*یکشنبه 16 اردیبهشت
15 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:
مسعود رجوی کجاست؟ به روایت محمدرضا ترابی کودک سرباز سابق
… وقتی ۸ سالم بود و به همراه والدینم در کمپ اشرف بودم، یک بار مادرم از من پرسید:
پسرم کی را بیشتر دوست داری، مامان و بابا رو یا عمو مسعود و خاله مریم (زوج رجویها) رو؟ من هم گفتم عمو و خاله.
مادرم از شنیدن این خوشحال شد و آفرین آفرین می گفت. این خاطره را سال های بعد که در نوجوانی به اشرف برگشتم برایم چندین بار دیگر تعریف کرد و می گفت آن زمان بهت افتخار می کردم. بله، زهرای مغزشویی شده می خواست که من مثل خودش، رهبری عقیدتیش را از هر چیزی دیگری بیشتر دوست داشته باشم.
اولین رابطه من با رجوی در سال ۱۳۷۸ بود. وقتی که به اشرف رفتم و مادرم گفت که پدرم فوت کرده. بعد گفت که از این پس رجوی را پدر خودت بدان و ساعت طلا را برای او بفرست. من هم همین کار را کردم. یک ماه بعد که در بخش پذیزش کمپ بودم، رجوی در پاسخ برایم هدیه ای فرستاد.
یک شیشه رنگی که آیه کوثر قرآن روی آن حک شده بود. اگر داستان آیه کوثر را بدانید به عمق دجالیت رجوی پی خواهید برد. پدرم را شکنجه کرد و کشت و بعد با این آیه به من می گوید اشکالی ندارد که او را از دست دادی، به جاش من به تو مریم رجوی و انقلاب ایدئولوژیکش را هدیه دادم….
مرگ اعضا برای بیماری های قابل پیشگیری در فرقه مجاهدین خلق
… – به دستور رجوی اصل “مجاهد بیمار فلان ابن فلان نداریم” به عنوان ضابطه تشکیلاتی که در کتاب ضوابط فرقه ثبت شده بود به همه ابلاغ گردید. در نتیجه این ضابطه بیماری اعضا در فرقه رجوی به رسمیت شناخته نمی شود.
– به دلیل به رسمیت نشناختن بیماری، به افراد بیمار رسیدگی نمی شود.
– به دلیل محدودیت های بسیار زیاد و نگهداری اعضا در محیطی بسته، به اعضای بیمار اجازه دسترسی آزادانه به پزشک و امکانات پزشکی و دارویی مناسب و به موقع داده نمی شود….
یک خش | دقیقاً منظور چیست؟
… حال نگاه کنید صحبت های امروز سخنگوی سازمان که همان مسعود رجوی است که جرات آوردن اسم خود را نیز ندارد:
“این همان رژیمی است که با دم و دنبالچههای اطلاعات و سپاهش در خارج از ایران، علیه مجاهدین ساز و دهل “کودک سرباز” میزند، در حالی که احدی از مدعیان حتی یک خش هم در نزد مجاهدین برنداشته است…”
برای همین سؤال می کنم: یک خش، دقیقاً به چه معنایی است …؟
این فقط یک وجه از جنایات مسعود رجوی سرکرده جنایتکار سازمان مجاهدین است، بنا به شواهد متقن و خاطرات زنان جداشده، زنان و دختران در کمپ مجاهدین خلق، مورد تعدی و تجاوز رهبر فرقه نیز قرار گرفتند. آن ها به دستور مریم رجوی در نشستی امر به کشف حجاب شدند، همه به نوبت خدمت رهبر رسیدند، مریم در آن نشست گفته است: شما همه زنان مسعود هستید، برای چه در مقابل او حجاب بر سر کردید!؟…
چرا مریم رجوی مصاحبه مطبوعاتی آزاد برگزار نمی کند؟
… مریم رجوی شیفته خودنمایی و سخنرانی های بی حد است و چه بسا اگر نگذارند این کار را انجام بدهد، بدون شک دق مرگ خواهد شد.
اما انجام این خیمه شب بازی ها و جنجال آفرینی های پوچ به عواملی نیازمند است که مریم این عوامل را از قبیل بازنشسته های سیاسی غرب که در مقابل پول حاضرند ساعت ها نشسته و دقیقه ای قربان صدقه مریم گشته و با موجودیت کشوری به نام ایران دشمنی کنند و با صرف هزینه های تامین محل سالن و کمک های مالی و سیاسی کشورهایی که دوست ما نیستند و به راحتی قابل تامین است را جمع کند و بقیه جریان به حرف مفت احتیاج دارد که بدبختانه از بابت آن مالیاتی اخذ نمی شود!
