مجاهد بریده در کنار مجاهد نبریده با اسم جدید

در یکی از سایت های فرقه رجوی جمله ای را خواندم برایم تازگی نداشت اما یک افترا از مریم و نسرین در مناسبات فرقه دیدم که باید آنها را به خاطر همین جمله ها تشویق کرد که ساعت ها نشسته و با گربه و سگ و شهرزاد بازی نکرده برای جداشده ها افشاگری کردند با استفاده از جدا شده های مناسبات که الان در خارجه هستند. آنهایی که برای آزادی اسیران در زنجیر که در اشرف زندانی هستند تلاش می کنند تا آنها هم از آن زندان ساخته مزدور صدام خلاص شوند. نام آنها بریده مزدور است و آنهایی که به خارجه رفتند و مجدداً در کمین رهبران فرقه افتادند جداشده مجاهد و در کنار مجاهدین مبارزه می کند وعلیه جداشده ها افشاگری می کنند. چه جالب , باید از رجوی سوال کرد از کی مناسبات فرقه ای تو اینطور شکاف داشته که یک زمان جداشده را بریده مزدور قلمداد می کردی اما الان بریده مزدور را هم مجاهد کنار مجاهدان دیگر قلمداد می کنی؟ آیا خود تان به این نتیجه رسیده اید که همه از مناسبات جداشده اند؟ تو که یک زمان می گفتی نباید سر این جمله یعنی بریده کوتاه آمد الان چه شده کوتاه آمدی و مناسبات را مشکوک کردی آیا به جزتلاش برای ادامه حیات چیزدیگری داری؟ آیا نتیجه آن رساندن پیام به بقیه نیست که آری من اشتباه کردم و مجاهد بریده دارم و مبارزه هم می کند. این همان شکاف بود که همیشه در تشکیلات وجود داشت اما مزدوری تو آنقدر قیمت داشت که آن موقع اجازه نمی دادی این را با زبان خودت و همسر از دست رفته ات که در فرانسه با گربه دست آموزش شهرزاد بازی می کند , بگویی تا بتوانی مغزهای شست وشو داده شده را مجدداً در خارجه دور خود جمع کنی. بدون قیمت چند نفر را می توانی اینطور بازخرید کنی. مثل سیروس وفا , احمد اقدامی , ناصر ابراهیمی و چند نفر دیگر , اگر هم پولی داده اید حق آنها بود و اگر هم مجدداً پول بدهید حق انهاست چون سالها در عراق عمرشان را هدر کردند و تنها چیزی که نمی شود با پول خرید عمر است پس سیروس وفا اگر فهم داشت که ندارد مجدداً به شما نزدیک نمی شد. به قول بچه ها سیروس وفا در مناسبات بازیچه یک زن بود که یک روز تانکر را می دادند سر پا بود وروز دیگر که تانکر سوخت را می گرفتند در آسایشگاه افتاده بود و شما در آن زمان چند نفر را که در مناسبات وضعیت خوبی هم نداشتند در کنار جداشده ها قرار دادید تا برای شما اطلاعات بدهند اما آن آدم ها ی ترسویی بودند که در کمپ اول آنها شروع به افشا گری کردند از جمله سیروس وفا که می گفت……الان چه شده است که مجاهد جداشده در کنار مجاهد مبارز قرار گرفته؟ خاک بر سر چنین سازمانی که هنوز نتوانسته است شکاف خودش را سفت و محکم ببندد علتش برای من روشن است شکاف بسته نمی شود چون ایدئولوژی التقاطی , مناسبات التقاطی, جنگ التقاطی و صحبت های التقاطی است معلوم است که شکاف بسته نمی شود و در مناسبات هم که می گوئید مجاهد بریده نداریم کشک بود و الان تازه شنیدم در قرارگاه هم شخص شما اعلام کرده اید که مجاهد فرار کننده نداریم اما بریده در کنار مجاهد داریم و می تواند تا زمان تعیین تکلیف در کنار ما باشد و آن موقع خودم دستور فرستادن به خارجه را به آن دسته جداشده ها می دهم. این قول و فریب برای چیست؟ آیا پایان عمر یک سازمان که خودت جلودار آن بودی رسیده است؟ یا اینکه دوری مریم و مریم های دیگر باعث شده که اینطور در یک سایت که تنها بعضی ها می توانند به آن دسترسی داشته باشند بیان می کنید و از آنها برای خود امضا جمع می کنید.وای بر تو و وای بر مریم و نسرین که در فرانسه برای خودشان زندگی می کنند و دنبال هوسبازی خود هستند و بقیه را آلت دست قرارداده اند. راستی شکاف صف تا تهران و رقص رهایی در اتاق سفید را هنوز در ذهن داری یا اینکه موقع فرار از ذهن پاک کرده اید؟ الحمدالله مریم که فرار کرده و یادش رفته دخترش فهیمه را با خود ببرد. فکر می کنم یادش نرفته بود اینبار ترسیده که اگر فهیمه در کنارش باشد رهبر , رئیس جمهور فرقه می شود " حسادت زنانه " راستی مسعود تو در نشست های مریم بودی که می گفت زن صدبار از مرد حسودتر است به همین خاطر او را نبرد و خودش با گربه خانگی اش و سگ باوفای خود فرار کرد. در مناسبات به نسرین پاچه گیر می گفتند چون همه را گاز می گرفت و به شهرزاد مشاطه, به مهدی قوات می گفتند. من اینها را در قرارگاه از زبان همان مجاهدان بی نام ونشان شنیدم و الان نیاز دانستم که استفاده کنم, استفاده کلمات نادرست شما وادار کرد که بگویم اگر خطا کنی و به کسی اسم بگذاری تمام اسم های مناسبات را که برای شماها گذاشته بودند را لو خواهم داد , اگر یادت باشد که هست یک روز در نشست گفتی شب بیدار شدم دیدم مریم روی تخت نیست بعد از آن به تو، برادر کم حافظه لقب داده بودند , به نسرین بشکه هم می گوئید , می خواهید برای امتحان اینبار در آن سایت به نفرات جداشده لقب بدهید چنان لقبی برای شما بنویسم که مصاحبه با نفرات هم یادت برود. به احمد اقدامی در مناسبات احمد کمین "ج" می گفتند در جلوی سالن می ایستاد تا یک زن بیاید , ناصر ابراهیمی , ناصر لوس گفته می شد چون در نشست ها برای مسئولان زن خودش را لوس می کرد آنها از نا آگاهی به دام شما نیفتاده اند بلکه در مدتی که تیف بودند نتوانستند خودشان را بازسازی کنند به همین خاطر از همه عقب هستند. جمله آخر آقای رجوی کم حافظه اگر یک روزی هم حکومت ایران عوض شود این را بدان که فرقه گری در ایران دورانش به سر آمده و تو هم نمی توانی در ایران حکومت کنی به همین خاطر دفتر خاطرات خود را بعد از صدام ببندد چون بعد از او اطرافیان او هم دفترشان بسته شده است. تا بدانی که تو هم پایانی داری و در پایان راه هستی. امروز برای شما بعضی از کلمات ولقبهایی استفاده کردم که بتوانید مرا بشناسید ولی اگرهنوزنشناخته اید فاکت های تیز مناسبات را هم بنویسم.
سعید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا