رجوی جوان های ما را به امید سراب پیر کرد

اعلام جدایی آقای رضا مزگی نژاد از سازمان مجاهدین به 33 سال سابقه تشکیلاتی از سال 1366 تا 1399

من رضا مزگی نژاد متولد 1346 در شهرستان بیرجند که به مدت سی و سه سال ، از 1366 تا 1399 ، عضو سازمان مجاهدین خلق بوده ام، بطور رسمی جدایی خود را از این فرقه خشونت طلب اعلام می کنم. من اگر چه از قبل از سال 1366 از سازمان مجاهدین شناختی نداشتم، ولی دست سرنوشت و وظیفه سربازی برای میهنم شرایطی را فراهم کرد که سی و سال عمر خود را در این سازمان در مدارهای مختلف تشکیلاتی به فعالیت پرداختم.

رضا مزگی نژاد

همانطور که اشاره کردم من سرباز بودم و برای نگاهبانی از میهن عزیزم در مقابل تهاجم رژیم صدام حسین در کوه های حاجی عمران در حال خدمت بودم که درتاریخ یکم آذر ماه 1366 سازمان مجاهدین با کمک لجستیکی ارتش صدام حسین به محل پایگاه ما حمله کردند و من به همراه تعدادی دیگر از سربازان اسیر این سازمان شدیم و ماه ها در زندان سازمان در حبس بودیم. در ایام اسارت فرقه مجاهدین خلق تبلیغات خود را بر روی زندانیان گذاشته بود و با بخش سخنرانی های رجوی وعده آزادی می داد.

تا اینکه محمد سادات دربندی که مسئول زندان مجاهدین در سلیمانیه عراق بود با بلندگو آمد داخل زندان آمد و گفت اگر آزادی می خواهید فقط دریک عملیات نظامی ما به هرمیزان که می توانید شرکت کنید و بعد آزاد خواهید بود. پیرو این موضوع مهدی ابریشمچی هم به نمایندگی از مسعود رجوی همین خط را دنبال می کرد که بعد از یک عملیات شما را آزاد خواهیم کرد و من هم متاسفانه فریب وعده های دروغ و تو خالی آنها را خوردم و به آنها پیوستم و بعد از آن یک عملیات به مدت سی وسه سال طول کشیده است و الان نیز مرا نمی خواستند آزاد کنند.

دراین مسیر متاسفانه 33 سال عمر خودم را دور از وطن ،دور از خانه و خانواده، و دور از همه چیز که باید یک انسان داشته باشد، سپری کردم. نشست های مغزشویی فرقه مجاهدین که برای کنترل نیرو و بطور مستمر صورت می گرفت، به واقع انسان را آن چنان بی اراده و ذلیل می کرد که جسارت لازم را برای نه گفتن به رجوی از انسان می گرفت.

رجوی طوری وانمود می کرد که ترک سازمان مجاهدین، ترک جوهره انسانی می باشد، یعنی با رجوی انسان مجاهد کبیر وفداکار از جان گذشته می شد، و بی رجوی خائن به همه چیز و این را انسان در تاریکخانه رجوی باور می کرد . همچنین پرده آخر رجوی راه انداختن طلاق های اجباری تحت عنوان انقلاب ایدیوژیک بود که مسیر فرقه گرایی را در این سازمان تکامل بخشید تکامل می بخشید تا جایی که خانواده هم از دیدگاه رجوی مزدور ارتجاع نامیده می شد. اما وجدان و همان جوهر انسانیت آدمی را سرانجام به حرکت وا می دارد، تا به رجوی نه بگوید.

همین چندوقت پیش بود که آقای باقر محمدی از سازمان مجاهدین اعلام جدایی کرد و چون من دوستی دیرینه با باقر داشتم فرقه رجوی از من می خواست که علیه او موضع گیری کنم و او را خائن و مزدور بنامم تا آن را در سایت فرقه مجاهدین منعکس کنند، که چون باقر چنین نبود و من نیز نکردم . تهدید کردند کمک هزینه ماهیانه ام را قطع می کنند، کمک هزینه ای که وظیفه کمیساریای عالی پناهندگان بود که به دست  من و سایرین برساند ولی وظیفه قانونی انسانی و حقوقی خودش را به رجوی داده بود تا او من و سایرین را به کرنش وا دارد. مطلب طولانی شد ولی پاسخ های مستدل برای روشنگری وشناخت بیشر فرقه مجاهدین را به آینده محول می کنم.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا