از ستارخان، سردار ملی تا مسعود رجوی، مزدور فصلی

به مناسبت سالروز درگذشت ستارخان، سردار ملی

گروه خیانت کارو مزدور پیشه مجاهدین خلق، چگونه و با چه رویی به خود اجازه می دهند تا درباره بزرگمردان تاریخ ایران مطلب بنویسند؟ ابداً جایی ندارد که باند رجوی که دست در دست قسی القلب ترین دشمنان خارجی ایران دارد و موجودیت و امنیت ملی ما ایرانی ها را هدف قرار داده ، در مرگ این سرداربزرگ ایران مقاله بنویسد و مرثیه سرایی کند و بدتر اینکه کارهای خائنانه خود را همطراز کوشش های انسانی و خستگی ناپذیر قهرمان ملی ما بکند تا بلکه از این رهگذر حیثیتی برای خود کسب کند وجوانانی از ما را بفریبد.

من بعنوان یک تبریزی و همشهری ستارخان، در وسع خود جلوی این نیرنگ بازی ها ودزدی های رجوی را خواهم گرفت!

ستارخان، این راد مرد بزرگ ایران که به دنبال تعطیلی مشروطیت نیم بند در تهران و سایر نقاط ایران و برقراری استبداد صغیر محمد علی شاهی، با رشادت خاص خود نخواست و اجازه نداد که تبریز هم سرنوشتی مثل دیگر شهرهای ایران داشته باشد، با کمک و همت یاران معدود و امکانات محدود اش، پرچم آزادگی را بر افراشت و طی نبردهای نابرابر با قوای دولتی بسرکردگی شاهزاده عین الدوله جلاد، حاج صمد خان مراغه ای سفاک ( شیخ الخوانین آذربایجان) ، رحیم خان قره داغی از خوانین خونریز محال قره داغ و دیگران ، این عوامل دولتی و ارتجاع زمان را مجبور به شکست نموده و برخلاف نوشته مجله تایمز لندن، ثابت کرد که شرقی ها هم شایسته زندگی آزاد هستند!

اما حوادث روزگار و توازن قوای موجود، سرنوشت انقلاب و شخص ستارخان را به گونه ای دیگر رقم زد و تهران با هدایت دولت فخیمه؟! انگلستان ، فراماسونرهای چندی ازخوانین بختیاری و گیلانی را به تهران گسیل داشت و آنها طی یک درگیری کوتاه و کوچک تهران را اشغال کرده و بهمراه کسانی که تا دیروز با ستارخان ها می جنگیدند و مردم تبریز را بر اثر محاصره 11 ماهه به یونجه خوری مجبور کرده بودند، قدر دیده و برصدر نشستند و شدند رجال مشروطه!

ازطرف دیگر نمایندگان قدرت های ارتجاعی جهان مانند تزار روسیه و پادشاهی انگلستان و دولت عثمانی بعنوان قدرت منطقه ای، برحکومت جدید ایران فشار وارد کردند تا ستار خان را ازتبریز دور کند.

حکومت مشروطه جدید ، نامه های زیادی به ستارخان نوشته وازاو خواستند که باید بعنوان مطرح ترین رهبر نهضت افتخار داده ودر تهران حضور یابد!

ستارخان نسبت به این دعوت ها و فشارها سوء ظن داشت وبرای عزیمت به تهران تعلل مینمود وحتی حاضر شده بود که سیاست را رها کرده و زمینی دراطراف تبریز( معروف به بابا باغی که اینک بزرگترین مرکز جذامیان ایران تبدیل شده) را به او بسپارند تا با کاشت وبرداشت روی آن، معاش خود و تعدادی از فدائیانش را تامین کند!

اما از آنجا که نقشه سازشکاران و دشمنان چیز دیگری بود، به این حداقل خواست ستارخان جواب منفی داده شد و او چاره ای جز مهاجرت به تهران نیافت.

در طول این مسافرت، مردم سر راه ها جمع شده و با مهیا کردن قربانی های زیاد در پیش پای او و لشکریان معدودش ، استقبال بی نظیری از او کرده و سبب تفرج خاطر او و تشویقش به رفتن به تهران شدند!

رسیدن ستارخان به تهران با جشن و شادی های وسیعی برگزار شد و باغ بزرگی برای اقامت او و باقرخان اختصاص یافت !
اما عمر این ایام خیلی کوتاه بود وبزودی به ستارخان ابلاغ شد که باید خلع سلاح بشود ومعنی این حرف آن بود که فراماسونرهای حاکم شده برتهران و سازشکاران دیروز، حق وصلاحیت داشتن سلاح بطور وسیع را دارند اما ستارخان بعنوان پایکارترین رهبر نهضت ازاین حق محروم است !

ستارخان که چنین نامردمی ها را بر نمی تافت ، پیشنهاد دولت سرهم بندی شده مشروطه را قبول نکرد و طی نبردی نابرابر تیر خورد و در بستر بیماری افتاد و مدت کوتاهی بعد زندگی را که سراسر کار و کوشش و مبارزه نصیب او کرده بود، بدرود گفت.
او در موقع مرگ کمتر از40 سال داشت که قدرت جوانی وتجربه های مبارزاتی زیاد وافکار مردمی اش ، میتوانست به درد مردم ایران بخورد که نگذاشتند!

رضا اکبری نسب

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا