سران سازمان مجاهدین برای سرپا نگه داشتن گروه تروریستی خود و برای اضافه کردن عناصر خیمه شب بازی خود دست به هر اقدام و نیرنگی می زدند که از جمله آنها می توان به ربودن فرزندان خانواده ها و یا وعده کار مناسب با درآمد بالا و حتی تحصیل در دانشگاههای کشورهای اروپایی.
علی قزل قارش از جمله افرادی است که برای کمک به معاش خانواده بدنبال کار مناسبی بود تا بتواند با درآمد حاصل از ان بتواند باری از دوش پدرش بردارد غافل از اینکه افکار پلید سران فرقه رجوی و سران جنایتکار آن جان پدرش را با ربودن علی از او گرفت و انها جنایتی را رقم زدند که هیچ جای دنیا مشابه آن نه دیده شده و نه شنیده شده.
او می گوید که دنبال کار خوبی بودم که پول و درآمد کافی داشته باشد که در این ایام یکی از همشهری هایم با من تماس گرفت و گفت که کار خوبی در یکی از کشورهای اروپایی سراغ دارد و کافی است من هر چه زودتر حرکت کنم و خودم را به کشور ترکیه برسانم که نیاز مبرم به کار باعث شد این کار را انجام دهم.
بعد از رسیدن به ترکیه و تماس گرفتن با او و ملاقاتی که با او داشتم که در این دیدار او به من گفت که برای کار به آن کشور لازم است که چند وقتی در کمپی در عراق باشی و من که خبر از هیچ چیز نداشتم قبول کردم و خودم را با این کار به چاهی انداختم که پشیمانی ان تا چندین سال در دل من مانده و خواهد ماند.
علی چگونگی پیوستن ناخودآگاه خود به فرقه رجوی را تعریف می کند و مدام افسوس می خورد و آهی از ته دل می کشد که ناشی از به هدر دادن 12 سال از عمرش در یک فرقه نکبت بار و جنایتکار می باشد که بقول خودش اکنون که نزدیک به دو سال از رهاییش می گذرد هنوز نتوانسته آثار مخرب حضور در فرقه رجوی را از بین ببرد هرچند که خانواده اش در این راه خیلی سعی و تلاش می کنند، همانطور که برای آزادی اش زحمت کشیدند.
او در مورد برخی از برنامه های سران جنایتکار برای سرگرم نگه داشتن عناصر آن چنین می گوید که آنها دائما برای ما کلاسهای متنوعی اعم از آموزش نظامی و آموزش تخریب و ترور می گذاشتند و همه را مجبور می کردند تا در این کلاسها حضور داشته باشند و نیز برای گروهی که مجزا بودند کلاسهای مخصوصی که برای کارهای خرابکاری در داخل کشور باشد می گذاشتند و به بقیه اجازه نمی دادند تا در این کلاسها باشند.
او می گوید نشستهای غسل هفتگی و یا حوض و دیگ و یا نشستهای 3 و 24 ساعته و حتی چندین روزه نیز از جمله برنامه های سران سازمان مجاهدین بود که برای سرگرم نگه داشتن عناصر خود می گذاشتند و به این ترتیب می خواستند ذهن افراد رامشغول نگه دارند تا خدایی نکرده به مطلبی خارج از برنامه های سازمان فکر نکنند و ذهن خود را بقول سران سازمان آلوده نکنند و فقط به رهبری (!!!) که مسعود رجوی خائن باشد فکر کنند.
