عملیات جاری ؛ محصولی از ذهن علیل و بیمار رجوی!….
خاطرات غلام رضا سگوند عضو سابق مجاهدین خلق!
قسمت دوم:
در قسمت قبلی این نوشتار ( با عنوان عملیات جاری تولیدی از ذهن علیل و بیمار رجوی و تحت موضوع خاطرات بنده) علاوه بر نحوه ی وصل و پیوستگی ام به سازمان مجاهدین خلق ( در عراق)، راجع به ساختار و ماهیت نشست های موسوم به عملیات جاری در تشکیلات مجاهدین مطالبی را مطرح کردم و گفتم که همین عملیات های جاری یکی از محرک های من و خیلی از اعضای دیگر جهت مخالفت با مجاهدین و منجر شدن به جدایی ما از سازمان گردید.
و اما ادامه…
ضمن این که به لحاظ روحیات فردی ام مخالف کار نظامی بودم و سازمان به اجبار لباس نظامی بر تنم پوشانده بود، وقتی با نشست های عملیات جاری مواجه شدم خیلی به هم ریختم. یک بار نسرین ( همان مهوش سپهری که فرمانده ی قرارگاه اشرف بود) در سال 1380 در حضور نیروها و خیلی از مسئولین تشکیلات خطاب به افراد گفت : از این نشست های غسل هفتگی و عملیات جاری ناراحت نباشید. ممکن است اعترافات کسی از شما مثل چاه توالت بدبو باشد و بوی گند بدهد و اعترافات دیگری بوی خوش بدهد پس اصلاً نگران بوی متعفن اعترافات تان نباشید!.
همان طور که در قسمت پیشین هم گفتم ، هدف رجوی از راه انداختن نشست های عملیات جاری و یا غسل هفتگی این بود که افراد را سرگرم و درگیر کند تا همه ی نیروها را با خودش هم رأی کند. رجوی می خواست تا همه با عینک او به دنیا نگاه کنند. مجاهدین از پیچیده ترین اهرم های فشار و روان شناسی استفاده می کردند تا همه ی افراد تشکیلات را یک دست نمایند. آن ها افراد را مثل گوشتی که درون چرخ گوشتی بیندازند، چرخ کرده قالب بندی می کردند. ادعای مجاهدین این بود که انقلاب مریم رمز ماندگاری ماست. در سال 81 که نشست های پرچم در قرارگاه باقرزاده با حضور شخص رجوی برگزار شد، رجوی به افراد گفت: انقلاب مریم به صورت یک تئوری درآمده و هر کس و هر تشکیلات و یا نسل آینده، برای پیروزی در مبارزه و رسیدن به هدف باید از تئوری استفاده نمایند و از این راه بروند. در صورتی که مریم خیلی کوچک تر از این اندازه ها بود. به قول معروف خر پیش مریم انیشتین بود. رجوی مریم را بزک می کرد، توی نشست ها چنان از همدیگر تعریف و تمجید می کردند که نیروهای تشکیلات هم به آن ها اقتدا می کردند. مسعود می گفت: مریم پاک رهایی با انقلاب خودش دنیا را تغییر می دهد ،و افراد ناآگاه هم با شنیدن نام مریم شور وغوغا می کردند. در عوض، مریم هم دست می کشید به طرف عکس مسعود و می گفت : خدای زمینی پیش مااست و باید همه خودتان را به او بسپارید!