… با این توصیف، فرقه رجوی بمانند دیگر دیکتاتورها تن به مصاحبه نمی دهند و همواره دوست دارند که متکلم وحده ای باشند و تنها عده ای مواجب بگیر در مقابل حرف های آن ها حرف های مختصر و صد درصد تایید آمیزی بزنند و نام این نشست های مضحک را کنفرانس بگذارند و طوفان آب فنجانی درحول و حوش آن برپا کنند!…
نشست های غسل هفتگی در فرقه تروریستی مجاهدین خلق
خاطرات جداشدگان
… هدف سازمان این بود همانند نشست های عملیات جاری که فرد با ابزار شستشوی مغزی تمام تناقضاتش را می بایست به سازمان گزارش دهد و آنگاه در بین جمع، خود را بدهکار سازمان معرفی نماید و هکذا خود را مقصر شناخته و سران را صاحبان ارزش تلقی نماید و نگفته ای به سازمان نداشته باشد، در مورد احساس و عواطف و تناقضات جنسی خود نیز به همین روال عمل کند. تا همه جانبه در اختیار فرقه قرار گیرد.
در چنین دستگاه به غایت ضد انسانی و استثماری، که پایه آن براساس تحقیر و از بین بردن شخصیت افراد شکل گرفته کاغذ نوشته های جلسات فوق که به دست خود افراد نوشته شده به عنوان مدرک در پرونده پرسنلی افراد نگهداری می شد تا در مواقع بریدگی عضو از تشکیلات مورد بهره برداری مسئولین سرکوب در هر جلسه درون تشکیلاتی علیه افراد و حتی استفاده های بیرون از تشکیلات برای از بین بردن حرمت و شخصیت افراد به کار گرفته شود….
موسی دامرودی: زندگی واقعی بیرون از مناسبات مجاهدین خلق جریان دارد
… موسی دامرودی: سازمان مدام می گوید خارج از مناسبات زندگی وجود ندارد. من می خواهم بگویم موضوع دقیقاً برعکس این است یعنی این که زندگی واقعی خارج از مناسبات سازمان هست. در خارج از سازمان زندگی، عاطفه، خانواده و عشق به پدر و مادر و خانواده وجود دارد. زندگی واقعی بیرون از تشکیلات است. من حدود شش سال است که تازه معنای زندگی را فهمیده ام. در درون سازمان آن قدر ذهنم مشغول بود و بی هدف بودم که مدام مریض بودم….
*دوشنبه 17 اردیبهشت
در این روز کلاً 8 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هفتم
… در نشست ارکان از مسئول نشست سؤال کردیم مسئول ارکان کجاست؟ در جواب گفت فعلاً کار دارد و مسئولیتی در ارکان ندارد. در آینده خیلی نزدیک همه مثل هم می شویم. دیگر کسی ادعا نمی کند که من متأهل هستم و کسی درخواست زن از سازمان نمی کند! به زودی همه ما و شما وارد بحث های ایدئولوژیک سازمان می شویم. با انتخاب خواهر مریم به عنوان مسئول اول سازمان همه چیز و همه کس دگرگون می شود. چند وقتی گذشت نشست ها علنی شده بود و به ما ابلاغ کردند فردا کار تعطیل است. در سالن غذاخوری نشست برادر با مسئولین را می خواهند برای ما پخش کنند. فیلم را برای ما در سالن پخش کردند. رجوی بحث طلاق را با مسئولین و فرماندهان داشت. مردها بایستی زن های خود را طلاق می دادند و زن ها بایستی مردهای خود را … هر کسی با بحث های رجوی مخالفت می کرد نام مجاهد را از روی او پاک می کردند و خلع مسئولیتش می کردند و رده او را می گرفتند.
ابراهیم مرادی: حسرت می خورم که چرا زودتر از تشکیلات رجوی خارج نشدم
: … به اعتقاد من زباله جمع کردن و کنار خیابان خوابیدن صد شرف دارد به زندگی در مانز، چون حداقل سرفراز هستم و در اختیار خودم هستم. من حالا بیرون از تشکیلات فرقه، زندگی آزادی دارم و هر کاری که بخواهم و دوست داشته باشم را در چارچوب قوانین کشور آلبانی انجام می دهم… رجوی بین بد و بدتر این را انتخاب می کند تا افراد را بترساند و سر افراد منت بگذارد که مثلاً من سرپناه و غذا در اختیار شما قرار داده ام و بیرون از اینجا زندگی راحتی نخواهید داشت.
