*شنبه 9 بهمن
در روز شنبه جمعاً 5 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:
سوزش شدید فرقه رجوی از گسترش عنوان فرقه برای آن ها در داخل و خارج کشور
اخیراً فرقه رجوی در یکی از سایت هایش برای اولین بار به گسترش عنوان فرقه برایش به جای سازمان در داخل و خارج کشور به ویژه در میان همه ی گروه های اپوزیسیون از جمله جداشدگان از این سازمان اعتراف کرده و نسبت به آن به سوز و گداز پرداخته و قسم و آیه خورده که ما فرقه نیستیم. این رسانه ی فرقه رجوی طبق عادت دیرینه ی این فرقه و همه ی فرقه ها در جهان و در تاریخ که هر گونه مخالفت و انتقاد و لقب و توصیف علیه خود را به دشمنش یا به همکاری با دشمنش نسبت می دهد این لقب و توصیف رایج و همگانی علیه خودش را هم باز به رژیم حاکم در ایران نسبت داده و به اصطلاح خودش آن را هم “رژیم مالی” کرده است!! در حالی که اصطلاح رایج خاص رژیم علیه این فرقه که تم مذهبی دارد “منافقین” است نه “فرقه”. یادم می آید که شخص رجوی در قرارگاه اشرف در عراق در نشستی با ما خطاب به بخش تبلیغات فرقه اش توصیه می کرد که “هر کس و هر جریانی را که علیه ما لجن پراکنی کند حتی اگر ضد رژیم باشد فوراً رژیم مالیش کنید تا چهره اش خراب شده و کسی حرف او را قبول نکند.”
اخیراً دو فسیل دایناسور را که از خودشان یعنی از زانبی های همین فرقه در آلبانی هستند و سالیان متمادی از دنیا و از کتاب و اخبار بیگانه اند و اصلاً معنی فرقه را نمی دانند تحت عنوان “کارشناس” !! به برنامه ای در این سایت فرقه آورده اند که در آنجا گفته اند: ما فرقه نیستیم!! اصلاً اگر ازشان بپرسی فرقه چیست هیچ تعریفی نمی توانند از فرقه بکنند….
اعضای سابق مجاهدین خلق: تصویری برای ترغیب به جدایی
مجاهدین خلق نیز مانند سایر فرقه های کنترل ذهن به شدت از اعضای جداشده خود می ترسند.
از گذشته تاکنون فرقه رجوی همواره بیشترین وحشت را از جداشده های خودش داشته است. دقیقاً از زمانی که صدام در عراق سقوط کرد و به نوعی هیمنه پوشالی مجاهدین در ذهن اعضا ضربه خورد، شرایطی پدید آمد که فرصت هایی برای فرار یا جدایی ایجاد کردند. از آن روز به بعد بیشترین توان فرقه رجوی برای مقابله با اعضای جداشده صرف گردید. در واقع مسعود رجوی در آغاز زمان جدایی ها بهتر از همه می دانست که بیشترین ضربه ممکن را از اعضای سابق خودش خواهد خورد. این که چرا مجاهدین بیشترین ترس را از اعضای جداشده خود دارد و یا این که چرا اعضای جداشده این گروه بیشترین تأثیر را در مبارزه با این فرقه داشته اند، مؤلفه های فراوانی دارد که در اینجا به بخشی از مهم ترین آن ها اشاره می کنیم.
اطلاع از ابعاد پنهان و نقاط ضعف…
هر جداشده یک سند…
عمر از دست رفته…
تصویری برای ترغیب به جدایی…
*یکشنبه 10 بهمن
8 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:
مصاحبه روزنامه ایران با مدیر عامل انجمن نجات
گروه مجاهدین؛ لکه ننگ تاریخ ایران
… در عملیات فروغ جاویدان همه شرکت کردند، نمی شود گفت که رجوی می خواست با همه تصفیه سازمانی کند. البته رجوی تصفیه های سازمانی هم در این عملیات کرد اما واقعاً به فتح تهران اعتقاد داشت. ولی مثلاً یک مورد مثل علی زرکش هم داشتیم که نفر دوم سازمان بود. بعد از کشته شدن موسی خیابانی، علی زرکش جایش را گرفته بود. او مورد غضب قرار گرفته بود و همه درجه ها و پست های سازمانی از او گرفته شده بود و به عنوان یک کادر ساده بود که خیلی مراقبش هم بودند. حتی رجوی زن او یعنی مهین رضایی را بهعنوان جاسوس خودش کنار زرکش گذاشته بود. راننده علی زرکش که بعدها فرار کرد به من می گفت که رجوی مرا مأمور کرد گفت تو زرکش را به عملیات ببر و در حین عملیات او را با تیر بزن. یعنی زرکش را در عملیات تصفیه کرد بعد هم گفت شهید شده است.
