*شنبه 21 بهمن
در روز شنبه جمعاً 8 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:
یادی از یاسر اکبری نسب در پی پخش مستند کودکان کمپ اشرف
گفتگو با خانواده یکی از کودک سربازان کشته شده در کمپ اشرف
… یاسر، موسی و فاطمه، سه برادر زاده رضا اکبری نسب هستند که زندگی شان به واسطه عضویت پدرشان در تشکیلات مجاهدین خلق، تحت تاثیر خشونت فرقه ای رجوی ها قرار گرفت. در میان این سه کودک، یاسر دچار تلخ ترین سرنوشت شد. او در کمپ اشرف به نحو دلخراشی کشته شد… یاسر از سه سالگی گرفتار مناسبات مجاهدین خلق شد. در عنفوان کودکی به دستور مسعود رجوی از والدین خود جدا شد و به همراه صدها کودک دیگر از عراق به اروپا قاچاق شد و در یتیم خانه مجاهدین در آلمان اسکان داده شد. تشکیلات مجاهدین یاسر را مانند بسیاری دیگر از کودکان، در نوجوانی بار دیگر به عراق قاچاق کردند و به عضویت ارتش خود درآوردند… یاسر از ابتدای ورد به مناسبات مجاهدین خلق، به آن ها معترض بود و نهایتاً نارضایتی او موجب شد که مورد خشونت فرقه ای قرار بگیرد و در خرداد 1385 در ماجرای مشکوکی که به نظر خودسوزی می رسید کشته شود….
19 بهمن سرآغاز شکست سیاست ترور و جنگ مسلحانه شهری رجوی
… 19 بهمن 1360، صدای مهیب انفجار موشک و رگبار مسلسل در منطقه زعفرانیه و سه نقطه دیگر تهران (یوسف آباد شمالی، خیابان پاسداران «بوستان» و خیابان خردمند شمالی) به گوش رسید و در آنجا درگیری های شدیدی به وقوع پیوست که طی آن 20 تن از کادرهای رهبری و فرماندهان مجاهدین از جمله موسی خیابانی و همسرش آذر رضایی و همچنین اشرف ربیعی کشته شدند.
… این ضربه به حدی برای سازمان سنگین و غیرقابل جبران بود که مسعود ناچار شد به سرعت دست به نقل و انتقال بزند و مهره های کلیدی خود را از ایران به کردستان و یا اروپا منتقل کند. با این حال وی حاضر به پذیرش شکست نبود و همچنان بر سیاست تروریستی خود در داخل اصرار می کرد و با تغییر تاکتیک “ضربه به رأس هرم” به “زدن سرپنجه های اختناق آفرین” درصدد تصحیح روش های خود برای جبران شکست بود، اما باز هم در این زمینه به جایی نرسید و ترور کور مردم در کوچه و خیابان به بهانه داشتن ریش و تسبیح، خشم مردم را برافروخته تر نمود و این شیوه هم در اردیبهشت 1361 به بن بست رسید و طی دو عملیات بزرگ، چند پایگاه دیگر مجاهدین دچار ضربه شدند و مهمترین کادرهای سازمان کشته و تشکیلات شان متلاشی گردید….
موضعگیری دوگانه رجوی قبل و بعد از انقلاب مردم ایران – قسمت دوم
… رجوی ابتدا در مورد محاکمه چهار تن از عوامل شاه استقبال نمود. این در حالی بود که بعد از چندین سال مدارکی آشکار شد که مشخص شد بعضی از اشخاص مثل دادستان از عوامل نفوذی خود سازمان بودند و این مسأله را من در شهر خودم یعنی تنکابن شاهد بودم. که چگونه در مدت کمی دستور اعدام یکی از اعضای ساواک را صادر کرد اما همین فرد را بعد از چند سال در قرارگاه های مرزی عراق دیدم. رجوی می خواست با این اعدام ها فضای جامعه را ملتهب نشان دهد و این گونه فضای انقلابی گری خود را به رخ دیگر گروه ها بکشد.