وی در مورد درگیریهایی که باعث و بانی آن خود سران سازمان مجاهدین بود اشاره می کند و می گوید که در چند شب قبل از اینکه درگیری فروردین 1393 شروع بشه، من با یکی از فرماندهان خودم دعوای خیلی سختی داشتم و به همین خاطر من را به محل اسکان برده بودند ولی درست شب درگیری من را به قرارگاه خودمان آوردند و نشستی برای ما گذاشتند و به ما گفتند که عراقیها از سمت شمال بازیگوشی هایی انجام می دهند و ما می خواهیم یک زهر چشمی به آنها نشان دهیم و اجازه ندهیم به مرزها و مقر ما تعدی کند و باید آنها را عقب برانیم. آنها با این گفتمان همه ما را آماده کرده و به سمت درب شمالی بردند و ما نیز از همه جا بی خبر موقعی که عراقیها که تعدادشان خیلی زیاد بود رسیدند به آنها ناسزا می گفتیم و بر علیه نوری مالکی شعار می دادیم که یکدفعه تیراندازی شروع شد و نیروهای عراقی با هامر و غیره به ما حمله کردند و من با چشم خودم می دیدم که برخی از بچه ها چطوری تیر می خورند و روی زمین می افتند و یا به سختی زخمی می شوند و از طرفی از سران و فرماندهان فرقه هیچ گونه خبری نبود و در عوض این ما بودیم که داشتیم تلف می شدیم و نیروهای عراقی نیز تا میدان لاله ما را عقب راندند.
او اضافه می کند و می گوید و اما در درگیریهای بعدی که پیش آمد، من و تعدادی از دوستانم که در درگیری قبلی حسابی دردسر کشیده و تا دم مرگ رفته بودیم این بار به محض شروع درگیری خودمان را مخفی کردیم که باز با این وجود من در حین فرار از طرف کتفم تیر خوردم و خودم را کشان کشان به پناهگاهی رساندم و جان خودم را نجات دادم و در عوض فرماندهان جانی فرقه بودند که به بچه ها فشار می آوردند و آنها را بدون آنکه خودشان در ان شرکت داشته باشند به جلو هل می دادند و وادار می کردند تا با ارتش عراق بیشتر درگیر شوند.
علی قزل قارش در مورد کشته شدن 52 نفری که در پادگان اشرف اتفاق افتاد می گوید که سرکرده فرقه رجوی با وجود اینکه می دانست دیگر اشرفی برایش نمانده و فقط برای اینکه ذهن افراد محصور شده خودش را بیشتر مشغول کند، چندین نفر از عناصر خود را برای حفاظت از چند تکه آهن پاره و یا مقداری اشیاء بدرد نخور و غیره در آنجا گذاشت و حتی با وجود اخطارهای فراوانی که ارتش و دولت عراق برای خالی کردن پادگان اشرف داده بود، عناصر خودش را از آنجا خارج نکرد و در واقع به آنها دستور داده شد به هر قیمتی که شده اشرف را که سقوط کرده بود حفظ کنند که البته همه مردم جهان شاهد بودند که باچه پستی ان کار انجام شد.
او در مورد آینده فرقه رجوی می گوید که دیگر عملا سازمان مجاهدین وجود ندارد و آنهایی هم که در لیبرتی هستند تنها برای سرگرمی و تفریح سرکرده ان وجود دارند وگرنه 3000 نفر افراد فرتوت شده که حتی توان مقابله و حفاظت از خود را ندارند چگونه می توانند از فرقه رجوی نگهداری کنند و شما مطمئن باشید دیگر هیچ کس حتی نامی از سازمان مجاهدین را نیز نخواهد برد چرا که جنایتهایی که سران آن انجام دادند باعث شد مردم دنیا به جنایتهای انها پی برده و از ان نفرت داشته باشند و شما بدانید که این سازمان جزء منفورترین فرقه هاست که مشابهی ندارد.
از آقای علی قزل قارش بابت حضورشان در دفتر انجمن نجات تشکر کرده و از وی قول گرفتم که در آینده نیز از افشاگریهای وی در مورد جنایتهای سازمان مجاهدین استفاده نمایم تا خانواده ها بدانند و آگاه باشند که این فرقه تروریستی چگونه با عناوین مختلف از جمله کاریابی برای فرزندان آنها به راحتی ذهن آنها را شستو داده و می رباید و در کارهای تروریستی استفاده می نماید.