مسئله ی من این بود و به مسئولین تشکیلات هم گفتم؛ چرا مریم و مسعود را تابو می کنید؟ چرا بت سازی می کنید و کاری می کنید که کسی نتواند به مریم و مسعود نزدیک شود؟…
در پاسخ من می گفتند : آره! از قضا ما باید که مسعود و مریم را تابو کنیم. چرا چنین نکنیم!؟ حتی یک بار در یک نشستی ، وقتی این موضوع را عنوان کردم، نادر رفیعی نژاد ( یکی از مسئولین تشکیلات) به من گفت چرا نباید به برادر مسعود بنازیم؟! چه کسی در تاریخ ایران مثل مسعود بوده است؟ چرا او را نپرستیم!؟…
من و دیگر افراد معترض ، هرگز پاسخ های قانع کننده یی نمی گرفتیم و به قول معروف همیشه با کوله باری از تناقضات حرکت می کردیم. مجاهدین از صبح تا شب حسابی از فرد کار می کشیدند و شب که می شد می ریختند سرش و به اصطلاح بر روی او تیغ می کشیدند! غیر از مسعود و مریم ، تمام لایه های تشکیلات نشست های عملیات جاری و یا غسل هفتگی را برگزار می کردند. در لایه های بالاتر پوست کنی خیلی شدید تر انجام می شد. اگر چه موضوعات و مسائل نشست های لایه ها و رده های بالاتر تشکیلات به ما ( نیروهای پایین دست ) نمی رسید ولی در مواردی ،با کنجکاوی و دقت، چیزهایی از نشست های عملیات جاری یا غسل هفتگی لایه های بالاتر می فهمیدیم که خیلی وحشتناک بود.
در تشکیلات مجاهدین ، دنیایی وارونه بود. آن چیزهایی که در جامعه ی ایران ( یا دیگر جوامع انسانی) به عنوان ضد ارزش هستند، در نزد مجاهدین به عنوان ارزش دیده می شد و بالعکس ، ارزش های اجتماعی در آن جا ضد ارزش تلقی می شد. ، در تشکیلات مجاهدین سینه ی افراد را می شکافتند و مسایلی را که در جوامع مختلف به عنوان خصوصی ترین مسایل زندگی فردی شان است ، به اندرون و روح افراد مربوط می شود بیرون می ریختند، تا همه آن را ببینند. به قول مهوش سپهری ( نسرین)؛ اگر بوی گند و تعفن افکار و ذهنیات کسی هم حال خودش و حال دیگران را به هم می زد، باز هم مجاهدین آن کار را انجام می دادند. به نظر من آن حرف رجوی که گفته بود؛ انقلاب مریم رمز ماندگاری مجاهدین است تا مقدار زیادی صحت داشت. بدین معنا که، اگر همین نشست های عجیب و غریب ( عملیات جاری، غسل هفتگی ، پرچم، دیگ، طعمه، انقلاب معاصی و دیگر مضحکه های مجاهدین) که محتویات اصلی انقلاب ایدئولوژیکی مجاهدین – و به قول رجوی انقلاب مریم! – بودند به داد سازمان نمی رسید ، سازمان همان سال ها پیش درش تخته شده بود. اگر چه گذشت زمان و آن چه امروزه از وضعیت مجاهدین دیده می شود نه ماندگاری و مانایی، بلکه روندی رو به اضمحلال و میرایی را نشان می دهد. اما سخن رجوی از این منظر درست بود که ، اگر تولیدات ( محتویات ) انقلاب ایدئولوژیکی یعنی همین نشست هایی که رجوی و مریم هر بار یکی از آن ها را به عنوان بند ی جدید از سلسله بند های زیر مجموعه ی انقلاب ایدئولوژیکی معرفی و در مناسبات تشکیلات نهادینه می کردند نبود، ریزش نیرویی که در یکی دو سال اخیر شاهد بودیم، خیلی جلوتر از این ( و شدیدتر و عمیق تر) انجام می گرفت. البته یکی از عوامل اصلی که افراد را به مرز بریدن و جدایی رساند همین نشست ها بودند. اما از لحاظ این که این نشست ها پروسه ی سرسپردگی، ذوب شدن و حل شدگی برخی افراد را به تشکیلات سبب گردید، سخن رجوی و ذوق و شوق او نسبت به این موضوع بی راه نبود. منتهی خیلی از همان کسانی که وانمود می کردند تزها و تئوری های مزبور ( یعنی آن نشست ها) را پذیرفته و از خود عبور دادهاند ، به طور عمده از سر ریاکاری و بی مایگی این کار را می کرد. اما همین که خود همین افراد پای شان را کمی کج می نهادند و خود به سوژه نشست ها مبدل می شدند، آن وقت تازه سرآغاز بروز ظهور تناقضات و تضادهای لاینحل شان با تشکیلات بود.