… سازمان مجاهدین به مناسبت حجاب در تاریخ 21 اسفند 57 نیز موضعگیری کرد و عنوان داشت ما نیز از این اقدام حمایت می کنیم. این در حالی است که اکنون در مورد حجاب چنان بر طبل بی حجابی می کوبند که انگار خودشان به این مسئله ایمان دارند! خود رجوی در مورد حجاب زنان در مناسبات عنوان کرد اگر ما روسری را از سر خواهران خود برداریم دیگر تشکیلاتی برای ما باقی نخواهد ماند و این همه چیز تشکیلات و سازمان است و مسأله ایدئولوژیک است. پس چرا برای مردم ایران نسخه بی حجابی می پیچید؟! اگر مریم رجوی اعتقاد به آزادی حجاب دارد اول از همه چرا خودش پیشقدم این مسأله نمی شود؟…
سران مجاهدین خلق باید پاسخگوی مرگ اصغر باباعلی باشند
… خانواده این قربانی این حق را دارند تا ضمن حضور در محل فوت قربانی، از نزدیک در جریان نحوه فوت و محل دفن عضو خانواده خود قرار گیرند. ممانعت در این روند از سوی عوامل فرقه رجوی برخلاف معاهدات بین المللی در امور اسرای جنگی بوده و سازمان صلیب سرخ جهانی می بایست این موضوع را پیگیری نماید… این حق مسلم خانواده های اعضای اسیر است تا از کانال های رسمی همچون کمیته بین المللی صلیب سرخ جهانی با توجه به تکمیل پرسشنامه رسمی که توسط خانواده ها تکمیل و تحویل گریده پیگیری و دنبال نمایند.
روش های مجاب سازی روانی در فرقه مجاهدین خلق – قسمت هفتم
فشار همتراز و سرمشق سازی (انطباق رفتارهای فرد با جمع)
… وقتی صحبت از اهرم و فشار جمع در تشکیلات مجاهدین خلق می کنیم می توانید بدترین شکل سوءاستفاده از این اهرم را در ذهن تان مجسم کنید که تنها کارکرد آن مجاب کردن اعضا برای طی طریق کردن تنها یک مسیر است و نه چیزی دیگر، و این پدیده شومی است که در تشکیلات مجاهدین وجود دارد و بنابراین تفاوت ماهوی بین تلقی مجاهدین از مفهوم جمع با آن چیزی که در جامعه و به مفهوم عام آن شناخته شده وجود دارد. بنابراین رجوی کاری کرده بود که تمام اعضای مجاهدین علی رغم این که هرگز دلشان نمی خواست سوژه چنین جمعی واقع شوند ولی در اساس همه هم سوژه بودند و هم جمع و هیچ کس را از این سرنوشت گریزی نبود.
… رجوی از فشار جمع ماکزیمم سوءاستفاده علیه اعضای فرقه را می کرد و به قول خودش جمع اهرمی بود که هرگز جایگزینی برای آن در تشکیلات متصور نبود و اصلی ترین کارکرد آن هم، کنترل همه اعضای فرقه به دست خودشان بود و ایستادگی در مقابل آن به دلیل فشارهایی که روی فرد آورده می شد تقریباً غیرممکن بود و این بدترین نوع شکنجه روحی و روانی در تشکیلات مجاهدین محسوب می شد….
حکایت تلخ کودکان اشرف
… سازمان مجاهدین گستاخانه پشت سرهم اعلامیه می دهد با هزینه گزاف کودکان کادرها و فرماندهان خودش را به اروپا فرستاده فقط یک حلقه مفقوده ای که روی آن انگشت نمی گذارد این است اعزام کودکان هزینه داشته حفاظت جان بی ارزش مسعود خیانتکار به وطن توسط یک مشت جوان که هزینه حفاظتش برابر با زندگی شان بود قیمت نداشت؟ نه ندارد. جان انسان ها برای مسعود هرگز ارزشی نداشته و ندارد. آن ها سپر بلای حیات کثیف و خائنانه او هستند.
کودکان سپر بلای تو بودند. چه کسی از اعضای سابق مجاهدین مثل خودم ندانند که در اروپا ده ها شاید هم صدها انجمن خیریه به اسم همین کودکان برای پولشویی های کلان دایر کردید. درآمدشان رو به جیب نامبارک مریم ریختید تا در شو اف های کثیف تلویزیونش خرج کند….
فرقه رجوی بار دیگر خانواده ای را به سوگ نشاند
به مناسبت درگذشت اصغر باباعلی در کمپ اشرف 3
… فرقه تروریستی رجوی خبر فوت وی را بدون هیچ گونه اشاره ای به علت فوت ایشان در سایت خود رسانه ای نمود. بیان عدم علت فوت مرحوم و در سنین میانسالی بدون هیچ گونه بیماری زمینه ای خود گواهی بر قتل ها و مرگ های مشکوک درون تشکیلاتی فرقه می باشد. اصغر باباعلی در حال خدمت سربازی و دفاع از وطن پس از اسارت به واسطه همکاری رجوی با دیکتاتور اسبق عراق؛ صدام و تبادل اسیران به اسارتگاه فرقه رجوی کشانده می شود و سال ها به دور از خانواده و هرگونه امکانات رفاهی و ارتباط با خانواده اسارت دیگری را تجربه می کند….
*دوشنبه 23 بهمن
در این روز کلاً 8 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:
امیر یغمایی در گفتگو با میهن تی وی | قاچاق کودکان بخشی از پروژه جداسازی خانواده ها
… امیر وفا یغمایی، در ابتدای دهه چهل زندگی اش، متاهل و دارای دو فرزند است. او کارشناس محیط زیست و ساکن کشور سوئد است. از میان 4 نفری که در فیلم کودکان کمپ اشرف زندگی شان مستند نگاری شده است، امیر فردی است که به مانند بسیاری دیگر از کودکان مجاهدین خلق، در سن 14 سالگی به عنوان کودک سرباز به عراق بازگردانده شد و در ارتش به اصطلاح ملی آزادی بخش به خدمت گرفته شد. او در این ویدیو از دوستانی می گوید که به مانند او به هنگامی که زیر سن قانونی بودند، به اردوگاه اشرف در عراق بازگردانده شدند و در آنجا کشته شدند.
… امیر یغمایی اطلاعات دیگری درباره امضا کنندگان نامه علیه سازندگان فیلم می دهد که نشان می دهد هر کدام از این افراد دارای سوابق تیره ای در تشکیلات هستند که به موجب پرونده های رسوایی شان مجبور به اطاعت از دستورات تشکیلات شده اند. برای مثال او از حسین رضوی نام می برد که متهم به تعرض جنسی به نوجوانان پسر در اردوگاه اشرف بوده است.
… او سخن گفتن از رنجی که بر کودکان مجاهدین خلق رفته است، چه در میان خانواده های هوادار و چه در اردوگاه اشرف، را وظیفه شخصی خود می داند و اعلام آمادگی می کند که در حد توان در این باره آگاهی رسانی انجام دهد.
حمایت از سازمان مجاهدین خلق؛ مشارکت در جنایت
… کودکانی که به دستور رهبری سازمان مجاهدین از پدر و مادر جدا و به کشورهای دیگر فرستاده شدند بین ۷۰۰ تا ۹۰۰ نفر برآورد می شوند. ده ها نفر از آنان بعداً با فریبکاری از سوی سازمان مجاهدین به عراق برگردانده و به سربازی درآمدند. از سرنوشت بسیاری از آن کودکان اطلاعی در دست نیست و سازمان مجاهدین نیز تاکنون گزارشی در مورد آن ها انتشار نداده است. اما مشخص است که تعدادی خودکشی کرده، تعدادی در خانه های هواداران سازمان مجاهدین یا دیگر افرادی که این کودکان را نگهداری می کردند مورد خشونت جسمی و تجاوز قرار گرفته اند. بسیاری از آن کودکان آسیب های شدید روحی – روانی دیده و هنوز هم از پیامدهای تراومایی که با آن درگیر هستند، رنج می برند. این ها یعنی جنایت! چهار نفری که در این فیلم مستند سرنوشت آن ها روایت شده، شاهدان زنده یک جنایت مستمر هستند. یک جنایت ادامه دار که رهبری سازمان مجاهدین و مسئولین آن سه دهه در تلاش برای انکار یا توجیه آن بوده و بهرام رحمانی نیز اینک در کنار آن ها قرار گرفته است.
… به پاسخگویی کشاندن رهبران سازمان مجاهدین و همه عاملین یا حامیان او در این جنایت، از یک طرف مرهمی است بر درد همه آسیب دیدگان این جنایت و از طرف دیگر دادخواهی در این زمینه کمک می کند تا مردم ایران با ماهیت واقعی سازمان مجاهدین هرچه دقیق تر آشنا شده و ایرانِ آزاد فردا در برابر تهدیدات این سازمان و حامیان و هم پیمانانش بهتر آماده باشد.
یک مستند و این همه سوز و گداز
واکنش های فرقه رجوی در برابر مستند کودکان اردوگاه اشرف
… در تمام واکنش ها و نامه ها عنوان گردیده که این مستند سراسر دروغ است اما در عین حال هرگز اشاره ای حتی به یک نمونه نشده است که این چهار نفر مثلاً چه گفته اند و کجای حرفشان دروغ بوده است. این روشِ معمولِ سازمان مجاهدین خلق است که هرگز انتقاد یا مخالفتی را مستقیماً پاسخ نمی دهد بلکه فقط با شانتاژ و جنجال سعی می کند آن را تخطئه کرده و منتقد و مخالف را سرکوب نماید.
حال تصور کنید و فرض محال بگیرید که این سازمان که مدعی برقراری آزادی و دموکراسی است، خدای ناکرده در ایران به قدرت برسد و احیاناً کسی بخواهد حرفی مخالف میل سران آن بزند، آن وقت است که فوراً بدون مدرک و دلیل به وابستگی به دشمنان داخلی و خارجی متهم گردیده و بلافاصله محاکمه، محکوم و مجازات می شود….
یادداشتی بر موضع گیری سازمان علیه اکران مستند کودکان اشرف
… در میان 900 نفر از این کودکان بد طالع و مظلوم، فعلاً 4 نفری پیدا شده اند که جسارت نقل قسمتی از سرنوشت تلخی را پیدا کرده اند که گردانندگان سازمان مجاهدین خلق بر آن ها و دیگران تحمیل کردند، که البته این تعداد رفته رفته بیشتر شده و کاسه و کوزه های بیشتری از سازمان را به هم خواهند زد!
این که این تعداد هنوز اندک است و مزدوران رجوی جرأت این همه حمله به آن ها را پیدا کرده اند، ازاین روست که تعداد قابل توجهی از آن ها در اسارت رجوی به سر می برند و طبعاً هیچ صدایی از آن ها شنیده نمی شود و تعداد قابل ملاحظه دیگر که خود را رها کرده و به کشورهای اروپایی پناه آورده اند، تحت کنترل شدید عوامل دستگاه جاسوسی رجوی قرار گرفته اند و به لحاظ این که از نظر موقعیت پناهندگی، هنوز جای پای سفت و محکمی به دست نیاورده اند، از ترس این تعقیب ها و گاها گرفتار کردن آن ها به دست پلیس کشور مربوطه، اقدام باید و شایدی در انتشار بیوگرافی پر رنج و شکنج خود در زمان اسارت، انجام نمی دهند….
آقای ابریشمچی! فکر نکردید، که این بچه ها بزرگ می شوند و برای حق شان می جنگند
… ژینا حسین نژاد شخص مسعود رجوی را به مثابه رهبر بلامنازع تشکیلات عامل اصلی جداسازی کودکان از والدین می داند:
“در این انقلاب زنان و مردان، مادران و پدران، باید تمام هستی و خانواده شان را به پای “رهبری” فدا می کردند تا بتوانند تمام وقت و تمام عیار و گوش به فرمان رهبری برای سرنگونی رژیم حرکت کنند. لازمه این امر در ایدئولوژی مجاهدین این بود که زنان و مردان می بایست “رهبر” را به جای هر عشق دیگری در قلب شان می گذاشتند و عشق به هر کس دیگر جز او خیانت محسوب می شد و سال به سال به تابو بودن و گناه بودن آن افزوده شد.”
… ژینا حسین نژاد که همواره تلاش می کند فاصله خود با حکومت ایران را حفظ کند، در ادامه به عنوان یکی از شاهدان عینی آنچه بر کودکان مجاهدین رفته است سعی می کند با نگاهی منصافه بنویسد:
“من خودم یکی از آن بچه های فراری از سرپرست هوادار مجاهدین هستم، که ناچار شدم به پایگاه مجاهدین پناه ببرم، سوگند به وجدانم که می دانم بسیاری از بچه ها وضعیت بدتری از من و حتی از این فیلم داشتند، یکی از بچه ها را تا حد کبودی هر روز می زدند، اما بسیاری از آنان هنوز لب به سخن نگشودند.”…
مرگ های مشکوک و رو به افزایش در تشکیلات رجوی
… چه خانواده هایی که سال های سال تلاش کردند، خون دل خوردند، رنج ها کشیدند، تهمت ها شنیدند، سختی هایی متحمل شدند که کمتر کسی سراغ دارد، ولی سرانجام کمتر کسی توانسته است پاسخ مثبت بگیرد. لذا باید هر فردی که در تشکیلات است به این سوال مُبرم و به حق پاسخ بدهد که برای چه در تشکیلاتی مانده است که هیچ آینده ای برایش متصور نیست، برای چه باید در جایی بماند که سرانجام در تپه های آلبانی دفن شود و دیگر کسی از بستگان و خویشان و دوستانش نتوانند حتی برای ذکر یک فاتحه بالای مزارش بیایند! واقعیت این است که تا خود این افراد نخواهند و اراده نکنند، قادر نیست کمکی به آن ها بکند. اما همین که اراده کنند و اولین قدم را در راه آزادی خودشان بردارند، راه باز می شود، خانواده ها، اعضای سابق و همه و همه سال هاست ایستاده اند و پایداری کرده اند تا تک تک اسرای رجوی را آزاد کنند….
*سه شنبه 24 بهمن
در این روز 8 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:
22 بهمن و خاطرات در اسارت در سازمان مجاهدین خلق
… سؤالی بی جواب که نمی دانم چه وقت از طرف مجاهدین خلق این پاسخ داده خواهد شد.
برای تظاهرات های شو آفی مریم قجر از شهرک های دور افتاده و کمپ های پناهندگان را با هزینه گزاف نیرو می آوردید و هتل های آنچنانی، سرو غذا و مواد میان وعده به قول خودتان و هزینه اتوبوس ها برای رفت و آمد وووو تازه دو صد نفر بیشتر نبودند چرا این همه روی واقعیت ها خاک پاشیده … یک مشت کارتن خواب و از اهالی خراب آباد اروپا بیش نبود که نفر می آوردید. این همه خرج و مخارج تنها برای این که مریم رجوی کلمات قلبمه سلمبه غرغره کند و در سیمای به اصطلاح آزادی تان پخش بشود….
21 بهمن ماه 1391 برگ دیگری از جنایات مجاهدین خلق
… در تاریخ 21 بهمن ماه 1391 شماری دیگر را در حمله موشکی معارضین عراقی به لیبرتی به قربانگاه فرستاد تا مریم رجوی بتواند دو روز بعد با علم کردن قاب عکس هایشان در اورسورداواز فرانسه، ناجوانمردانه بهره وری داشته و با مقصر جلوه دادن دولت وقت عراق خود را طلبکار جنایات به وقوع پیوسته معرفی کرده و پاسخگوی جنایاتش نباشد که البته تاریخ به یاد خواهد داشت که چگونه سران جاه طلب مجاهدین خلق در راستای دسترسی به قدرت که برآمده از وهم و خیالشان بوده، ناگزیر روزی باید در پیشگاه عدالت مورد مؤاخذه قرار بگیرند که امری قطعی خواهد بود….
از اعضای سازمان تنها یک نفر را شکنجه کردند!
