب فرقه ها در میان ما. نوشته سینگر. مقدمه چاپ اول.