در مرصاد 50-60 نفری هم دستگیر شدند مثلاً سعید شاهسوند که در ایران دستگیر شد و بعد به آلمان رفت. او از سازمان جدا شده بود و از مسئولان منتقد سازمان بود و با رجوی مدام مجادله داشت. او در عملیات نمی خواست شرکت کند به هر ترتیب او را قانع کردند که شرکت کند. در عملیات او قضیه را فهمیده که می خواهند تصفیه اش کنند خودش را تسلیم می کند. رجوی می گفت این فلان فلانشده از پیش ما در رفت و خودش را تسلیم کرد. یکبار هم رجوی گفت سعید شاهسوندی را باید مثل سگ کشت…
خاطره سفر با خانواده ها به اشرف – قسمت اول
… زمانی که در مناسبات بودم، شاهد آمدن خانواده ها به قرارگاه اشرف بودم و این که بعد از رفتن شان ریزش نیرو در تشکیلات سازمان شروع شد. چون اعضا دریافتند حرف هایی که سالیان سال رجوی در مورد خانواده شان می گفته دروغ بوده است و آنان در داخل کشور مشکلی ندارند و حتی می توانند به راحتی به داخل کشور بروند و به همین خاطر به طور گسترده فرار از مناسبات زیاد شد و خودشان را به نیروهای آمریکایی معرفی می کردند و این زنگ خطری برای سازمان بود .
رجوی که روزی خانواده را برای سوءاستفاده خودش در ظاهر حمایت می کرد دریافت که این خانواده طناب دار وی و عامل پاشیدن تشکیلاتش است و تصمیم گرفت که اجازه ورود به آنان برای ملاقات ندهد و حتی در درون تشکیلات با شانتاژ چنان به مغزشویی اعضای خود پرداخت که دیگر کسی جرأت نکند به فکر خانواده باشد و مرزی از وقاحت و دریدگی باقی نگذاشت و به توهین کردن به خانواده ها پرداخت و عملاٌ آخرین لگد خود را بر کانون گرم خانواده کوبید و عنوان داشت که خانواده “کانون فساد” است و این گونه آب پاکی را روی دست همه اعضا ریخت تا دیگر کسی جرات نکند به خانواده فکر کند و این عمل و گفتار رجوی برای خانواده ها روشن نمود که با چه موجود کثیفی روبرو هستند و به دستور وی اعضا باید به خانواده های خود ناسزا و فحش بدهند و به آنان حمله کنند .
… چیزی که بسیار نمود داشت انگیزه خانواده ها بعد از ناسزا شنیدن و توهین اعضای سازمان بود. همه عنوان می داشتند باید بیشتر فعالیت نمود و حضور بیشتری داشت تا آنان متوجه شوند که ما عزیزان خود را دوست داریم و هرگز تا آزادی آنان دست از فعالیت برنخواهیم داشت. در این مدت شاهد بودم که با ایستادگی خانواده ها، بعضی نفرات با شنیدن صدای خانواده خود تصمیم گرفتند که از اشرف فرار کنند و وقتی در کنار خانواده شان قرار می گرفتند عنوان می کردند که دنیای جدیدی به رویشان باز شده و اظهار می داشتند که اگر هزار سال هم تحت مغزشویی سازمان قرار می داشتیم با شنیدن صدای خانواده آن حس عاطفی و علاقه به آنان که سالیان توسط رجوی ها سرکوب شده بود، دوباره زنده می شد. و همین حس را عامل حرکت به سوی آزادی و فرار از فرقه رجوی می دانستند.
و درمیان ما جدا شده ها بیشتر مورد توهین و ناسزا اعضای گمراه فرقه قرار می گرفتیم. اما این حرکت شان برای من تعجب آور نبود چون درک می کردم که سالیان خودم مانند آنان اسیر تحت سیستم مغزشویی رجوی قرار داشتم…
ناخرسندی فرقه رجوی از موفقیت های ورزشی ایران
… سران سازمان مجاهدین خلق همیشه نشان داده اند که ضدیت آنان نه تنها با حاکمیت جمهوری اسلامی بلکه با تمامی مردم ایران است. از فرقه ای که ابتدایی ترین حقوق انسانی اعضای خود را نقض می کند و خانواده های اعضا را از ارتباط با عزیزانشان محروم می نماید و صرفاً رنج و عذاب را برای آنان می خواهد، چگونه می توان انتظار داشت تا در شادی مردم ایران شرکت کرده و از بابت پیروزی های ملی خرسند باشد؟
سازمانی که ادعای مبارزه برای بهروزی ملت ایران را دارد پیوسته خواهان تحریم های اقتصادی بیشتر و شدیدتر علیه ملت ایران بوده و هست و برای رسیدن به این هدف به جعل اخبار و دادن اطلاعات غلط و سیاه نمایی متوسل می شود. تناقض در شعار و عمل، نخستین ویژگی بارز سازمان مجاهدین خلق به مانند همه فرقه های مخرب کنترل ذهن است.
فرقه رجوی نمی تواند شادی ملت ایران را منعکس کند چرا که از موفقیت و سربلندی ملت ایران وحشت دارد و ترجیح می دهد که ملت همیشه در رنج و عذاب باشند تا شاید از این طریق به اهدافش برسد.
*دوشنبه 11 بهمن
در این روز کلاً 9 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:
آه مادران چشم انتظار گریبانتان را خواهد گرفت
در عصر ارتباطات و اینترنت، در شرایطی که انسان ها مهم ترین مسائل و مشکلات ارتباطی را به راحتی و به سرعت برق و باد حل و فصل می کنند، در روزگاری که سران فرقه رجوی در رسانه ها و مطبوعات خود شعارهای حقوق بشری، انساندوستی و دفاع از محرومین می دهند و شعارهایشان در مبارزه علیه نقض حقوق بشر گوش فلک را کر می کند و در عین حال خود یکی از شاخص ها و نمونه های بارز نقض حقوق بشر، استثمار و برده داری می باشند. به بند کشیدن انسان ها، محروم نمودن شان از ابتدایی ترین حق خود، شستشوی مغزی و دشمن سازی های پوشالی و کینه توزی علیه خانواده هایشان به اصلی ترین و محوری ترین فعالیت ها و اولویت های سازمان مجاهدین تبدیل شده است.
خانواده های همین اسیران در بند تشکیلات رجوی که بنا به ادعای مسعود رجوی قرار بود با ارتباط گسترده با آن ها به نیروی اصلی آن ها تبدیل شوند به دشمن اصلی فرقه رجوی تبدیل شده و تمام شعارهای آزادی خواهی و دفاع از خلق در زنجیر و دموکراسی خواهی از اذهان علیل شان حذف شده و توانشان صرفاً در حد به بند کشیدن افراد خود و محروم نمودنشان از ارتباط با خانواده می باشد.
در ادامه به مواردی مصداقی از لگد مال نمودن احساس و عاطفه مادران و خواهران و همسران افراد گرفتار در فرقه و نمونه هایی از این قبیل اشاره خواهیم کرد…
فرقه مجاهدین خلق در نقش مزدور نخست وزیر اسراییل
سایت رسمی فرقه مجاهدین خلق بالأخره پرده ها را کنار زد و سخنان نفتالی بنت نخست وزیر رژیم صهیونیستی اسراییل در مورد گفتگوهای وین را که در آن تأکید کرده بود حتی در صورت این که توافقی بین ایران و دولت آمریکا صورت گیرد ما به آن متعهد نخواهیم بود را منتشر ساخت. این سایت فرقه در صفحه اول خود عکسی از نخست وزیر اسراییل در حال دست تکان دادن را نشان داد که این کار برای اولین بار در سایت و نشریه مجاهدین خلق صورت می گیرد.
… همکاری های اطلاعاتی در زمینه های مختلف و از جمله دادن اطلاعات مجهول در خصوص فعالیت های هسته ای ایران که در آن تلاش می شد با دروغ وانمود کردن فعالیت های اتمی ایران و نقش خطرناک آن برای منطقه و به خصوص اسرائیل توجه رهبران اسرائیل را به خود جلب کنند. انعکاس مصاحبه نخست وزیر اسرائیل در سایت های مجاهدین در شکل و شیوه جدید نشان می دهد که رهبران مجاهدین خلق دیگر به کلی به شعارها و اصول گذشته خود پشت کرده اند. آن ها که به کلی از عرصه اجتماعی ایران طرد و به شدت منفور مردم شده اند برای ادامه چند صباح زندگی ننگین چاره ای به جز آویختن به سران منفور اسرائیلی که به شدت در منطقه منزوی می باشند ندارند. و این سرنوشت شوم به راستی می تواند عبرت هر جریانی باشد که برای دست یافتن به هر هدف نامشروع از هر شیوه ی ناصوابی استفاده می کند.
سوز و گداز فرقه رجوی از افشاگری های انجمن نجات خوزستان در رابطه با درگذشت نور مراد کله جویی
… آنچه در حقیقت خشم سران فرقه ضدانسانی مجاهدین خلق را برانگیخته و وادار به این موضع گیری رسوا نموده است، افشای این واقعیت است که چرا و چگونه مریم رجوی که در پیامش برای نورمراد اشک تمساح می ریزد هیچ اشاره ای به وضعیت روزهای آخر وی در بستر بیماری نمی کند! و حتی به وی اجازه داده نشد حتی یک تماس تلفنی با خانواده اش داشته باشد. چرا مریم رجوی که به دروغ از نورمراد یک عاشق سینه چاک مسعود و فردی باسابقه مبارزاتی با رژیم شاه و سابقه موهوم زندانی شدن در آن رژیم را تبلیغ می کند به بیان این واقعیت اشاره نمی کند که نورمراد چرا اجازه پیدا نکرد در آخرین ساعات زندگی صدای عزیزان و به خصوص دختر و پسرانش را بشنود؟ مریم رجوی در همین پیام با بیان این که نورمراد به خانه و خانمان پشت کرده بود ماهیت واقعی خود در خصوص ضدیت هیستریک با خانواده نورمراد کله جویی را نشان داد.
مریم رجوی که به زعم خودش بی اعتنایی نورمراد به خانواده را گامی در راستای دست رد زدن به سینه رژیم آخوندها می داند، چگونه خودش نمی تواند نسبت به دخترش اشرف بی تفاوت باشد؟ ضدیت هیستریک مریم رجوی با مناسبات خانوادگی وقتی بیشتر بارز می شود که حتی در همین اطلاعیه که فوت نورمراد را به مسعود و قوم لر تسلیت می گوید اسمی از خانواده او نمی آورد و تسلیتی به آن ها نمی گوید؟ …
*سه شنبه 12 بهمن
در این روز 9 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:
ربات هایی که پای هیچ ایستاده اند
نقد و بررسی نمایش بابا آدم در نشریه “نقش صحنه”
… بابا آدم قصه مجاهدین خلق همان سازمانی است که در سال 1344 توسط روشنفکران جوان مسلمان با هدف سرنگونی رژیم پهلوی و برتری جامعه زحمتکش کارگر و مستضعفان بر نظامات طبقاتی استثماری تاسیس شد، اما خیلی زود با حذف برخی صاحب نظرانش، تغییر ایدئولوژی داد و رسالتش را از حمایت خلق به سمت تصفیه حساب با خلق تغییر داد.
در این تغییر ایدئولوژی، لاجرم نیاز بود تا عقلانیت نیز به عنوان مهم ترین ابزار بشری از اعضایی که در راه اعتقادات شان دل در گرو سازمان داده بودند، گرفته شود و آن ها به موجودات ماشینی فرمانبر که اجازه هیچ گونه ابراز وجودی ندارند، تبدیل شوند. خودسوزی دسته جمعی، طلاق سازمانی، عملیات جاری، بی هویتی، سرکوب عاطفه، بردگی جنسی، عقیم سازی و … گوشه هایی از برنامه هایی بودند که برای هدایت اعضای این فرقه به سمت اطاعت کورکورانه اجرایی شدند….
… روایت سقوط عقلانیت در انسان هایی که خود را مسئول حفظ و حراست از توده می کردند و توده را متهم به غفلت. به همین دلیل هم هست که در نمایش لیلی عاج، «وجدان» در قالب یک شخصیت مجزا هویدا می شود.
در بیابان دیاله خانواده ها با توجه به مسافت زیاد تا آسایشگاه های اشرف، برای صدا کردن عزیزانشان از بلندگو استفاده می کردند. مسئولان اردوگاه اشرف نیز در اقدامی متقابل با پخش مارش ها و سرود مانع از رسیدن صداهای خانواده ها می شدند….
خانواده ها در پشت سیاج اشرف با چهره واقعی رجوی ها بهتر آشنا شدند – قسمت اول
در ماه های پایانی سال 1389 تعدادی از خانواده های استان مازندران برای ملاقات با عزیزان خود به درب قرارگاه اشرف مراجعه کردند. اگر چه آن ها به دلیل دشمنی رجوی ها با حقوق بشر، موفق به دیدار با فرزندان خود نشدند، اما این سفر موجب گردید تا آن ها خیلی بیشتر از پیش به ماهیت ضد انسانی رجوی ها پی برده و از نزدیک چیزهایی را مشاهده کنند که تا قبل از آن شاید در مخیله شان نمی گنجید.
این خانواده ها درباره آنچه قبل از رفتن به عراق و حضور در جلوی درب اشرف در مورد بستگان و سایر افراد و وضعیت آنان در آنجا فکر می کردند و واقعیاتی که در مدت حضور خود در اشرف به آن رسیده اند حرف ها و گفته های زیادی داشتند که بخشی از آن ها را در اینجا ملاحظه می کنید:
– آقای مهدی رمضانی که خواهرش یکی از اعضای اسیر فرقه است در این باره گفت: ما از سال 59 و 60 خانوادگی در مناسبات سازمان بودیم و برای آن ها فعالیت می کردیم. خودم هم چند سال زندان بودم. ما قبلاً مناسبات آن ها را یک مناسبات سالم می پنداشتیم ولی آنچه که در مدت حضور در کنار درب اشرف شاهد آن بودم 180 درجه با آن افکار فرق داشت. آنچه که ما در اشرف شاهد آن بودیم این بود که رجوی دستور داد تا اعضا با خانواده خود ملاقات نکنند و آن شعارهای ننگین را نسبت به خانواده های خود بدهند که زمین تا آسمان با شعارهای حقوق بشری شان فرق داشت.
مصاحبه انجمن نجات با جمشید دهمرده – قسمت اول
“مزدور بیا بیرون.. مزدور بیا بیرون.. در سنگر بودیم که از بیرون این صداها به گوشمان رسید. اگر از سنگر خارج نمی شدیم نارنجک پرتاب می کردند.
تعجب کرده بودیم. این ها چه کسانی بودند که ایرانی صحبت می کردند اما قصد دستگیری ما را داشتند؟!!!
بعداَ متوجه شدیم این ها اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند که با ارتش عراق همکاری می کردند. خودشان به طور مستقیم عملیات انجام می دادند.
از سنگر که خارج شدیم دست هایمان را از پشت بستند. چشمانمان را هم بستند. بعد از مدتی ما را به پایگاهی در سلیمان بک عراق منتقل کردند. لباس های سربازی ما را خارج کردند و سوزاندند. گفتند شپش دارند. با چوب و لگد مرتب ما را مورد ضرب و شتم قرار می دادند…”
آنچه گذشت بخشی از خاطرات جمشید دهمرده اهل زابل است که در زمان جنگ ایران و عراق، در حالی که مشغول انجام خدمت سربازی در منطقه جنگی بوده ، به اسارت نیروهای مجاهدین درمی آید.
*چهارشنبه 13 بهمن
در این روز مجموعاً 9 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:
دیدار با شیطان
در سال های 1371 تا 1373 فرقه مجاهدین عملیات های نفوذ مرزی با کد (ج – ن) یعنی جنگ های نامنظم را در دستور کار داشت و از قبل با ارباب (صدام) یا همان صاحب خانه به قول رجوی هماهنگ شده بود. نظرشان این بود که نیروهای مجاهدین به دلیل نبودن عملیات و بسته شدن مرزها بعد از آتش بس در حال تحلیل و مسأله داری و پاسیویزم هستند و اگر منفذی برای نفس کشیدن نباشد رسوب کرده و نابود می شوند، لذا آن سرفصل “ج ن” برپا شد و بعد با کد “پی ام. PM” پیک مریم افراد را ترغیب به شرکت می کردند. این کد در جهت برانگیختن افراد برای داوطلب شدن در عملیات های مرزی بود که هر طور شده کد مریم بر پیشانی شان بخورد .
به هرحال این پروژه از صفر با آموزش مربیان عراقی (صدام) شروع و اعزام هر تیم با هماهنگی افراد اطلاعات استخبارات صدام صورت می پذیرفت و نیروها را تا معبرهای مرزی می بردند و در آنجا آن ها را با نقشه و مسیر مشخصی رها می ساختند تا به درون شهرهای مرزی بروند و به خیال باطل رجوی ها تبلیغ کنند و پیک مریم باشند تا نیروهای فاقد ارتباط موج موج به سازمان بپیوندند….
چگونه سازمان مجاهدین خلق شکست را پیروزی جا می زند.
نگاهی به دلایل چشم پوشی مجاهدین خلق از تعداد زیادی از اتهامات
… اتهامات وارد شده علیه سازمان مجاهدین خلق که در گزارش هفته نامه سایت آورده شده، لیست می شود:
۱- نابودی ساختار خانواده: جدا کردن کودکان از خانواده با اهداف ایدئولوژیک و از هم پاشیدن خانواده
۲- انتقال غیرقانونی چند صد کودک از عراق به اروپا
۳- نگهداری کودکان در خوابگاه های غیر قانونی بدون نظارت اداره کودکان نوجونان (۱۵۰ کودک در شهر کلن)
۴- نامناسب بودن امکانات غذایی و زیستی کودکان در آن خوابگاه ها
۵- خشونت جسمی و کلامی علیه کودکان در آن خوابگاه ها از سوی مسئولین سازمان مجاهدین یا افراد مورد اعتماد و وابسته به آن ها
۶- کلاهبرداری از اداره تامین اجتماعی شهر کلن و دریافت پول به نام کودکان
۷- درست کردن سازمان پوششی تحت نام کمک به کودکان برای پیشبرد اهداف مربوط به نگهداری کودکان و کلاهبرداری های مالی
۸- استفاده از وکلای سفارشی که به نام انجمن پوششی دفاع از کودکان از دخالت اداره کودکان و نوجوانان یا پلیس ممانعت کند.
۹- مغزشویی کودکان، بازی با احساسات آن ها. فریب کودکان با طرح این موضوع که به عراق بروند تا خانواده خود را ببینند و وعده این که بعد از مدتی دوباره به اروپا برخواهند گشت. در عمل اما، جلوگیری از بازگشت آن ها.
۱۰- ممانعت از ادامه تحصیل. حداقل در ۴۰ مورد در ارتباط با کودکانی که در کلن ساکن بودند. این کودکان با وعده دیدار با خانواده به عراق منتقل و از تحصیل بازماندند.
۱۱- کودک ربایی. در حداقل ۴۰ مورد کودکانی از کلن به طور غیرقانونی از آلمان به فرانسه منتقل و از آنجا به عراق منتقل شدند. این عمل غیرقانونی بود زیرا سرپرستان قانونی آن کودکان و اداره کودکان و نوجوانان در جریان قرار نگرفتند. بنابراین این عمل هم کودک ربایی و هم انتقال غیرقانونی کودکان به یک کشور دیگر محسوب می شود.
۱۲- کودکان انتقال داده شده به عراق برخلاف وعده داده شده به آن ها به خانواده ملحق نشدند. بلکه در مورد امین گل مریمی تازه بعد از دو هفته او توانست مادرش را در حضور چند زن دیگر ملاقات کند. امکان آزادانه دیدار یا زندگی با یکدیگر نیز وجود نداشت. دیدارهای بعدی به دو نوبت در سال، آن هم در مناسبت های عمومی و برای چند ساعت محدود بود.
۱۳- این کودکان و نوجوانان باید از زمان ورود لباس فرم نظامی می پوشیدند. به آن ها آموزش نظامی داده شد. و به این ترتیب “کودک سرباز” شدند.
۱۴- این کودکان، از جمله امین گل مریمی مجبور به ماندن در عراق بودند. از بازگشت آن ها به اروپا جلوگیری شد. آن ها زیر فشارهای شدید فکری و روحی و عاطفی بودند.
