حسن صدیقی نیا برادر عباس شاهی به دفتر انجمن نجات استان آمد و از ما خواست تا برای نجات برادرش از فرقه رجوی اقدام کنیم. آنقدر این برادر مصمم بود و ایمان داشت که برادرش خواهد آمد که من را تشویق نمود تا تلاش خود را مضاعف کنم. او می گفت برادرم وصله نا چسب این فرقه می باشد فرقه رجوی او را فریب داد ایشان هنگامی که سرباز بود و بدون هیچ انگیزه سیاسی وارد این فرقه شد من نمی دانم چگونه رجوی او را وادار به ماندن در این سالیان نموده است.ایشان خاطر نشان کرد اگر انسانیت و کرامت می خواهند باید بر گردند. رجوی که خود آلت دست بیگانگان و امپریالیست هست کسی گول شعارهای وی را نخواهد خورد و معلوم نیست در این سالیان در کدامین سوراخ جان ناچیزش را مخفی نموده است کسی اساسا این راه و روشی که انتخاب نموده است را نمی پذیرد.وقتی صحبت از این شد که در این فرقه نباید کسی ازدواج کند و متاهل باشد.برایش قابل هضم نبود و می گفت رجوی که ضد آنچه سنت پیامبر است را انجام می دهد چگونه ادعای مسلمان بودن می کند.
وی گفت رجوی حتی به آن تعداد اندکی هم که مریدش بودند خیانت کرد و ایشان در آخر آرزو نمود بزودی شاهد این باشد که تمام اسیران از بند و چنگال اسارت این فرقه آزاد شوند و امیدوار بود برادرش هم از آنجا نجات پیدا کند و به آغوش خانواده باز گردد. ایشان در پایان نامه ای برای برادرش نوشت و خواستار بازگشتش شد. دیدار با این خانواده و نشستن پای صحبت های ایشان لذت بخش و امیدوار کننده بود.