… زندگی در بیرون و خارج از تشکیلات مجاهدین خلق 180 درجه با هم فرق می کند. من حسرت می خورم که چرا زودتر خارج نشدم با این که می دانم قبل از آن راه خروج برایم فراهم نبود.
… حالا من خودم تنظیم می کنم که چه کارهای برای خودم انجام بدهم البته در چارچوب دموکراتیک کشور آلبانی. در داخل تشکیلات من انسانی سیستماتیک بودم و می بایست طبق آنچه به من اعلام می شد رفتار می کردم….
مفهوم مغزشویی از منظر قانونی
مغزشویی از جمله جرائم مطرح شده در کیفرخواست علیه سران مجاهدین خلق
… ماده ۱ قانون مسئولیت مدنی بیان می دارد، هر کس بدون مجوز قانونی عمداً یا در نتیجه بی احتیاطی به جان یا سلامتی یا مال یا آزادی یا حیثیت یا شهرت تجارتی یا به هرحق دیگر که به موجب قانون برای افراد ایجاد گردیده لطمه ای وارد نماید که موجب ضرر مادی یا معنوی دیگری شود مسئول جبران خسارت ناشی از عمل خود می باشد.
… عقلا در مواقع بروز خسارت، اعم از خسارت های مالی و صدمات بدنی، عامل آن را نسبت به جبران متعارف خسارت وارد شده، ضامن می دانند و ما می دانیم که شارع مقدس، این بنای عقلا را در خسارات مادی بی هیچ تغییری مورد پذیرش قرار داده است و عامل خسارت را در برابر خسارت وارد شده، ضامن مثل یا قیمت دانسته است. اما در مورد این که شارع، بنای عقلا را در خسارات معنوی و به خصوص خسارات معنوی ناشی از جرم نیز پذیرفته یا نه؟ بعضاً تردیدهایی وجود دارد. اما باید دانست برمبنای قاعده “کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع” می توان گفت، چون عقل به جبران خسارت معنوی وارد شده بر اشخاص در نتیجة جرایم ارتکابی دیگران، حکم می کند بنابراین چنین دیدگاهی اصولاً از نظر شرع نیز پذیرفته شده است. به علاوة این که عقلا، عدم پرداخت خسارت های ناشی از جرم را (اعم از خسارات مادی و معنوی) ظلم می دانند و ظلم نیز در نظر خداوند امری قبیح است. بنابراین نتیجه می گیریم که حکم به عدم جبران خسارت معنوی، از جانب خداوند امری قبیح است.
چهار ضربه کمرشکن بهاری برای رجوی در چهار کشور
… مریم رجوی که سالیان دراز ادعا می کرد «خروج مجاهدین از عراق یک فاجعه است»، بالأخره پس از به کشتن دادن صدها عضو فرقه به ویژه در روز 10 شهریور 1392، تسلیم فشارهای سازمان ملل، دولت آمریکا و عراق شد و پس از اطمینان از امنیت مسعود، به انتقال مجاهدین از عراق رضایت داد و آخرین گروه از مجاهدین در 19 شهریور 1395 به آلبانی منتقل شدند. اما دسیسه علیه بازماندگان فرقه به پایان نرسید و مریم با فریبکاری مداوم، افراد ناآگاه و مانده در باتلاق را به آرامی دچار محدودیت کرد و در نهایت هم آنان را به پادگان اشرف 3 در تیرانا منتقل نمود تا سختگیری ها را شدت دهد و از همانجا نیز دستگاه جاسوسی و ترور خود را ساماندهی کند. مریم توانست از لحظه ورود مجاهدین به آلبانی تا یک سال پیش، با اجیر کردن تعدادی پلیس، پارلمانتر، قاضی و وکیل آلبانیایی، عرصه را بر مجاهدین و بویژه جداشدگان تنگ و محدود کند و جلوی فرار بسیاری از نیروهای خود را بگیرد. در عین حال، با استفاده از انواع دستگاه های جاسوسی، به جذب جوانان ناآگاه بپردازد و اقدامات تروریستی و تخریبی در ایران را سازمان دهد، و البته در آلبانی هم، توطئه علیه جداشدگان را به اوج برساند….
کریم جباری در اجبار زندگی کرد و در اجبار زندگیش پایان پذیرفت
… درگذشت کریم جباری دور از خانواده و در انزوا، بیانگر اوج شقاوت و بی رحمی فرقه رجوی می باشد که افراد را برخلاف میل باطنی شان در مناسبات با تطمیع و فشار نگه می دارند و نهایتاٌ با مرگشان از آن ها اسطوره می سازند. مریم رجوی بعد از درگذشت کریم جباری او را مجاهد پاکباز معرفی نموده و مرگ وی را بالاترین تضمین به اصطلاح رهایی ایران و منطقه و جهان!!! معرفی می کند حرف مفتی که به درد خودش و تشکیلات بسته اش می خورد.
… کریم جباری سابقاً در آلمان زندگی می کرد و رفتارهای سازمان اصلاٌ برایش قابل هضم نبود… کاراکتر کریم در مناسبات فرقه طوری بود که در نشست ها به کسی گیر نمی داد… در تمام این سال ها کریم به اجبار در جایی ماند، که نمی خواست باشد. طوری رفتار کرد که نمی خواست رفتار کند، طوری فکر کرد که نمی خواست و در آخر در جایی مرگش فرارسید که نمی خواست….
جامعه بی طبقه توحیدی از نوع رجوی
… رجوی ها اگر چه در درون تشکیلات شان، از درجه بندی نظامی نشانی نیست اما رتبه بندی تشکیلاتی و سلسله مراتب فرماندهی، امکانات رفاهی و درمانی متفاوتی را با خود به همراه می آورد که این یعنی تبعیض! و در رأس همه امکانات رفاهی مریم قجر به ویژه مجالس پر زرق و برق و تجملاتی و لباس های گرانقیمت اوست که به چشم می آید. این تفاوت سطح زندگی مریم قجر با اعضای عادی فرقه، دیگر جایی برای شعار فریبنده جامعه بی طبقه توحیدی، باقی نمی گذارد. جالب این که به مریم قجر بانوی هزار جامه لقب داده اند.
شعار جامعه بی طبقه توحیدی را وقتی نتوان در مقیاس کوچک و در درون تشکیلات محقق کرد، دیگر ادعای جهانی کردنش را کسی حتی در درون همان تشکیلات جدی نخواهد گرفت….
*سه شنبه 18 اردیبهشت
در این روز 11 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:
دادگاه تاریخ ساز
… اخیراً ابوالقاسم رضایی معاون دبیرخانه شورای کذایی رجوی در فیلمی که توسط مجاهدین پخش شد، تلویحاً اعتراف می کند که تشکیلات رجوی چقدر از اکران مستند کودکان کمپ اشرف وحشت دارد. لازم به یادآوری است اتهام کودک سربازی در موضوعات دادگاه کنونی هم مطرح گردیده و طبیعی است سران فرقه از آن وحشت کنند چون پس از صدور حکم نهایی وجهه ی کاذبی که از خود نزد سیاستمداران خارجی ساخته اند فرو خواهد ریخت و با توجه به قواعد و قوانین حقوق بین الملل عمومی و خصوصی که بر گرفته از مقررات لازم الاجرایی است که ناشی از روابط بین الملل و تنظیم کننده مناسبات میان اعضای جامعه بین المللی در رابطه با حقوق عمومی و همچنین مجموعه قواعد و مقرراتی است که روابط حقوق بین المللی اشخاص حقیقی یا حقوقی را با یکدیگر در خارج از مرز یک کشور در حقوق خصوصی بررسی می کند و درست به این دلیل پس از صدور حکم شرایط حیات متهمان پرونده را برای آن ها در هر نقطه ای از جهان که باشند پیچیده تر خواهد کرد.
دروغی که سال های زیادی از عمرم را در تشکیلات رجوی به تباهی کشاند
… رقیه عباسی دروغ بزرگی گفت که عمرم را به تباهی کشاند! دروغی که وقتی با واقعیت روبرو شدم مسیر زندگی من را عوض نمود.
رقیه عباسی برای نگه داشتن من در سال 1370 به دروغ گفت: پدر و مادرت را وزارت اطلاعات اعدام کرده و یک خواهر و برادرت هم ناپدید هستند و یک خواهر و برادر دیگرت هم در یتیم خانه زندگی می کنند!
برای اعدام پدر و مادرم در سازمان مراسم ختم گرفتند و این نقطه ای بود که من پایان آرزوهایم را می دیدم. حس انتقام در من زنده شد و دیگر به فکر رفتن از مناسبات سازمان نبودم و عنوان می کردم می مانم تا انتقام مرگ پدر و مادرم را بگیرم.
