پروسه ای از مکانیسم مغزشویی ِ فرقه ای
مجیدی/ سايت پرونده سياه
در فرقه رجوی، ریل تغییرهويت و الگودهی به شخصیت شیوه های متفاوتی دارد. هوادارانی با سلیقه ها ونظرات مختلف وگاه متضاد، از اقشار جوامع مختلف، تحت شرایطی خاص و تأ ثیر تبلیغات عوام فریبانه با بریدن از اجتماع، راه ورود به فرقه رجوی را در پیش می گیرند تا خود را به روابط وتشکیلاتی که شناخت چندانی از آن را ندارند وصل نمایند. چفت شدن به سازمان در شرایطی صورت می گیرد که پیوسته افکار، برداشت ها و قضاوت های مختلف، با افکار و ماهیت رهبری فردی وانحصار طلبی سازمان در تعارض وتضاداست. چون افکار واندیشه های رجوی زاییده انقلاب های هدفمند و استراتژیک های مسکن برای گریز از بحران هاست و هیچ گونه وجه تمایزی با مقرارات و معیار های قابل قبول بیرونی ندارند. در ساز مان همه باید یکسان فکر کنند به اصطلاح همه اعضا با بریدن از افکار گذشته، خود را به افکار رهبری بسپارند تا انتقاد واعتراضات به حد اقل برسد وافراد اطاعت پذیر و ماشینی شوند بدین ترتیب هر فرد باید پروسه ای از تغییرات هویِتی را بگذراند.
در مرحله نخست تغییرات اجباری ، ماهیت فرد هدف قرار می گیرد.
اندوخته های علمی وتخصصی فرد را از او می گیرند تا هر آن چه از گذشته با خود داشته و گاه به داشتن آنها افتخارنموده از ذهن برونگرای او پاک شوند به عبارتی رجوی افراد صید شده را بعد از انتقال به داخل تشکیلات در خاک عراقِ، مانند یک سیستم کامپیوتر فرمت Format می کند تا سوابق گذشته اش پاک شوند و زمینه برای نصب نرم افزار خاص فرقه مساعد شود. بعد از شستشوی مغزی و حذف دانسته های قبلی، فرد برای مسخ شدن و تغییر هویت آماده شده و مقاومتی از خود نشان نمی دهد. مثلاً در نشست های رهبری تراوشات ذهن بیگانه پرست رجوی را می پذیرد و به راحتی می تواند سرباز گارد صدام شود ویا در قالب تیم های عملیاتی منابع ملی( خطوط لوله نفت ) را منفجر کند یا در اماکن عمومی بمب گذاری نماید و با پرتاب خمپاره در قلب شهرها مردم بی گناه را به قتل برساند.
قربانی بايد قالب تهی کرده ودر آینده براندوخته ها و سوابق خود تکیه نکند و طلبکارهم نباشد. حقیر وناچیز شمردن تخصص افراد تا بدان جا پیش می رود که تحصیلات بالا راخرده علم می نامند تا سبب شرم وسر افکندگی صاحب علم وتخصص شود و خجالت بکشد که از سوابق ومدارج بیرونی خود سخن به میان آورد.
از دیگر مکانیسم های تحقیر رایج در فرقه رجوی، واداشتن افراد متخصص به کار های سخت و طاقت فرسااست. کار هایی که در شأ ن افراد نیست و در بیرون از فرقه هیچ گاه به انجام آن ها فکر نکرده اند مثلاً کار در سرويس هاي بهداشتی يا جمع آوری زباله كه فرد را در تشکیلات خرد کرده تاعلم وتخصص و جایگاه اجتماعی گذشته خود را فراموش کند. به نوعی بر هویّت وشخصیّت فرد تیغ می کشند و با جراحی و کالبد شکافی، قربانی فرقه را برای پذیرش قالب جدید تجزیه می کنند. آنگاه ا فرا د را در موقعیّت « تحت برخورد » قرار می دهند ، تا ظاهراًآن ها را وارد جامعه ای بی طبقه نمایند در باطن تغییری صورت نمی گیرد و تبعیض همچنان ادامه دارد با این تفاوت که به فرد این طور وانمود می کنند که هر آن چه بدست آورده از الطاف و موهبت رهبری بوده است.
بعد از هویّت زدایی وفرمت سوابق گذشته، فرد به نحو دلخواه پارتیشن بندی می شود، اولین و آخرین درایو انحصاری، با هویت فرقه ای، بنام رجوی و مالکیت او ثبت می شود و به این ترتیب زمینه آغاز ریل آموزش و گذراندن کلاس های انقلاب در فرد به نحو مطلوب و مورد قبول تشکیلات مهیا می گردد. هر چه برای پر کردن فایل ها وپوشه های خاص مقررات فرقه ای و تشکیلاتی از قبل آماده شده است در کلاس ها و نشست های مستمر توسط رجوی، مسئولین، فرماندهان رده های مختلف در ذهن و حافظه فرد کپی copy می شود. در بایگانی مطالب و سر فصل ها افراد هیچ گونه اختیاری در انتخاب ویا انتقادو اعتراضی ندارند. فکر کردن نوعی مسئله دار شدن است. فقط رهبری حق انتخاب و انتقاد از دیگران را دارد.