سوژه شدن در نشست های روزانه ( عملیات جاری) موضوعی بود که مختص به افراد خاصی نبود و همه به نوبت سوژه می شدند. اما مسئله این بود که فاکت هایی را که افراد ( سوژه) در عملیات جاری قرائت می کردند نحوه ی برخورد جمع و مسئولین نشست را تعیین می نمود. نمونه یی از فاکت های این چنینی را در قسمت پیشین به طور مثال نوشتم و دیگر تکرار آن لزومی ندارد. اما هر کس سوژه عملیات جاری می شد هر چه قدر فاکت هایش اندرون ذهن و ضمیرش را بیشتر و عیان تر به نمایش می نهاد و خودش تیزتر بر موجودیت خویش تیغ می کشید بدین معنا بود که بهتر و بیشتر ا ز دیگران در دستگاه رهبری ذوب و فنا شده است. مهم نبود که ( به قول مهوش سپهری)؛ بوی گند اعترافات و ذهنیات فاش شده اش هوا را آلوده و جمع را آزرده نماید بلکه اصل و اساس همین بیرون ریختن بود. فرایند اغلب این اعترافات آن نقطه یی است که رجوی از آن به مثابه آزاد سازی انرژی ها یاد می کرد. رجوی به افراد القا می کرد که هر قدر بیشتر زوایای روحشان را در زیر ذره بین و نگاه خود و جمع به نمایش بگذارد و هر چه قدر بیشتر اقرار به گناهان کرده و ناکرده بنماید انرژی اش هم بیشتر آزاد می شود. در نظر و نگاه رجوی، آزاد ساختن انرژی ها به معنای این بود که دیگر، افراد به هیچ چیز تعلق خاطر ندارند جز رهبری ( رجوی!) و تمام و کمال در خدمت مبارزه ( و تشکیلات ) قرار خواهند گرفت! طبیعی هم همین بود که وقتی کسی پته ی خود را پیش تشکیلات روی آب می انداخت دیگر شأن و شوکت و شخصیت انسانی اش را با دست خودش به باد فنا داده و دیگر این موجود تهی از همه چیز ، هر رهنمودی که جمع به او می دادند ملزم به انجامش می بود.
رجوی نه تنها از فرمول انیشتین ( یعنی همان فرمول آزاد سازی انرژی) در جهت مطامع ضد انسانی اش بهره بردای می کرد، بلکه از هر علم و صنعت و دستاورد بشری که به نوعی می توانست افراد سازمان را سرسپرده تر نماید، با شیادی و شارلاتانی که مختص رجوی است بهره می برد. رجوی– و بدون این که این موضوع را انکار نماید – با هر آن چه طی سالیان طولانی به عنوان ارزش ها هنجاری اجتماعی، فرهنگی، قومی و ملی درون افراد نهادینه شده بود به مبارزه برخاست.
بررسی موضوعاتی چون عملیات جاری و دیگر نشست های رایج در تشکیلات مجاهدین ( مانند غسل هفتگی ،طعمه و غیره) به دلیل عمقی که این فجایع دارند ،از حوصله ی یک مقاله و یا ده بیست صفحه نوشتار خارج است و من نیز این بحث را همین جا خاتمه می دهم تا به سایر موارد و مشاهدات خودم ( از سازمان مجاهدین) بپردازم. البته اگر در طول نوشتارم، در فصل های بعد لازم شد، باز هم نقبی به این موضوعات خواهم زد.
یکی دیگر از مسایلی که سبب رویارویی و اختلاف من با سازمان گردید، این بود که پس از حمله ی امریکا به عراق ، سازمان تعداد زیادی ( و به تعبیری تمام) نیروهای رده بالا و همه ی کادرها را دور از چشم نیروهای دیگرش، از عراق خارج کرده و به کشورهای اروپایی برد. ( فقط تعدادی اندک از کادرها و مسئولین در عراق باقی ماندند که امور تشکیلات را بچرخانند) این موضوع مربوط به زمانی بود که دولت فرانسه مریم را در اوورسورواز بازداشت کرده بود. سازمان در آن موقع نشست هایی را برای افراد گذاشت که به نشست های شرم شهرت یافت. درآن نشست ها به ما می گفتند : شما باید از خودتان خجالت بکشید و شرم کنید که دارید این جا نان رهبری را می خورید، آن وقت مریم پاک در بازداشت است!…
ادامه دارد….