سالهاست که رجوی این رهبر خودخوانده و نامشروع، شخصیتی که دیگر هیچ جایگاهی در بین اعضای خودش ندارد، از انظار اسیران فرقه پنهان شده تا پاسخگوی اشتباهات تاریخی و استراتژیکی خود نباشد. و فرقه غرق در بحرانش را تنها گذاشته است. کسی که پایبند به هیچ مکتب و مرامی نبوده و نیست. نه به شعارهای خودساخته اش مثل "پایداری اشرف به هرقیمت!!" نه به شعار تکثیر اشرف بعد از اخراج خفت بار ازآن و نه به شعار دربهای باز خروج از فرقه برای هرکس از اسیرانی که نخواهد در این فرقه بماند وادامه دهد؟!!! پایبند به هیچ چیزی نیست.حتی به شعارهای ساخته و پرداخته و توهمات ذهنی خودش نیز تا کنون پایبند نبوده است.
هم اکنون هم وضعیت وی و فرقه رو به اضمحلالش در کمپ موقت لیبرتی، بسیار وخیم و در حال نابودی است. فقدان اعتماد نیروهای فرسوده فرقه به شعارهای مفت رجوی، منفعل شدن آنها ازعدم راهیابی به کشورثالث، و نشستهای خسته کننده روزمره و هفتگی وحشیانه ترین نوع سرکوب و اختناق، و بستن بیش از پیش فضای کمپ لیبرتی توسط فرماندهان سرسپرده فرقه،کارد را به استخوان نیروهای به جان آمده رسانده است. بیش از سی سال است که رجوی این تفاسیر باطلش را به خورد عناصر اسیر و دربند فرقه میدهد و آنان را به امید های واهی و سراب گونه، عاطل و باطل در بیابان های اشرف و باتلاقهای لیبرتی نگه داشته است.حال با این اوصاف،مریم قجر، این مجری طرحهای شکست خورده رجوی،با شیادی رجوی گونه اش و به قصد زجرکش کردن نیروهای ازهمه جا بی خبر،وتاراج هستی که همان جان بی رمق آنان میباشد،شعا فریبنده و اغواگرایانه تغییر کمپ لیبرتی به کمپ پناهندگی را سرداده است. که بعداز شکسست این تزویر وحیله مکارانه اش این بار شعار بازگشت به اشرف را در سیمای کاذب و دروغپرداز خود با آب و تاب تبلیغ می کند درحالی که این سمبلهای خیانت و جنایت یعنی هم مریم وهم مسعود،به خوبی میدانند که هیچ راه گریزی از سرنوشت محتومشان درچشم انداز آینده هر گز برایشان وجود ندارد.
این ترفند رجویها که دراوج حضیض ذلت وخواری بیان میشود، بسان قرص مُسکنی است که برای مدت کوتاهی درد را تسکین میدهد اما چاره ساز دردهای بی درمان ولاعلاج این فرقه روبه زوال نخواهد بود. این رسوایی وشیب تند فروپاشی فرقه، دیگر حتی با پیامهای پر از وعده و وعیدهای پوچ و توجیه در گِل ماندن رجوی قابل درمان نیست.میل به جدایی و فرار و سرخوردگی از فرقه رجوی روز به روز رو به فزونی است. تلاش برای رهایی از منجلاب فساد و فسق و فجور رجوی و نشان دادن آن روی سکه کثیف و پلید رجویها،که هرروز توسط جداشدگان افشا میشود کارمهار و کنترل نیروهای خواهان جدایی را برای سران فرقه بسا سخت تر و دشوارتر کرده است،و تمام تلاشهای مذبوحانه سران فرقه را برای جلوگیری و مهار جریان رو به افزایش ریزش و فرار نیروها، برای کسب آزادی وهویت به سرقت رفته شان را ناکام گذاشته است.آخرین ترفند رجوی برای روحیه دادن به خود ونیروهای وارفته اش،وعده سرنگونی درسال آینده!!! وگرفتن تعهدنامه موسوم به مؤسسان چهارم، همچون موسسان قبلی چاره ساز دردهای بی درمان رجوی نخواهد بود.تعهدنامه ای اجباری از نیروها، مبنی بر ماندن وسوختن و مردن به پای رجوی و جاه طلبی هایش. با این اوصاف و یک حساب سر انگشتی و ساده می بینیم،دیگرهیچ وعده ای و هیچ میثاق اجباریی، هر گز قادر نیست این فرقه را از بن بست اضمحلال و فروپاشی نجات دهد.حال بگذار رجوی آخرین راهکار و ترفند خود را بکار گیرد.و هر چند باز از زیر زمین و مخفیگاه اش نشخوار کند و دمی بجنباند و سری و دستی تکان دهد، این حنایش هم دیگر رنگی نخواهد داشت و بهتر است که خفه خون گرفته وسرش را به سنگ بکوبد.و خود و فرقه اش را به سیر حوادث بسپارد، مسیری که لاجرم و ناگزیر او را به فراموشی و زباله دان تاریخ در کنار دیگر شیادان و دغل بازان تاریخ رهنمون خواهد ساخت.
و از جداشدگان در دیار غربت و ما بازگشتی ها و همه قربانیان و خانواده اسیران گرفتار و دربند فرقه جهنمی اش هم جز تف و لعن و نفرین و افشاگری که جزء وظایف ذاتی و انسانی و تاریخی ما خواهد بود ابداّ بهره ای نخواهد برد.
یوسف