بعد از این که افراد مرحله انقلاب و کلاس های عقیدتی وایدئولوژی وانقلاب را بدون مسئله ومشکلی پشت سر گذاشتند، نوبت بازگشت به وضعیت اولیه و وضعیت عادی سازی می رسد. اکنون زمان آن رسیده که رهبری بعد از در دست گرفتن مهار وکنترل اعضاء به سراغ مهارت واندوخته ها وتخصص آن ها برود وازمنابع استثمار شده و مالکیت خصوصی خود به نحو دلخواه وخواست تشکیلات بهره کشی واستفاده نماید، بدون این که احساس برتری شغلی وغرور داشتن علم وتخصص مطرح شود چراکه شغل و تخصص بیرون از تشکیلات را فرد به دست آورده و مایه افتخار و امتیاز خود می داند ولی با پذیرش انقلاب، تغییرات و قطع وابستگی با دنیای بیرون از فرقه، دیگر نمی تواند از گذشته خود سخنی به میان آورد. هر چه بدست می آورد از رده ومسئولیت همه را باید مدیون الطاف رهبری بداند ولا غیر. از این رو فرد با هر علم و تخصصی بدهکار رهبر می شود ورهبر متقابلا طلبکار همه ی بردگان خود است.
ازدیگر روش های مقدمات شستشوی مغزی این است که از فرد می خواهند پیشنهادات و اظهار نظر های خود را در جمع مطرح کند وبعد خود به سر کوب دید گاه های فرد می پرداختند تا او را تحقیر کنندفی الواقع تیغ کشیدن بر خود واعتراف به معایب و نقاط ضعف و اعتراف به آن چه در گذشته انجام داده است.
یکی دیگر از روش ها ی تحقیر، خوار نمودن فرد در جلوی جمع است که در نشست های انقلاب ایدئولوژیک بسیار رایج بود. هدف از تحقیر نمودن، این بود که غرور واعتماد به نفس افراد را بشکنند و فرد را مجبور کنند با نوشتن گزارشات مختلف در هر زمینه ای و انتقاد از خود به گناهان خود اعتراف نماید. در این گزارشات تمامی نقاط ضعف واشتباهات وگنا هان فردی را باید اعتراف می کردند و افراد اجازه نداشتند که از نقاط قوت خود سخنی به میان آورند یا از توانمندی ها و اندوخته های خود صحبت کنند. بزرگ نمایی معایب از وظایف تشکیلاتی اعضاء بود و می گفتند نقاط قوت کارهایتان، مال رهبری است ، آن را در جیب خود نریزید. در جریان پروسه دگرگون سازی و تغییرات هویتی، تضعیف وشکستن اراده در انسان اهمیت داشت. نهایتا سعی بر آن بود که از فرد مهره ای اطاعت پذیر و وابسته به رهبری بسازند به گونه ای که فرد فکر کند فقط با وصل به رهبری در قید حیات است.
در سازمان هر فردی یک مسئول دارد وباید تمام مسائل فردی و تشکیلاتی و فعالیت های اجرایی خود را با او در میان بگذارد واز راه حل های مسئول بی چون وچرا اطاعت نماید. افراد زیر دست حق اعتراض و انتقاد از ما فوق خود را ندارند، آن ها موظف بودند مانند ماشین اطاعت نمایند. سلسله مراتب سازمان از رأس هرم رو به پایین است. رجوی درکاکل و جایگاه رهبری قرار دارد و سیر هرم تشکیلاتی از رأس هرم تا پایین ترین لایه تشکیلاتی می آید. هویّت فرد در تشکیلات حل می شود و نمی تواند احساس استقلال نماید. در سازمان، هر مسئولی وابسته به مسئول بالاتر از خود است. رجوی به عنوان رهبر تام الاختیار و خاص الخاص فرقه است. رجوی بارهااعلام می کرد که ما عنصر متفکر، متخصص، صاحب نظر نمی خواهیم. این سازمان جای افراد روشنفکر و اهل مطالعه نیست!