… وقتی تعدادی از نفرات قدیمی از سازمان جدا شدند عنوان نمودند که رجوی هرگز در زندان شکنجه نشده است و یا نفراتی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خط شان را جدا کردند به افشای ماهیت رجوی و همکاری وی با ساواک پرداختند. پرویز ثابتی رئیس ساواک در کتاب خود همکاری رجوی با شکنجه گران را افشا نمود.اخیراً هم مریم رجوی در دیدار با مادر رضایی ها سعی نمود که وی را به یاد خاطره ای از شکنجه شدن رجوی بیندازد تا نشان دهد که رجوی در زندان شکنجه شده است.
در نشست های درونی خیلی از مواقع بعد از صحبت از شکنجه های رجوی در مورد اعضایی که در زندان کشته شدند حرف زده می شد و این که مقاومت کردند و جانشان را در راه آرمان شان فدا نمودند و این که آنان هم قبل از اعدام پیام می دادند که باید از رجوی حمایت کنند. و این در حالی ست که آن ها دیگر وجود ندارند که صحت ادعای رجوی ها را تایید کنند! و این به نوعی سوءاستفاده رجوی ها از خون این افراد بود….
*چهارشنبه 25 بهمن
در این روز مجموعاً 6 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:
نمونه هایی از جرم و جنایت سران فرقه تروریستی رجوی – قسمت سوم
محاکمه نصرالله مجیدی توسط مهدی ابریشمچی، زهرا مریخی، محمد علی توحیدی و مهوش سپهری، متهمین ردیف های 4 ، 9 ، 10 و 17
… بعد از آن که نصرالله را به سالن آوردند، او را روبروی میز مسئولین فرقه نشاندند و محاکمه شروع شد. طبق روش مرسوم در نشست های طعمه، حرف ها با داد و بیداد و با فحش و ناسزا بیان می شد. در لابلای این فحش ها مشخص شد که نصرالله درخواست جدایی داده بود و به همین دلیل این محاکمه را برای او ترتیب داده بودند تا اولاً او را از درخواست خود پشیمان نمایند. ثانیاً به بقیه بگویند که در صورت درخواست جدایی با چه واکنشی از سوی رجوی ها مواجه خواهند شد. جمع کردن تعداد زیاد در سالن هم به این خاطر بود که فشار را بر فرد محاکمه شونده، بیشتر کنند.
… به دستور رجوی ها برای آن که کسی جرأت نکند درخواست جدایی بدهد، با امثال نصرالله مجیدی برخوردهای وحشیانه ای کردند تا همه حساب کار دست شان بیاید.
… علاوه بر این نصرالله را قبل از این که به نشست بیاورند آنچنان زده بودند که روی صورتش کبودی های زیادی بود و مشخص می کرد که کتک زدن یک روش برخورد با اعضای ناراضی است….
موضعگیری دوگانه رجوی قبل و بعد از انقلاب مردم ایران – قسمت سوم
… در جریان شور انقلابی مردم ایران برای مبارزه با امپریالیسم آمریکا، رجوی برای هماهنگی با غرب و نشان دادن سر سپردگی کامل خود مخفیانه در فروردین یا اردیبهشت سال 58 به فرانسه رفت و با سرویس های اطلاعاتی وارد مذاکره شد و بعد از این دیدار در اطلاعیه های سازمان رنگ حمایت از رهبری انقلاب و یا پدر بزرگوار خواندن رهبری انقلاب کم کم رنگ باخت و حتی دیگر در اطلاعیه هایشان خبری از این شعار نبود. رجوی بعد از این سفر مخفیانه دستورات لازم برای انجام کارهای جدید در رابطه با انقلاب مردم ایران را دریافت کرد تا طبق دستورات آنان حرکت کند .
در همین راستا می توان به جنگ عراق علیه ایران اشاره کرد. ابتدا سازمان موضع ضد جنگ علیه عراق گرفت ولی بعداً مشخص شد که حضور نیروهای سازمان در جبهه ها برای دزدیدن سلاح و مهمات بوده است تا روزی آن ها را مورد استفاده قرار دهند و این کار در نهایت به مذاکره رجوی با طارق عزیز در مورد جنگ عراق علیه ایران انجامید….
رجوی ها اگر راست می گویند، از امروز به اعضا اجازه ملاقات و تماس با خانواده ها را بدهند
… کدام را باور کنیم، این که رجوی ها به خاطر حفظ جان کودکان آن ها را به خارج فرستادند، یا آن که هنوز با گذشت بیش از سه دهه از جداسازی، مانع دیدار و تماس همین کودکان با پدران و مادران شان که در فرقه هستند می شوند؟
هنوز که هنوز است در این فرقه ازدواج ممنوع و حرام می باشد چرا که از نظر رجوی خانواده کانون فساد است.
هنوز در این فرقه اعضا را وادار می کنند تا علیه فرزند، یا همسر و یا پدر و مادر شان و دیگر اعضای خانواده که درخواست انجام ملاقات و داشتن تماس دارند، موضع بگیرند.
هنوز انجام ملاقات و تماس با خانواده برای اعضای فرقه ممنوع می باشد.
هنوز اعضا اجازه دسترسی آزادانه به وسایل ارتباطی برای برقراری تماس با خانواده را ندارند و نمی توانند آزادانه به خارج از مقر فرقه تردد نمایند و از دنیای خارج از فرقه قطع می باشند….
خاطره ای از حضور خانواده ها در پشت درب اشرف – قسمت ششم
… پدرم در پاسخ گفت من دلم می خواهد به ایران بر گردی و دیگر بس است دوری و همه خانواده دوست دارند شما در کنار ما باشی. خواهرانت و همه اقوام و فامیل و دوستانت همه دلتنگ شما هستند و دوست دارند شما را ببینند و در ادامه گفت هیچ خطری در داخل کشور متوجه تو نیست زیرا از قبل خیلی از دوستانت آمدند و مانند هر شهروندی زندگی می کنند و کسی به آن ها کاری ندارد.
پدرم گفت می توانی با آن ها تماس بگیری. آن ها مازندرانی هستند و حتماً آن ها را می شناسی. سپس شماره دوستانی که قبلاً به ایران رفته بودند را به من داد تا تماس بگیرم و خاطر جمع شوم در ایران مشکلی مرا تهدید نمی کند. ایشان گفت وقتی مطمئن شدی می توانی در تصمیمت تجدید نظر کنی و برای بر گشتن به وطن اقدام کنی. ما بیشتر از هر کسی به تو نزدیک هستیم اگر خطری شما را در ایران تهدید می کرد ما از شما نمی خواستیم که به ایران برگردی، من در این زمینه فکر کردم سپس به این نتیجه رسیدم که خانواده ام بد مرا نمی خواهند بنابراین باید به حرف آنان اعتماد کنم….
افزایش مرگ و میر اعضای مجاهدین خلق در آلبانی در سال ۱۴۰۲
… در حالی فرقه رجوی با ابزار “فقر و فلاکت” و دیگر عناوین منفی علیه مردم ایران اقدام به عملیات روانی می کند، که خود دچار چرخه معیوب و افزایش مرگ و میر در اردوگاه این فرقه در قلب اروپاست. به نحوی که امید به زندگی در این فرقه به مراتب از استانداردهای جهانی و ایران پایین تر است. و به هیچ وجه ادعاهای دهان پرکن رهبران فاسد و بدنام مجاهدین در خصوص مناسبات درونی این فرقه با آنچه که در عمل اتفاق می افتد، همخوانی ندارد.
مسلماً دلیل این همه افزایش مرگ و میر در یک اردوگاه بسته را باید در افزایش فشارهای روحی و روانی، تجرد و نظارت سخت جنسی و تفکیک مردان از زنان، تنهایی عاطفی، عدم ارتباط با دنیای بیرون به ویژه خانواده، فرسودگی های جسمی با فشارهای طاقت فرسای کار روزانه بیش از استانداردهای مشخص شده و بدون دستمزد، و نهایتاً در عدم رسیدگی های مناسب پزشکی به اعضای این فرقه جستجو کرد….