۱۵- آن کودکان با وجود داشتن رابطه دوستی از زمان کودکی و دوره زندگی در آلمان با یکدیگر، از امکان ارتباط آزاد با هم در درون تشکیلات در عراق محروم بودند.
۱۶- حداقل یکی از آن کودکان به نام آلان اقدام به خودکشی کرد.
۱۷- اعضای مجاهدین از دسترسی آزاد به رادیو و تلویزیون و روزنامه و اینترنت و تلفن محرم هستند.
۱۸- در درون مجاهدین در نشست هایی به طور روزانه یا در نشست های بزرگ افراد باید در مورد تصورات جنسی خود گزارش می دادند.
۱۹- روابط حاکم بر مجاهدین روابط فرقه گونه است.
۲۰- مسعود رجوی، رهبر مجاهدین اعضای ناراضی یا آن ها که خواهان خروج از این سازمان و رفتن به اروپا بودند را تهدید می کرد که به نیروهای صدام حسین تحویل داده شده و به زندان ابوغریب انتقال داده شده و شکنجه در انتظار آن ها خواهد بود.
۲۱- اعضای سازمان مجاهدین در داخل تشکیلات مجبور به خبرچینی و گزارش دادن علیه یکدیگر هستند.
۲۲- به دلیل محدودیت هایی که مسئولین مجاهدین ایجاد کرده بودند، امین گل مریمی در عراق امکان ارتباط آزاد با نمایندگان سازمان ملل را نداشت.
۲۳- کنترل های پلیسی در درون تشکیلات: در یک مورد که امین گل مریمی موفق به یک تماس تلفنی از عراق با آلمان شد، مشخص شد که آن تلفن کنترل شده و از سوی مسئولین مجاهدین مورد توبیخ قرار گرفت.
۲۴- آسیب های روحی ماندگار: جدا شدن از خانواده و انتقال به آلمان، دوران نامناسب زندگی در آلمان، انتقال مجدد به عراق و ماندن اجباری در سازمان مجاهدین، همه آن ها باعث ضربات روحی به این کودکان از جمله به امین گل مریمی شده است. او هنوز زیر فشار سنگین آن ضربات رنج می برد. مسئول همه این درد و رنج ها سازمان مجاهدین می باشد.
موارد ۶، ۷ ، ۸ و۱۹ از سوی خبرنگار “سایت” ادعا شده و بقیه موارد، اتهاماتی هستند که امین گل مریمی متوجه سازمان مجاهدین کرده است….
*پنجشنبه 14 بهمن
4 مطلب حاصل آخرین روز کاری هفته در سایت نجات است. مروری کوتاه بر برخی از آن ها به قرار زیر است:
دو قطبی میان انسانیت و کار تشکیلاتی عناصر مجاهدین خلق در فیلم سینمایی “ضد”
فیلم «ضد» به کارگردانی «امیرعباس ربیعی» که با موضوع فرقه تروریستی مجاهدین خلق، خروج مسلحانه آن در ۳۰ خرداد و انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری ساخته شده، با بهره گیری از یک درام عاشقانه، مخاطب را به دنبال خود کشیده و نکات تاریخی و تحلیلی مورد نظر سازندگان را بیان می کند.
در حالی که بیش از ۴۰ سال است اصطلاح «منافق» به عنوان اسم خاص برای این فرقه تروریستی به کار میرود، شاید کمتر فیلمی توانسته این گونه مفهوم نفاق و دورویی موجود در اعضای سازمان را برای مخاطب تبیین کند. فیلم حتی تا لحظات پایانی، مخاطب را در تعلیق و شک و تردید درباره هویت و جهتگیری واقعی نقش اول خود (سعید امیریان با بازی مهدی نصرتی) نگه می دارد و بیننده به گونه ای مواجهه با یک منافق را تجربه می کند. شاید منشا قوت این شخصیت پردازی، مخلوط کردن زندگی و کنش تشکیلاتی، کاری و عاطفی شخصیت اصلی داستان است.
«ضد» را باید در ادامه سبک کاری سینمای مهدویان و کارهای مشابه در دهه اخیر به حساب آورد؛ کارهایی چون «ماجرای نیمروز» و «رد خون» که هم مضمون تاریخی سیاسی دارند، هم موضوع شان مجاهدین خلق است و هم از ابتکار تلفیق مستند و سینمایی بهره گرفته اند؛ در اینجا هم فیلم های واقعی و مستند رخدادهایی چون سی خرداد و هفتم تیر ۱۳۶۰ با ساخته شده سینمایی آن ها تلفیق شده تا این تلفیق علاوه بر قوت بخشیدن به مستند و موثق بودن روایت فیلم، بخش های دیگر را هم برای مخاطب باورپذیرتر کند.
