طی سال های دهه 60 میلادی، چند سالی پس از اوج گرفتن مبارزات چریکی در جهان مانند کوبا، چین، مکزیک…، سازمان مجاهدین خلق، جنگ مسلحانه خود علیه شاه ایران را آغاز کرد. مجاهدین جنگ مسلحانه خود را بر پایه تجربیات گروه های دیگر بنا نهادند و با تقلید از گروه هایی مانند فدائیان خلق اذعان کردند که راهی جز سرنگونی خشونت آمیز شاه باقی نمانده است.
در روزهای نخستین پایه گذاری اش سازمان مجاهدین هیچ تئوری منسجمی برای مبارزه نداشت، بنابراین اعضای دستگیر شده دفاعیات خود در دادگاه های رژیم شاه را با تکیه بر آیات قرآن و دیگر کتاب های مذهبی چون نهج البلاغه انجام دادند. اما چند سال بعد، پس از انقلاب اسلامی، آن ها وانمود کردند که از آغاز استراتژی سازمان یافته ای برای جنگ مسلحانـــه داشته اند.
بالاخره در خرداد 1360، مجاهدین کشتاری خشونت آمیز علیه هموطنان خود در ایران به راه انداخت و موج حرکات تروریستی خوفناک خود را آغاز کرد. سازمان موفق شد که فضای رعب و وحشتی ایجاد کند که حتی اعضای خودش هم جرأت نداشتند بپرسند این همه خشونت برای چه است. از سوی دیگر سالها است که رهبران سازمان سعی دارند به دنیا بباورانند که از حمایت مردمی ایران برخوردارند اما شکست های متعدد آن ها مانند عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان به توهم آن ها از حمایت مردم پایان داد. مهم تر از همه این که مجاهدین علی رغم ادعاهای رهبرانشان، هرگز به دنبال راه حل مسالمت آمیز برای رسیدن به اهدافش نبوده است. مسعود رجوی همانند استالین جهان را به دو گروه تقسیم می کند: « با مجاهدین و علیه مجاهدین» ؛ او سازمان را پشت سیم های خاردار متروی کرد به طوری که هیچ فکر و هیچ فردی قادر به ورود و خروج از آن نیست. پس از انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک، رجوی ارتش خصوصی خود را تشکیل داد. اما پس از شکست های متعهد ارتش آزادی بخش ملی تبدیل شد به یک ارتش کوچک مجهز بدون نیروی انسانی قابل ملاحظه، سپس در سال 2003، پس از سقوط صدام حسین در پی حمله امریکا به عراق، ارتش امریکا سازمان مجاهدین را خلع سلاح کرد.
اما فرهنگ خشونت نه تنها در خشونت فیزیکی بلکه در خشونت شفاهی نیز نهادینه شده است. در میان فعالان سیاسی، بیان سیاسی باید مؤدبانه باشد. هنگامی که فعالان به اصطلاح سیاسی سازمان مجاهدین به ویژه مریم و مسعود رجوی در سخنرانی ها و پیام های خود علیه جمهوری اسلامی سالهاست از کلمات زشت و رکیک استفاده می کنند، تنها در حال اشاعه فرهنگ کثیف سیاسی شان در جامعه خود هستند: فرهنگی که کاملاً مبتنی بر خشونت است. اکنون که دستان مجاهدین خالی از سلاح است، تنها راه آن ها برای ادامه مبارزه کذایی شان تبلیغات است که البته برپایه فعالیت های منطقی و تدریجی و مسالمت آمیز نیست بلکه بر مبنای توهم دشمنی است که آن ها همیشه داشته اند. در خیالات مجاهدین همه مخالفان باید حذف فیزیکی شوند و مورد خشونت کلامی قرار بگیرند.
بنابرگزارش های موجود، پلیس عراق قصد ورود به اردوگاه به نحو خشونت آمیز را نداشته است اما از آنجائی که اعضای سازمان مجاهدین دستور دارند که هر رویکردی را به شیوه خشونت آمیز پاسخ بدهند، واکنش آن ها به روشنی همان بود که سران سازمان همواره اعضا را به آن آموزش داده اند: راه حل هر مشکلی خشونت است. اعضای سازمان همواره با خشم و نفرت تغذیه شده اند و آنچه آن ها در 28 ژوئیه در برابر نیروهای عراقی انجام دادند، دقیقاً همان است که از آن ها انتظار می رفت.
بنابر این خشونت در سازمان مجاهدین خلق یک تاکتیک نیست بلکه یک استراتژی است که تاکنون منجر به مرگ ده ها هزار نفر افراد بیگناه از جمله کسانی که در درگیری های اردوگاه اشرف کشته شده اند، شده است. از سال 2003، سازمان مجاهدین دیگر قدرت نظامی ندارد، اما خشونتی که آن ها سازمانشان را برآن بنا نهاده اند، در استراتژی آن ها نهادینه شده است. مبارزه خشونت آمیزی که آن ها به راه انداختند، تنها نوعی ماجراجویی کور برای دستیابی به قدرت در ایران است و هیچ سرنوشتی مگر شکست نخواهد داشت.
مزدا پارسی https://www.nejatngo.org/en/posts/2685