اوایل سال (فروردین 1388) در یاداشتی تحت عنوان فاجعه انسانی خودساخته سازمان مجاهدین و آخرین نشانه فرقه ای در موضوع فرجام سازمان مجاهدین خلق یادآور شدیم: "تهدیدهای بالقوه و مقابله جویانه سازمان مجاهدین و رهبری آن برای برون رفت از وضعیت موجود یعنی اخراج قریب الوقوع از عراق کماکان در اشکال رسانه ای ادامه دارد. نقطه کانونی این تهدیدات پدیده نه چندان نوظهوری است که مجاهدین از آن به عنوان فاجعه انسانی یاد می کنند. سوای نگاه سیاسی به این تهدید و اینکه مجاهدین چه قصد و اهداف تبلیغاتی را از انتشار آن دنبال می کنند، می توان از منظر پدیدار شناسی فرقه ای نیز به آن نگاه و آینده مجاهدین را با پس زمینه هایی که از سرنوشت سایر فرقه ها در اینگونه موارد در دست داریم، گمانه زنی کرد، تا به طور شفاف تر و واقع بینانه تر به اصل موضوع نزدیک بشویم. برای نتیجه گیری الزاما باید مکانیزم نابودی پاره ای از فرقه هایی که عمرشان پایان یافته و متلاشی شده را بازخوانی کنیم. این دوباره خوانی کمک خواهد کرد تا کیفی تر به عمق استحاله مجاهدین در ساختار و مناسبات فرقه ای پی ببریم و هم برای پیشگیری از فرجامی چنین تیره و غم انگیز نهایت تلاش و سعی خود را بکار بندیم. تجربیات گذشته نشان می دهد که تقریبا تمامی فرقه ها در مواجهه و تقابل با اهرم های محدود کننده مدنی که عمدتا از طریق اهرم های قانونی اقدام به مهار فرقه ها می نمایند، راهی جز خودزنی، خودتلاشی و در نهایت خودکشی های دستجمعی در پیش نگرفته اند." آنچه در طی روزهای سه شنبه و چهارشنبه 28 و 29 ژوئیه در قرارگاه اشرف شاهد بودیم در واقع نمایه و شکلی از روند پیش بینی شده در مورد سازمان مجاهدین خلق بود. با این توضیح که آنچه پیش آمده در مقایسه با فرقه هایی از نوع محفل معبد خورشید، جونزتاون، فرقه کوروش، ظاهرا دلالت بر تفاوت هایی دارد. این تفاوت ها نه در ماهیت امر که بیشتر محصول نوآوری های فرقه ای هستند. واقعیت این است که قربانیان حوادث اشرف پیشتر توسط رهبری سازمان مجاهدین، بابت اهداف فرقه ای هزینه شده است. اینکه افکار عمومی و حامیان مجاهدین خلق در اروپا چه تصور و برداشتی از این اتفاقات دارند، چندان اهمیتی ندارد. به این دلیل که ذات و ماهیت این گونه اقدامات بر روی مولفه های تکراری و تجربه شده از جمله تحریف، اغوا، جنگ روانی و رسانه ای و در نهایت ترحم طلبی و مظلوم نمایی بنا شده است. این اتفاقات در گذشته نیز و در اشل های مختلف رخ داده است و جالب اینکه اساس اهداف رهبران فرقه ها نیز القای این باور بوده که افرادش مورد تهاجم قرار گرفته و کشته شده اند و یا در پاره ای موارد ادعا شده است این افراد داوطلبانه خودکشی انقلابی کرده اند. چیزی که به وضوح در جریان خودکشی های فرقه جونز تاوان شاهد بودیم و هم اینکه هم از زبان رجوی روی آن تاکید می شود. اما حقیقت امر این است که این قربانیان نه خودکشی کرده و نه مورد تعرض و تهاجم کسی قرار گرفته اند، بلکه به وضوح توسط رهبران خود به کشتن داده شده اند. رجوی سال ها است با تکرار این ادعا که اگر اشرف بایستد جهانی بپا می خیزد و می ایستد، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا اتفاقی بر روی یکی از مهمترین مولفه های فرقه ای تاکید می کند. بر روی این مهم که بتواند با ترحم طلبی و تهییج افکار عمومی خط و خطوط حفظ تشکیلات و ظرف ایدئولوژیک اش را حفظ کند. اما اینکه این هدف او با چنین ابزار و سازوکاری تا چه اندازه در عمل محقق خواهد شد، بیشتر به این بستگی دارد که ببینیم رجوی در به کشتن دادن چه تعداد از ساکنین اشرف اصرار و پافشاری و جدیت دارد و در نقطه مقابل این پتانسیل فرمانبرداری و اطاعت پذیری تا چه میزان در میان ساکنین اشرف به فعل تبدیل خواهد شد. البته این قاعده وجود داشته که میزان توجه و تاثیرپذیری افکار عمومی از چنین اتفاقاتی با تعداد قربانیان و جان باختگان آن در ارتباط بوده است. یعنی به میزانی که شمار قربانیان فرقه ها از نظر کمی بیشتر بوده، در کانون توجه بیشتری قرار گرفته اند. به همین خاطر رجوی اطمینان و اصرار دارد برای پیشبرد اهداف اش قربانیان بیشتری نیاز دارد. آنچه در حال حاضر از سوی رجوی مورد تاکید قرار می گیرد اینکه اعضای او اقدام به یک خودکشی انقلابی کرده اند. اما سوال اینجا است که رجوی این مقاومت انقلابی را تا چه میزان ادامه خواهد داد و این قابلیت تا چه اندازه در میان ساکنین اشرف به طور واقعی وجود دارد. و سوال اینکه اگر در این خصوص مقاومتی از سوی ساکنین قرارگاه اشرف صورت بگیرد چه فرجامی می توان برای معترضین به رجوی قائل شد. این سوال در واقع بخش تکمله ای و کاملا قابل پیش بینی در مورد آینده ساکنین قرارگاه اشرف است. آنچه تا کنون اتفاق افتاده اگر چه در ابعاد و اشل های کوچک اما ماهیت فرقه ای سازمان را بر ملا می کند. دو مولفه پایان های خشونت بار و همچنین خودزنی در همین اندازه قربانی بجامانده از این اتفاقات تاکیدی است بر این نکته که این روند در اندازه ها و اشل های وسیع تر تکرار خواهد شد. اما با فرض واکنش درون تشکیلاتی نسبت به این خودزنی ها و خودکشی های هدایت شده و تشکیلاتی چه اتفاقاتی می توان متصور شد. نشانه های تاریخی بر این حقیقت تلخ دلالت دارد که رهبران فرقه ها در این خصوص هیچ مقاومت درونی و اعتراضی را بر نمی تابند. چنانچه رجوی هیچ اعتراض و نقد سیاسی و ایدئولوژیکی درونی را بر نمی تابد، قاعدتا در چنین موقعیت هایی نیز روش های خاص خود را برای مقابله و تمرد با فرامین خودزنی و عملیات انتحاری در دستور کار قرار داده است. در همین راستا پیش بینی می شود رجوی بخواهد با توسل به نوعی کشتار درونی و اعدام انقلابی افراد متمرد، قتل آنها را به گردن نیروهای عراقی بیندازد و به اهداف خود جامعه عمل بپوشاند. این ادعا به شهادت آنچه در فرقه محفل معبد خورشید اتفاق افتاده کاملا می تواند جدی و قابل تکرار باشد. اینکه رجوی چه هدف ها و روش های مقابله ای با این معترضان اتخاذ کرده چندان اهمیت ندارد، آنچه حائز اهمیت است اینکه رجوی نمی تواند خارج از نرم ها و شیوه های فرقه ای عمل کند. او می داند که حیات و ممات اش به چنین اقداماتی بسته است. چنانچه درباره فرقه معبد خورشید می خوانیم: "گروه با نام محفل معبد خورشید the Order of the Solar Temple شناخته می شد. بعد از اینکه آتش ناشی از انفجارات خاموش شد، اجساد مردان، زنان و کودکان پدیدار شدند. بر اساس گزارشات رسیده، آنها بر اثر مجموعه ای از موارد از قبیل شلیک گلوله، آتش زدن، کتک خوردن، کشیدن کیسه پلاستیکی بر روی سر و تزریق دارو مردند. برخی دست هایشان از پشت بسته شده بود." (1) به هر روی باید نسبت به اتفاقات این چنینی در روند تحولات در قرارگاه اشرف هوشیار و حساس بود. نهایت آرزوی ما این است که هیچگاه شاهد چنین اتفاقاتی نباشیم. اما به هر حال باید در جهت پیشگیری و کم کردن احتمال این وقایع تا حد توان تلاش کرد. اگر چنین وقایعی و در هر اشل و اندازه ای رخ داد، نباید نام خودزنی و خودکشی بر روی آنها بگذاریم، نباید از عنوان سپر انسانی بر روی آنها استفاده کنیم، در این صورت این قربانیان قاتل ها و مسبیین حقیقی خواهند داشت که هم اکنون با استفاده از ابزار رسانه به وضوح و آشکارا بر وقوع چنین اتفاقاتی تاکید و تهدید می کنند. این گمانه زنی ها سوای آن اظهارات صریحی که خانم بتول سلطانی عضو جداشده شورای رهبری در رابطه با وقوع و امکان این گونه قتل های درون تشکیلاتی در مصاحبه با بنیاد خانواده سحر مورد تاکید قرار می دهند، اساسا امری کاملا پذیرفته شده و بدیهی است. ایشان درباره وقوع این قتل ها و تحت عنوان خودکشی یا خودسوزی و یا نمایش سپرهای انسانی در دفاع از قرارگاه اشرف می گویند: "اینها (رجوی و سازمان) حتی تا آنجا پیش می روند که اگر به فرض کسی هم حاضر به انتحار و خودسوزی نشود، او را بکشند و اینگونه وانمود کنند که خودکشی کرده است. چون آن چیزی که رجوی به عنوان فاجعه انسانی روی آن تاکید دارد به طور طبیعی باید ابعاد و دامنه کاملا وسیعی داشته باشد و این اتفاقا جز از چنین مسیری که همه به آن تن بدهند و حتی در صورت تمرد به آنها تحمیل بشود، کارساز و چاره ساز نیست." (2) منابع 1- موخره چاپ اول کتاب فرقه ها در میان ما نوشته مارگارت تالر سینگر.
2- گفتگوهای خانم بتول سلطانی با بنیاد خانواده سحر، قسمت هفتم