ازآقای صالح کهندل باید پرسید که آیا خبری از زندان های شاه دارید ومیدانید که صرف نوشتن این مطلب ودادن آن بدست تنها چند شخص میتوانست سبب مرگ شما بشود؟
مسلما این آقای کهندل که سن زیادی ندارد، این مسائل را نمیداند و سمپاتی به سازمان مجاهدین خلق هم که ضد آگاهی وتفکر عمیق و ریشه ای میباشد، مزید برعلت شده است.
مطلب مورد نظر این تذکاریه ی کوتاه نوشته ای بنام " از چوب پوسیده ناید عماد "، بقلم آقای کهندل است که در رسانه های رجوی منتشر شده است.
دراین نوشته آمده است:
" حدودأ یکسال بعد از انقلاب ضد سلطنتی… جریاناتى مثل حزب توده و فدائیان خلق(اکثریت) … تسلیم تعادل قوای رژیم حاکم شده و از صف خلق خارج و تا چشم باز کردند خود را در آغوش خمینی دیدند و زمان زیادی طول نکشید که از صحنه واقعی سیاسی حذف شدند. اما جریانى مثل مجاهدین خلق ایران چون منافع خود را در منافع مردم تعریف می کرد نه تنها در تعادل قوا تسلیم نشد بلکه در مقابل آن مقاومت کرد و با هزینه گزاف راه تکاملی خود را ادامه داد و حال دوست و دشمن همه بدان معترفند که تنها آلترناتیو واقعی رژیم، مجاهدین خلق هستند…".
بررسی اینکه کار حزب توده وفدائیان اکثریت چه بوده وچرا چنین کرده اند، مربوط به وظایف ذاتی انجمن نجات نبوده واین مرکز وظیفه ی پرداختن به آن را برعهده ی خود نمیداند.
اما تعادل قوایی که شما بطور ناقص ومبهم ازآن نام بردید، تعادل قوای موجود درجامعه بود که سبب قدرت گیری جریاناتی شد که به هر طریقی شنوندگان بیشتری درجامعه داشتند.
انقلاب ایران حاصل یک کودتا و نتیجه ی دخالت یک کشور خارجی نبود که شما بتوانید با به فراموشی سپردن نقش مردم واوضاع واحوال خاص آن زمان ایران، باین راحتی ادعا کنید که انقلاب مثلا ربوده شد و…
برفرض که نتیجه ودستآورد این انقلاب بزرگ وکم همتای مردمی، من وشما را راضی نکند، ازاین نارضایتی ما نمیتوان نتیجه گرفت که حضور مردم درصحنه نقش تعیین کننده ای در انتخاب رهبری انقلاب را نداشته است ومخصوصا اگر ایراداتی به نتایج انقلاب وارد است، این ایرادات مربوط به طرز تفکر اکثریت مردم هم بوده و ما نمیتوانیم ملت را بخاطر این طرز عمل وبرداشت شان، منحل کنیم!
اینکه جریان های مورد اشاره شما کاری کردند که کمتر ازشما تلفات بدهند ومجبور به روی آوردن به ترور و… نشوند، حداقل یک گام دراین خصوص ازشما موفق تر وجلوترند!
اگر قراربود که آنها هم مثل شما دربرابر سیل بنیان کن مردمی که آن نوع انقلاب را می پسندیدند وتقریبا هیچ مخالفتی را با آن برنتافته وحاضر به ریشه کن کردن هر براندازی بودند، مقاومت کرده وسرانجام سر ازعراق متخاصم درآورده ودرادامه ی این گام کج، به نوکری اسرائیل وعربستان و… تن بدهند، آنها خوش شانس تر ازشما بوده اند!
والبته حذف اینگونه ازعرصه ی سیاسی کشور، بارها بهتر ازمقاومت آنچنانی شما دربرابر مردمی بود که آنطور فکر میکردند.