یکی از محورهای اصلی فیلم، به تصویر کشیدن دوقطبی میان انسانیت و کار تشکیلاتی عناصر مجاهدین خلق است و به نظر می رسد کارگردان و نویسنده تا حدی موفق شده اند مسخ انسانیت تحت تاثیر بت بزرگ «تشکیلات» را به تصویر بکشند. در این دوقطبی، انسانیت تنها روحیات معنوی انسانی نیست، بلکه «ضد» نشان می دهد عشق زمینی، عواطف انسانی و حتی غرایز طبیعی به پای اطاعت بی چون و چرا از تشکیلات و «مرکزیت سازمان» قربانی می شود و فرد را به انجام وحشیانه ترین رفتارها با معشوق خود وادار می کند تا مبادا سازمان در وفاداری او تردید کند….
میلیشیای مجاهدین خلق به روایت علی قزلقارشی
… علی قزلقارشی با سابقه ی 11 سال حضور در مناسبات سازمان مجاهدین خلق از مشاهدات عینی خود در رابطه با میلیشیای مجاهدین خلق مطالبی بیان کرد.
سران سازمان مجاهدین خلق در زمان حضورشان در پادگان اشرف و همزمان با جنگ عراق و کویت، فرزندان کم سن و سال اعضا خود را به بهانه در امان ماندن آن ها، از طریق اردن به کشورهای اروپایی فرستاد تا راحت تر بتواند جسم و جان و روح اعضا را استثمار کند. هدف اصلی رهبر فرقه، انهدام کانون خانواده بود و اولین قدم در این راه از میدان خارج کردن کودکان بود یعنی نقطه اتصال همسران.
این پایان ماجرا نبود.با اتمام جنگ کویت و گذشت زمان و زمانی که رهبر خائن فرقه، مسعود رجوی با بحران نیرو مواجه شد باز به سراغ این کودکان رفت. کودکانی را که زمانی آواره کرده بود آلان به سنین نوجوانی رسیده بودند. بهترین راه جذب مجدد آن ها را استفاده از پدران و مادرانی دید که شیفته دروغ های رجوی بودند و با این روش توانست بسیاری از افراد جوان خارجه نشین را به پادگان اشرف فرا بخواند. یکی از این افراد آلان محمدی دختر فرشته محمدی بود که مادرش او را به بهانه ملاقات و دیدار به عراق فراخواند تا او را تحویل سران فرقه رجوی بدهد و بتواند خوش خدمتی خود به اربابش مسعود رجوی را به حد اعلا برساند…
به کمپ اشرف که رسیدیم، اسارت بود و دیگر هیچ
روایتی دیگر از آدم ربایی سازمان مجاهدین خلق از میان جوانان جویای کار
… ایرج رستگار از جمله افرادی است که در دام آدم ربایان فرقه مجاهدین گرفتار شد. او از طریق یکی از فامیل های فریب خورده و به توسط قاچاقچیان فرقه رجوی با ترفند تأمین کار و اخذ پناهندگی در اروپا به کشور عراق کشانده می شود. عوامل مجاهدین، کشور عراق را به عنوان مسیری جهت رسیدن به کشورهای اروپایی عنوان کرده بودند.
سازمان تروریستی فرقه گرای رجوی به رهبری مسعود رجوی سالیان سال در کشور عراق با حمایت دیکتاتور اسبق این کشور، جهت تکمیل روند جذب نیروی انسانی ، ترفندها و راهکارهای پلیدی را در دستور کار داشت. یکی از این ترفندها اجیر نمودن و ارتباط با قاچاقچیان آدم بود. در این اقدام ابتدا فرقه ی رجوی طعمه های خود را از افراد جویای کار در کشورهای خارجی انتخاب کرده، سپس از طریق اقوام و آشنایان به این فرد دسترسی پیدا نموده و با ارتباطات تلفنی، شبکه تار عنکبوتی خود را با قاچاقچیان مزدبگیر خود گسترش می داد….