رجوی بعد از کسب اجازه از صدام طی پیامی دستورآماده سازی برای عملیات را به نیروهایش صادرکرد وکارآماده سازی بطور فشرده وشبانه روز در یگانها دنبال شد بطوریکه کسی فرصت استراحت کافی نداشت.فتح چند روزه ایران آنقدربرای نیروها ساده سازی شده بود که درنشست های اولیه یکانها حتی فرماندار، استانداربخش دارو…را هم مشخص کرده بودند…درخارج روابط عمومی رجوی با فریب ودروغ پردازی دهها پناهنده ایرانی را ازکشورهای اروپایی بدام انداخته وبه خاک عراق اعزام کردند این بیچاره های ساده لوح چنان مغزشویی شده بودند که گویی قراراست به یک تور سیاحتی بروند خیلی ازآنها با ساک های مملو ازسوغاتی های مختلف برای خانواده هایشان آمده بودند! درحالیکه نمی دانستند وارد بازی مرگ شده اند اکثرا هیچگونه آشنایی کار با سلاح سبک حتی نداشتند به آنها القاء کرده بودند که چند ساعته درتهران خواهند بود ومردم وخانواده هایشان بی صبرانه منتظر آنها هستند! بیچاره ها نمی دانستند که ذهن علیل رجوی چه تراژدی غمگین واسفباری را دربیابانهای مرزی،ارتفاعات پاتاق دشت حسن آباد وتنگه چهارزبربرایشان رقم زده است.شب نشست توجیهی عملیات به اصطلاح سرنگونی فرارسید مسعود به همراه مریم با همان غرور و جاه طلبی همیشگی خود وارد سالن شد یکسره روی سن رفت ونقشه ایران را نشان داد ودراوج توهم احمقانه والبته با دجالیت خاص خود گفت "هدف عملیات ما فتح تمام ایران است! گفته بودیم امروز مهران فردا تهران "وبعد با شیادی غیرقابل وصف ماموریت یکایک یکان ها را اعلام کرد. وی ادامه داد " سیدالرئیس ما بدلیل اینکه دیدگاه صرف کلاسیک وتعادل قوای نظامی دارد برایش غیرقابل باور بود که ما بتوانیم با این تعداد نیرو از پس رژیم برآئیم آخرآنها بحث جنگ آزادیبخش نوین را درک نمی کنند که دراین رابطه ساعت ها با وی صحبت کردم تا بلاخره قبول کرد واجازه دادند حالا ما می خواهیم کاری کنیم کارستان! طبق اخباری که ما داریم مردم ازجنگ خسته وبشدت ناراضی ودرآن طرف مرز منتظر ورود شما هستند ومطمئن باشید وقتی به آنها رسیدید شما را بردوش خود گرفته و تا تهران خواهند برد! ".
رجوی درجریان نشست چنان ساده سازی می کرد واذهان را به بازی می گرفت که حتی یک درصد هم احتمال شکست عملیات را نمی داد و پیشاپیش پیروزی را تبریک گفت.دربین نشست دختری که تازه ازایران آمده بود وهنوز به قوانین فرقه آشنایی نداشت بلند شد وبه رجوی گفت من تازه ازایران آمدم با توجه به شناختی که دارم کسی درایران سازمان را نمی شناسد و..همهمه ای درسالن شروع شد رجوی برای یک لحظه غافلگیر وحرفی نزد مسئولین فرقه اما بلافاصله پشت تریبون آمده وصحبت های آن دخترتازه وارد را قطع وحرف هایش را توجیه کردند و رجوی زودترازحد معمول نشست را تمام کرد و گفت فرماندهان یکانها درمقرها شما را بیشتر نسبت به طرح عملیات توجیه خواهند کرد.بلاخره قرارشد که صدام تسلیحات وتانک ها و نفربرهای مورد نظررجوی را برای عملیات تامین ودرطراحی عملیات هواپیماهای جنگی ازآسمان وتوپخانه سنگین ارتش عراق اززمین نیروهای رجوی را حمایت کنند.
بالاخره روز حرکت فرارسید وطبق برنامه رجوی قراربود ساعت 12 شب یکان جلودار درمیدان آزادی تهران سلاح ها را چاکمه فنگ کرده ومنتظر ورود بقیه یکانها بماند.اعضا ساده لوحانه به یکدیگر شماره تلفن آدرس شهرهای سکونتشان درایران را می دادند،خیلی ازوسایل شخصی خود که امکان بردنشان نبود بسته بندی وآدرس خودرا روی آنها نوشته وبه نفراتی که دراشرف مانده بودند سپردند تا بعدا به ایران بیآورند! ازلحظه حرکت تا عبور از مرز وشروع درگیریها اکثر نیروها بدلیل ساده انگاری عملیات حتی طاقمه و سلاح بدست نداشتند گویی که به پیک نیک می رفتند با شلیک اولین گلوله آرپی جی و بعد بمباران هوایی ایران برق ازچشم ها پرید تانک ها و توپ های اهدایی صدام یکی بعد ازدیگری منهدم وخدمه آن درمیان آتش می سوختند.دراطراف تنگه چهار زبر اجساد قربانیان به روی هم انباشته شده بود جسد های جزغاله شده،عروسک ها واسباب بازی هایی که توسط اعضای نگون بخت ازخارج وبعنوان سوغاتی خریده شده بود درآتش می سوختند پایان یک خوش باوری وشروع یک تراژدی را برخ می کشید دریک بعد ازظهر مردادی همه چیز بوی مرگ وعزاگرفته بود این آغازبی پایان راهی بود که رجوی نویدش را داده بود.درگرمای مردادماه 67 رجوی درباورخیلی ها مرد.اگرچه سالیان بعد ازتراژدی دروغ جاویدان رجوی سرکردگان این فرقه جهنمی سعی کردند با برگزاری گردهمایی ها ودعوت ازشیوخ جنایتکاری همچون ترکی الفیصل وعناصرجنگ طلب امثال جان بولتن و…مجددا اورا نبش قبر کنند ولی براستی زندگی ویا مرگ رجوی با این کارنامه سیاه خیانت و جنایت چه تاثیری برزندگی دیگران دارد کسی که حتی قادر نیست زنده بودن خود را تائید کند.
اکرامی