آرش رضایی: اشاره کردید خانم ها فرزانه میدانشاهی و فرشته یگانه از مسئولین قرارگاه اشرف در رابطه با مراجعه خانواده ها به اشرف برای ملاقات با عزیزان و بستگانشان حساسیت خاصی داشتند و به نوعی سعی می کردند ذهنیت شما را نسبت به اعضای خانواده تان مخدوش کنند و اعتماد و علائق خانوادگی را از بین ببرند تا امکان تاثیر گذاری و روشنگری بر افراد مستقر در اشرف و کادرهای مجاهدین میسر نگردد. بالطبع آنان تلاش داشتند تا دیدار شما با خانواده تان را تحت کنترل همه جانبه قرار دهند. در صورت امکان توضیح دهید نحوه ملاقات ها چگونه تنظیم می شد؟ آقای سیامک حاتمی: نحوه برخورد مسئولین سازمان این طور بود که ما را قبل از ملاقات به دفاتر فرماندهی صدا می کردند و می گفتند: " خانواده شما با وزارت اطلاعات آمده یعنی هدایت شده به اشرف آمده اند و تا وقتیکه آنها با وزارت اطلاعات همکاری می کنند شما باید مرز داشته باشید و بگویید که ما نمی توانیم با شما رابطه داشته باشیم و در هنگام ملاقات با اعضای خانواده ی مان چند نفر نفر از افراد ستاد اطلاعات یا فرماندهی قرارگاه جهت کنترل به همراه ما می آمدند و صحبتهایی که بین ما و اعضای خانواده رد و بدل می شد را چـــــک می کردند و مواظب ما بودند کسی تحت تاثیر روشنگری اعضای خانواده اش از اشرف خارج نگردد و ملاقات و گفتگو باعث جدایی فردی از سازمان نشود. بعد از ملاقات هم می بایست تمام صــــــــــحبت ها و گفتگوهایمان با خانواده را در گزارش و به طور کامل و با شرح جزئیات می نوشتیم و آنچه از خانواده به عنوان هدیه آورده شده بود را به فرماندهانمان نشان می دادیم. در ضمن ریل اینطور بود که تمام لحظات عاطفـــــی نوشته شود و عکس ها ی اعضای خانواده را که به ما هدیه شده بود سوزانده شود. ضمنا در نشست های عمومی می بایست بر علیه خانواده هایمان حرف می زدیم و آنان را به خاطر اینکه به اشرف آمده اند سرزنش می کردیم. فرماندهان به ما می گفتند: " با خانواده هایتان وقتی می توانید رابطه بزنید که ابتدا جنگ خودتان را با رژیم مطرح کنید و در مورد مواضع مجاهدین و مرزبندی با رژیم با آنها صحبت کنید اگر خانواده ها حرف شما را تایید کردند و ابراز ندامت کردند شما می توانید به عنوان خانواده ی خود با آنها رابطه ی گرم بزنید، غذا بخورید و آنها را در قرارگاه بچرخانید در غیر اینصورت با آنها رابطه نزنید چون آنان عین افراد وزارت اطلاعات می باشند!! آرش رضایی: آقای حاتمی شما گفتید عکس های خانوادگی که پدر و مادر یا برادر و خواهرتان به شما هدیه می دادند را بعد از ملاقات می سوزاندید!! آیا دستور تشکیلاتی بود؟ آقای سیامک حاتمی: بله، مسئولین قرارگاه اشرف تاکید داشتند نبایستی کسی عکس های خانوادگی را به عنوان یادگاری پیش خود نگاه دارد و این یعنی عبور از مرز سرخ. فرماندهان
به ما گفته بودند: " هدایای خانواده و یا عکس ها را بگیرید ولی عکسها را بسوزانید چرا که اینها دام های وزارت اطلاعات است که در پوشش خانواده به سراغ شما می آیند و عکس به شما می دهند تا شما با دیدن عکس های اعضای خانواده تان یاد آنان را بکنید که تمایلات عاطفی در شما پدید بیایید و به این ترتیب از مبارزه ببرید و از اشرف خارج شوید!!
فرماندهان سازمان می گفتند: یاد آوری خاطرات خانوادگی شما را از تشکیلات دور می کند و میل به مبارزه را در شما از بین میبرد و ارزشهای اجتماعی که بحث زندگی طلبی است جایگزین ارزشهای مجاهدین می گردد. آرش رضایی: شما چه عکس العملی در این رابطه داشتید؟ واقعا چگونه فکر می کردید و چه احساسی داشتید؟ آقای سیامک حاتمی: خوب مشخص بود افراد می فهمیدند رهبری عقیدتی مجاهدین به هر شکلی دوست دارد آنها را در اشرف نگه دارد و هر امکانی که باعث زاویه گرفتن آنان از سازمان شود را ضد سازمان تحلیل می کند حتی اگر موضوع علائق و احساسات خانوادگی باشد. افراد ناچار بودند برای اینکه قبل و بعد از ملاقات با خانواده شان تحت فشار قرار نگیرند و تحقیر نشوند خودشان را با فرماندهان سازمان وفق دهند و در این زمینه تحلیل آنها را تایید می کردند برای اینکه دوباره نشست این مدلی با آنان نگذارند و سوژه نشوند. ولی من هیچ وقت زیر بار حرف های آنها نرفتم و افرادی نیز بودند که مثل من مقاومت می کردند و فشارها را تحمل کردیم. بعد از این موضوع هر چند روز یک بار در نشست عملیات جاری یا سایر نشست ها سر بحث را باز می کردند که با بحث خانواده چه کار کردید و اگر کسی از نظر فرماندهان سازمان به اصطلاح مشکل داشت یا آنان می فهمیدند و یا خود نفر می گفت که مشکل دارد و متاسفانه سوژه می شد در باره او صحبت می کردند او را مورد سوال قرار می دادند که تو بین ارزشهای مجاهدین و رهبری عقیدتی و خانواده کدام را انتخاب می کنی؟ و نفر باید جواب می داد و چون احساس می کرد در صورت انتخاب خانواده خیلی تحت فشار قرار خواهد گرفت از ترس وادار می شد دروغ بگوید بدین صورت کسی از بحث خانواده ها دفاع نمی کرد و بحث را حقه می کردند. بدین ترتیب یکی از وقیح ترین رفتارها در سازمان فکر کردن به خانواده و یا صحبت کردن در باره ی پدر و مادر و یادآوری خاطرات و نگاه کردن به عکس های آنها بود!! به عنوان مثال آنقدر جو و فضا خفقان آور بود که من چند قطعه عکس خانوادگی را که مخفی کرده بودم در توالت یا جایی که کسی نباشد نگاه می کردم و لذت می بردم. یا نوار صوتی که صدای برادر و خواهرم بود و به من پنهانی در ملاقات داده بودند، با هدفون گوش می دادم. خلاصه فکر کردن به خانواده از نظر رهبران سازمان کاری زشت، کثیف و منفور بود؟!!
ادامه دارد… مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی
تنظیم از آرش رضایی