هدف از درج این مقاله بررسی خلاصه وار عملکردهای سازمان مجاهدین و چگونگی شکست استراتژیکی آنان در عراق است.طبعا نوشته حاضر پاسخگوی تمامی ابعاد سیاسی، نظامی، تشکیلاتی و ایدئولوژیک آنان نیست. چرا که تشریح و کالبد شکافی قریب به ربع قرن حضور آنان در عراق، نیازمند حوصله و وقت بسیار زیادی است که فعلا با امکانات موجود در توان خود نمی بینم.
اما تلاش خواهم کرد با بیان واقعیت ها و بخشی از حقایق تاریخی پنهان شده، تصویر نسبتا روشنی از حضور و فرجام مجاهدین در عراق ارائه دهم.باشد که حقایق تلخ بیان شده در این مقاله راهگشای تاریخی اندیشه و انتخاب آزاد بازماندگان این جریان بسوی یک تحول انسانی، زندگی سالم و آینده ای روشن باشد.
من قاضی نیستم.قضاوت با شماست!
آغاز و فرجام مجاهدین در عراق – بخش اول
حضور سازمان مجاهدین در عراق از اواخر سال 1359 هجری شمسی و همزمان با شروع جنگ عراق و ایران آغاز شد.از سال 1360 با اعلام جنگ مسلحانه برعلیه حکومت جمهوری اسلامی، گروه های پیشمرگه ای مجاهد خلق با پشتیبانی حزب دموکرات کردستان ایران در منطقه محرمه واقع در نوار مرزی بین ایران و عراق تشکیل شد.رادیو صدای مجاهد بنیان گذاری و روی آنتن فرستنده های آماتوری حزب دموکرات قرار گرفت.
رهبری مجاهدین به فرانسه فرار کرده و اوپوزیسیون در تبعید را با تعدادی از گروه ها و شخصیت های سیاسی ایرانی که به مخالفت با جمهوری اسلامی درآمده بودند، تشکیل داد.از آن پس فعالیت های سیاسی مجاهدین در اروپا و آمریکا و فعالیت های نظامی مجاهدین در عراق ابعاد تازه ای به خود گرفت.
نیروهای بازمانده مجاهدین از خانه های تیمی و شهرهای داخل ایران به کردستان عراق فراخوانده شده و پس از طی پروسه شکل گیری گروه های پیشمرگه ای و چریک شهری، به گروهان ها و گردان های رزمی ارتقاء یافتند.
با حمله نظامی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی به سراسر نوار مرزی کردستان ایران و عراق، مجاهدین پایگاه های خود را در نوار مرزی رها کرده و پایگاه های جدیدی را در شهرهای کردستان عراق تا راه وصولی به بغداد و اردن گسترش دادند.
از سال 1365 پس از اخراج مجاهدین و رهبری آن از فرانسه، مسعود رجوی به همراه سایر فرماندهان ارشد مجاهدین، با تئوری " استراتژی جنگ آزادیبخش" وارد بغداد شده و به گرمی توسط صدام حسین پذیرفته شدند.
مجاهدین از پایگاه های خود در کردستان عراق خداحافظی کرده و پادگان اشرف را در شهر" الخالص" تاسیس کردند.این پادگان که تا آنموقع "معسگر الخالص الخاص" نامبرده می شد،محل استقرار بخشی از نیروهای "حرس جمهوری" یا گارد ریاست جمهوری صدام حسین بود.
تئوری جنگ آزادیبخش یا بقول مسعود رجوی، برافروختن آتش در کوهستان ها، مبتنی بر تصرف خاک و پیشروی جبهه ای بود.به همین دلیل نیروهای پیشمرگه ای مجاهد خلق می بایست تغییر لباس داده، شال و لباس و زنگال کردی و کفش مکاپ را از تن کنده و به هیئت نظامیان در لباس سبز یا خاکی ولی متحدالشکل و با دیسیپلین و سلسله مراتب یگان های نظامی در می آمدند.
سازماندهی رزمی مجاهدین با همراهی مستشاران نظامی و مدیریت آموزش ارتش صدام حسین دستخوش تغییرات جدی شد.گردان های کلاسیک موسوم به ارتش آزادیبخش از خرداد سال 1366 در پادگان اشرف شکل گرفت.
تا سال 1368 با اینکه بزرگترین عملیات های مجاهدین در همین دوره انجام شده بود، مطلوب صدام حسین واقع نشد.از سال 1368 چند ماه پس از شکست نیروهای مجاهدین در عملیات موسوم به " فروغ جاویدان"،ارتش صدام حسین بسیج گسترده ای را برای ایجاد یک ساختار کاملا کلاسیک در بین نیروهای مجاهدین آغاز کرده و تمامی اعضاء مجاهدین زیر آموزش های شبانه روزی رفتند.
پس از عملیات موسوم به مروارید در سال 1370،زمانیکه مجاهدین آزمایش خوبی را در دفاع از ارتش صدام حسین در منطقه کردستان عراق از خود نشان دادند، مسعود رجوی تاکید کرد که آموزش ها ثمره داده و از این پس تا مبدل شدن به یک لشگر زرهی کامل آن را در تمامی زمینه ها ادامه خواهیم داد.