مسئولان ظاهراً از افراد می خواستند این گونه باشند ولی در باطن با پروسه وابستگی مطلق به رهبری و طرد هویـت شخصی مخالف بودند. از این رو نوعی دو رویی وتضاد در تشکیلات در حال شکل گیری است که از ذهنیات مستمر اعضاء نشأت می گیرد. آن ها سعی می کنند با انجام کار و فعالیت سیاسی به روش خاصی زمینه ارتقاء و گرفتن مسئولیت ورده تشکیلاتی را فراهم کنند. رجوی ، افراد را طوری پرورش وآموزش می دهد که ریا کار، دو رو و سر به زیر باشند تا کنترل نیرو و امور تشکیلات به دل خواه او پیش بروند اما اعضای قدیمی و مسئولین رده بالا اهداف پشت پرده رجوی را تشخیص می دهند وبه ترفند ها و فریب های رهبری واقفند در نتیجه مساله داری در میان افراد قدیمی چشم گیر است ولی افراد جدید و قربانیانی که فریب تبلیغات تورهای شکار برون تشکیلاتی را خورده اند، تا سال ها قادر به بررسی و شناخت روابط سکت وفرقه ای رجوی نخواهند بود مگر این که در بدو ورود به تشکیلات در شناخت و پذیرش ایدئولوژی رجوی ساخته، دچار شکیات شوند و زمینه بروز انتقاد و اعتراض به مقررات خشک فرقه ای برایشان مهیا شود. سرکردگان باندحاکم برای سر کوب غرور و شخصیت، مکانیزم های خاصی را به کار می گیرند تاهیچ فردی به تنهایی نتواند روی پای خود بایستد ونتواند مسایل را شخصاً حل کند. هر فردی در چار چوب وصل به رهبری دارای ارزش و اعتبار است ولا غیر اگر فردی توانست جایگاه رهبری را درک کند، لیاقت و توان هر کاری را دارد و اگر کاری را انجام دهد و آن را از آن خود بداند، گنا ه کار است چون هر کاری نشأت گرفته از رهبری است و توان فردی در تشکیلات وجود ندارد. اگر کسی کارش را از آن خود بداند حق رهبری را ضایع کرده است و ظالم است. در فرقه، همه باید به رهبری متکی باشند با چشم او ببینند وبا گوش او بشنوند! در رهبری حل و ذوب شوند ، وکور کورانه رهرو و پیرو رجوی باشند. در چنین شرایطی است که اگر کار اشتباه و ناقص انجام شده باشد باز ارزش دارد زیرا فرد با نیت وقصد نزدیکی به رهبری کار را انجام داده است نه با صلاحیت وتوان خویش.
افرادی که در زندان مقاومت کرده بودند، تحقیر می شدند و مقاومت آن ها را از آن رجوی می دانستند. مقاومت را از صاحبان اصلی آن ها می گرفتند وبه حساب رجوی می ریختند.
به کسانی که سابقه اتهامی داشتند می گفتند شما به مقاومت خود در زندان افتخار نکنید همه ی مقاومت ها از آن مسعود هستند شما صاحب آن ها نیستید شما از سرمایه های رجوی در زندان خرج کرده اید. همه این اباطیل برای آن بود که اعتماد به نفس افراد را بگیرند که نتواند استقلال فکری وعملی داشته باشد.
آن دسته از زندانیانی که درزندان ضعف نشان داده بودند و سابقه همکاری داشتند در تشکیلات رجوی مورد توجه وعنایت بیشتری قرار می گرفتند! چون رجوی هم در دوران زندان با تنوع در مقاومت توانسته بود از اعدام حتمی بگریزد. لذا هم قطاران شبه مقاومتی خودرا مورد عطوفت قرار می داد. مقاومین زندان کسانی هستند که به جریان اصلی رهبری پیوسته اند لذا گناهانشان بخشوده می شود. از نظر سازمان ،مقاومین واقعی خود را طلب کار می دانند وهمیشه غرور دوران مقاومت در زندان را در سر دارند ولی افرادی که از خود ضعف نشان داده اند سر افکنده وخجلند و خود را بدهکار رهبری می دانند و بهتر با تشکیلات چفت می شوند درنتیجه کنترل ومهارشان برای رهبری راحت وبی درد سراست.
پروسه ی مکانیزم مغز شویی فرقه رجوی بدون درنظر گرفتن حداقل ضوابط انسانی صورت می گیرد تا قربانیان نگون بخت ماشین فرقه تروریستی رجوی چند صباحی بیشتر درخدمت اهداف فرقه باشند. شکار افراد نا آگاه و ساده لوح در مناسبات برون فرقه ای تا آن جا پیش می رود که صید شکار شده را به داخل شبکه عنکبوتی کشانده وگرفتار می کنند. زمان، مکان ، هویّت ، جنسیت، فکر، خلاقیت و فرهنگ اجتماعی را از او می گیرند و در قالب بندی خاص فرقه و دلخواه رجوی ، مجموعه ای از مقررات خشک، سکتاریزم و خرافات رهبری را جایگزین دانسته های عقلانی و انسانی می کنند وبعد مرحله بهره کشی و بیگاری گرفتن از قربانی مسخ شده و اسیر شروع می شود. این دور باطل سال هاست که ادامه دارد و پیوسته تغییرات مکانیزم مغز شویی اش با افشاء گری های رها شدگان آشکار می گردد.