باز هم در سالگرد قربانی کردن 60-50 نفر توسط دستور مستقیم مسعود رجوی و تائید مریم رجوی، دو نفر از شاهدان جان بدر برده در قضیه ی 10 شهریور، به صحنه آورده شدند تا مسبب اصلی را کس دیگری نشان بدهند.
به گفته ی شاهدان عینی ، در نشست های رسمی و در موضع گیری های آنزمان، مسئولین سازمان علنا هنگام انتقال اعضای سازمان از اشرف به لیبرتی ، می گفتند که این مسئله موقت است و نیروهای سازمان پیروزمندانه مجددا به پادگان اشرف بازخواهند گشت! این 100 نفری هم که بعنوان نگهبان و محافظت کننده از وسائل و مکان های باقیمانده در اشرف مانده اند، میخ طویله ی رجوی بودند برای بازگشتن و مراجعت به پادگان اشرف !
مسعود رجوی کسی نبود که به خطرات ماندن این 100 نفر در اشرف، آنهم بصورت غیر مسلح و دست خالی، اشراف نداشته باشد! مسعود رجوی اصلا بدنبال این بود که این 100 نفر را به کشتن بدهد تا هم از شر برخی از آنها که ساز مخالفت می زدند راحت شود و هم با این خون ها دست به مظلوم نمائی زده و خر خود را براند! مجرمان خطرناکی مثل مسعود رجوی ، یک مریض روانی هستند که دارای اختلالات شخصیتی بیشمارند که ریشه در روابط اجتماعی و شخصیتی آنان در گذشته دارد.
امروز هم که مریم رجوی روبروی عکس ها ایستاده و خود را به مظلومیت زده است ، خیلی خوب واقف بود که نگه داشتن 100 نفر در اشرف چه خطراتی را بهمراه خواهد داشت!
ما کمتر جنایتکار و قاتلی را داشتیم که عمل خود را مطلوب نداند ! امثال مسعود و مریم رجوی ، کاملا مشخصات عمومی قاتلین را دارا هستند، مشخصاتی نظیر: فعال، سمج، مستبد، برازنده ی تبهکاری ، مصمم، جسور و رزمجو! تنفسی تند و حرکاتی مقطع! تندخو و زودخشم ، جاه طلب ، برتری جو و حسود وثابت قدم هستند چون خودبین ، مغرور و بی باکند! از خطر استقبال می کنند، از ستیزه جوئی روی گردان نیستند و بر اثر خودبینی فاقد حساسیت اخلاقی یا دچار ضعف عاطفی هستند!
از آنجا که تمامی 100 نفر کاشته شده در اشرف ، اعم از کشته شده ها و کسانی که زنده ماندند همه توسط شخص مسعود رجوی گزینش شده بودند، هیچ کدام فامیل یا نسبت نزدیک با مسعود رجوی را ندارند و از خانواده ی خود نیز قطع هستند و مطالبه گر و خونخواه حاضری ندارند، بالطبع جان کشته شده ها هم هیچ گونه ارزشی برای مسعود ندارد! مسعود رجوی از لحاظ تیپ شخصیتی ، استعدادهای بالقوه ای برای مجرمیت و قاتل شدن را در خود نهفته دارد که به محض ایجاد شرایط مناسب به فعل تبدیل می شود!
مسعود و مریم از همین خونها است که ارتزاق می کنند و سرپا هستند! خون های ریخته شده ی امثال این نفرات بیگناه و ناآگاه، تضمین ماندگاری ننگین این فرقه و رهبرانشان است و گرنه از این حمام خون چه حاصلی جز ادامه ی حیات بی حاصل رهبران این فرقه در قدرت، بدست آمد؟ این خونها هم استفاده ی درونی برای خاموش کردن صدای مخالفان در فرقه را داشت و هم در خارج کشور پیراهن عثمانی شده بود برای جذب نیروئی و جذب کمک های مالی از سران قدرت و سلطه !
اما اگر از زاویه ی هدف اصلی این فرقه که “سرنگونی” است به این خونها نگاه کنیم، همه در چاه ویل رجوی ساخته ریخته شدند ودر راستای حتی سرنگونی ! هم نبود!
از همان روز اول رفتن مسعود رجوی به عراق، او خیلی زود فهمید که برای ماندگاری بیشتر، نیاز به خون و خونریزی است، سادیسمی هم که مسعود در ذات خود داشت ، دست به دست هم داد و از او تبهکار و جنایتکاری بی مانند را ساخت که روی خون دیگران سوار شده و به حیات خود ادامه بدهد، از گفتن این مسئله هم هرگز ترسی نداشت و علنا می گفت که همه به من امضای خون دادید و من هستم که مسیر رسیدن به مرگ شما را ترسیم و شما را سعادتمند خواهم کرد! . .
فرید