اگربپذیریم که آنها ابدا حضوری درصحنه ندارند ومقایسه کنیم با سازمان شما که آنهم علیرغم تمامی حماقت ها و رذالت ها، حضوری درصحنه ی سیاسی- احتماعی کشور ندارید، براحتی بدین نتیجه میتوان رسید که این رقیبان شما با دیدن اوضاع مردم وبا تحلیل عاقلانه تر، دست به یک عقب نشینی کم هزینه تری زدند که اگر نمیزدند، وضعیتی بمراتب دشوارتر ازشما داشتند!
در قسمت دیگری ازاین نوشته آمده است:
" فردی که بقول خود به خاطر شرایط سخت مبارزه از صف مجاهدین در اشرف جدا شده بود تعریف می کرد:” قبل از خروج از اشرف در رویای یک گوشه خلوت در کره خاکی بودم تا در آنجا مابقی عمرم رابا زندگی عادی سپری کنم ولی مدت زمان زیادی از خروجم از اشرف نگذشته بود که به خاطر عدم همکاری با وزارت اطلاعات خود را در زندانهای رژیم آخوندی یافتم و بعد از آن به این نتیجه رسیدم که فکر کردن به دنیای خارج از مجموعه سازمان و رژیم یک توهم مطلق است و اگر کسانی غیر از این فکر می کنند در خوشبینانه ترین حالت متوجه داستان نیستند.”
معلوم نیست این شخص مورد ادعای آقای کهندل، وجود خارجی دارد یانه واگر دارد، آیا حالا هم درزندان است یاخیر و علت نگه داشته شدنش درزندان چیست!
او اگر درزندان است ویا بوده، مسلما بخاطر عدم همکاری با وزارت اطلاعات نبوده ومسائل دیگری مانند شاکی خصوصی و… داشته است.
درهیچ قانون نوشته یا سنت عملی، عدم همکاری باوزارت اطلاعات جرمی محسوب نشده و کسی را صرفا بدین خاطر زندانی نمیکنند.
دیگر اینکه سازمان عددی نیست ورژیم نیز شامل کلیت ایران نبوده و واقعیتی (البته واقعیتی بزرگ) درمیان واقعیت های دیگر است و اینطور نیست که کسی راهی جز انتخاب رژیم یا سازمان؟! نداشته باشد!
آقای کهندل، این دوست فرضی یا واقعی شما با سیاه وسفید دیدن قضایا، هنوز گرفتار مناسبات رجوی است و نظر او بعنوان یک دگم اندیش، نظر صائبی نیست!
آقای کهندل مینویسد:
"… این تمام واقعیت است که از اول انقلاب دو جریان می فهمیدند چه کار می کنند، یکی سازمان مجاهدین خلق ودیگری دارو دسته خمینی و مابقی با هر نام و نشانى، دانسته یا ندانسته در خدمت تقویت دو جبهه فوق بودند وحالا هم بجز ان نیست وبهمین دلیل کسی که هردو جریان فوق را مى شناسد بهتر میداند دفع شده سازمان در هوا معلق نمی ماند، مستقیم به دام وزارت اطلاعات مى افتد و اما اگر کسی از رژیم کنده شود برای رسیدن به مجاهدین باید پروسه طولانی تکامل را طی کند ".
بازهم " تفکر هیچ چیز یا همه چیز" و نمایش یک طرز تفکر منحرفانه ی فرقه ای است که توسط آقای کهندل ارائه میشود ودرعالم روانپزشکان، این طرز تفکر، یک بیماری روانی بوده که باید معالجه شود.
اما قبل ازمعالجه که احتیاج به وقت طولانی تری دارد، توصیه ام به این هموطن وهمشهری ام این است که لااقل ازکتاب های موجود درکتابخانه ی زندان استفاده کرده و حوصله ی شنیدن حرف ها ونظرات سایر زندانیان را هم داشته باشد!
سعید