پس از گذشت 3 سال آموزش و مانور بالاخره زمان حضور ارتش زرهی رجوی از شمال تا جنوب مرزهای ایران و عراق فرا رسیده بود.در این دوره پایگاه ها و پادگان های نظامی دیگری از طرف ارتش صدام حسین در شهرهای جلولا، خانقین، کوت،رمادی،العماره بصره و ابوغریب به مجاهدین واگذار شد.مجاهدین که تعداد آنها در نهایت به 4000 نفر ختم میشد، به واحد ها یا به اصطلاح مجاهدین به ارتش های کوچکتر تقسیم شده و عملیات های مرزی خود را از شمال تا جنوب گسترش داده و همچنان مترصد گرفتن امکانات بیشتر از صدام حسین برای عملیات های موثر تر در نواحی مرزی و داخل کشور بودند.
تز مسعود رجوی این بود که عملیات بمب گذاری، ترور و خمپاره زنی در شهرهای مهم ایران از جمله تهران در نهایت منجر به شکستن طلسم اختناق شده و مردم به همراه مجاهدین در عملیات های شهری شرکت خواهند کرد. همزمان نیروی کلاسیک مجاهدین در ماکزیمم توان متمرکز شده و نواحی مختلفی از شهرهای نوار مرزی را اشغال کرده و به اصطلاح آزاد سازی نمایند تا در تلفیق این عملیات گونه ها، مردم ایران با عنصر پیشگام خود یعنی مجاهدین!حاکمیت جمهوری اسلامی را سرنگون کنند.
خارج از تحلیل های مجاهدین و اخبار عملیاتی ارائه شده توسط آنان، صاحب خانه رضایت نداشت.صدام حسین بیلان منفی تمام عملیات های مجاهدین را زیر ذره بین قرار داده و از سال 1376 به مدت چند ماه مانع از عملیات جدی آنان در نواحی مرزی شد.هیچ تیم عملیاتی به داخل ایران فرستاده نشد.
بیلان عملیاتی و بازنگری تجارب یا دست آوردهای فرضی، نه تنها خوشآیند نبود، بلکه عدم توانمندی مجاهدین در اجرای خواسته های صاحب خانه باعث شد که ستاد عملیاتی مشترکی توسط صدام حسین و مسعود رجوی تشکیل شود.تا به این شکل صدام که میدید شعار سرنگونی مجاهدین فریبی بیش نبوده.مینیمم به خواسته های انتقام جویانه و ارضاء اهداف کور و آرزوهای محقق نشده شکست های جنگی اش منجر شود.
از سال 1376 تا سال 1381 تمامی عملیات های مجاهدین با تصویب و تایید شخص صدام حسین و دستگاه اطلاعاتی آن انجام می گرفت."ژنرال جلیل الحبوش " رئیس وقت سازمان اطلاعات صدام حسین در یکی از ملاقات هایش با مسعود رجوی از قول صدام حسین تاکید کرد که هیچ عملیاتی از طرف شما انجام نخواهد گرفت مگر آنکه در برابر هر عملیاتی که شما انگشت میگذارید یکی از عملیات های درخواستی ما را انجام داده باشید.عملیات ترور "صیاد شیرازی" در تهران یکی از عملیات های درخواستی شخص صدام حسین از مسعود رجوی بود که انجام گرفت.عملیات های خمپاره زنی در آبادان، شیراز، انفجار خطوط لوله نفت ایران، خمپاره زنی به خانه های اطراف ساختمان ریاست جمهوری، صنایع دفاع و… از جمله درخواست های صدام حسین و سازمان اطلاعات و امنیت عراق بود.
سرگرمی تروریستی مجاهدین با عملیات های سفارشی در نواحی مرزی و داخل شهرهای ایران پس از واقعه 11 سپتامبر و تهدید های علنی صدام حسین توسط جرج بوش رئیس جمهور وقت آمریکا رو به پایان بود.
ژانویه سال 2002، زمانیکه مسعود رجوی آخرین دیدار حضوری خود با صدام حسین را انجام داده بود، نیروهای ائتلاف طرح فروپاشی و سرنگونی صدام حسین را در پشت درب های بسته تصویب کرده و آماده آخرین جهش بودند.
با شروع درگیری های لفظی بین صدام حسین و جرج بوش، مسعود رجوی در نشست توجیهی و آخرین نشست تشکیلاتی تاکید کرده بود که "سید الرئیس (صدام حسین) 7 میلیون نیروی مسلح دارد.می گذارد تا یانکی ها به داخل شهرها بیایند و شهرها گورستانی بسا بزرگتر از ویتنام برای سربازان آمریکایی خواهد بود.لشگر های فدایی صدام حسین، خانه به خانه با آنها خواهند جنگید.ما نیز به سمت مرزهایمان براه خواهیم افتاد.اگر زودتر رسیدیم که به سمت تهران حرکت خواهیم کرد.از 3 محور وارد خواهیم شد.ارتش خواهر مریم در یک حرکت برق آسا 3 منطقه استراتژیکی را آزاد کرده و با سازماندهی مردم منطقه به سمت تهران حرکت خواهیم کرد و این بار در کمتر از 72 ساعت رژیم را سرنگون کرده و در میدان آزادی با خلق قهرمان دیدار خواهیم کرد.
اگر آنها(ارتش آمریکا) جلویمان را گرفته و پرسیدند کجا می روید!؟، میگوییم ما با شما کاری نداریم و داریم به سمت خانه و کاشانه خود در ایران می رویم و اگر مانع شدند و اولین تیر و موشک را شلیک کردند منتظر فرمان آتش نشده و شلیک کنید،و در این صورت، چه بهتر!ما که جنگ نهایی مان با امپریالیزم آمریکاست.پس بجنگ تا بجنگیم!"
ادامه دارد…