… به همراه رقیه عباسی به ملاقات پدر و مادرم رفتیم. وقتی وارد سالن شدم از دور مادرم را شناختم و اشک در چشمانم جاری شد. چند دقیقه نگذشته بود که مادرم گردنبند طلا که عکس من روی آن حک شده بود را به گردن من انداخت و من آن را قبول نکرده و آن را پس دادم. در این ملاقات من و رقیه و چند نفر دیگر از نفرات سازمان حضور داشتند تا مبادا حرف هایی بین ما رد و بدل شود، آن ها جلوی حرف زدن ما را می گرفتند و سعی می کردند هر چه زودتر این ملاقات به پایان برسد….
عاطفه سبدانی: روز جهانی کارگر یکی از مهم ترین روزهای کاری بچههای مجاهدین بود
… عاطفه به درستی از بزرگسالانی گلایه می کند که هیچ توجهی به رنج این کودکان نداشتند. در روزی که مناسبت آن حمایت از حقوق کارگران جهان است، مجاهدین خلق بیشترین کار را از کودکان خود می کشیدند. کار سخت، در شرایط سخت آب و هوایی بدون امکانات مناسب و بدون دستمزد:
بله ما آنجا بودیم، هر روز به بهانه ای مرخصی می گرفتیم یا مدرسه را ترک می کردیم و وانمود می کردیم که بیماریم. هفته به هفته. سال به سال. در دمای منفی سی و مثبت سی. باران، طوفان، آفتاب سوزان، سرمای یخبندان. آب و هوا هرگز مهم نبود. حتی اگر فردی مثل من از درد مزمنی رنج می برد که بزرگترها خبرداشتند، دردش از سرما بدتر می شد.
روز جهانی کارگر یکی از مهم ترین روزهای کاری بچههای مجاهدین بود….
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هشتم
… هدف رجوی متلاشی کردن خانواده در تشکیلات بود. رجوی می گفت خانواده کانون فساد است نمی شود در تشکیلات سازمان هم خانواده داشت و هم مبارزه کرد. رجوی شیطان صفت بود و شامه ضد بشری داشت. تمام اعضا را می خواست به سمت خودش سمت و سو دهد. او یک سری بند های انقلاب من در آوردی را روی میز اعضا گذاشت. بند الف بند طلاق نام داشت. در آن زمان فضای درونی در پادگان اشرف به هم ریخته بود. خیلی ها با این کار مخالف بودند. یک سری طلاق را نمی پذیرفتند و می خواستند از تشکیلات جدا شوند و به دنبال زندگی خود بروند. در یک مقطعی جلوی ریزش را گرفت کسانی که قصد جدایی از تشکیلات را داشتند در محلی به نام اسکان در پادگان اشرف منتقل کرد. مسئولیت برخورد با آن ها را هم فردی به نام ابوالقاسم رضایی (حبیب) برعهده گرفت. فردی شکنجه گر که کارش را با برخوردهای فیزیکی و توهین پیش می برد….
تشکیلات رجوی اگر همچنان نفس می کشد به واسطه مزدوری هایش است
سازمان مجاهدین خلق مدت هاست نفس های آخرش را می کشد و به نظر می رسد سران خود سازمان نیز به این مهم واقف هستند که مدام در تقلا هستند خود را ماندگار و پابرجا و مهم جلوه بدهند.
سازمانی ورشکسته با رهبری مفقودالاثر و اعضایی فرتوت و سالخورده و بی انگیزه که تا همین الآن هم فقط و فقط با مزدوری برای دشمنان ملت ایران ارتزاق کرده و اندک نفسی می کشد، خود را آنچنان در لبه پرتگاه سقوط دیده که به در و دیوار می کوبد تا از این واقعیت فرار کند.
… تلاش های رهبران سازمان؛ مریم و مسعود رجوی به بار نشسته است و به خوبی توانسته اند مجاهدین خلق را از سازمان به فرقه ای همه جانبه تبدیل سازند و کار این فرقه چیزی جز ضربه زدن به منافع اعضای سازمان و مردم ایران و قرار گرفتن در خدمت منافع کثیف دشمنان مردم ایران نیست….
*چهارشنبه 19 اردیبهشت
در این روز مجموعاً 11 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:
سوز و گداز سران فرقه رجوی از افشاگری جدا شده ها
جنایت های مسعود رجوی در 19 فروردین 1390 فراموش شدنی نیست
… برخی از جدا شده هایی مانند بخشعلی علیزاده و حمیدمحمد آتابای و پرویز حیدرزاده و حامد صرافپور و علی هاجری و رحمان محمدیان و تعدادی دیگر که شاهد ماجرا بودند در 19 فروردین ماه سال جاری به صورت خودجوش مقاله هایی در سایت ها و فضای مجازی در مورد خیانت سران فرقه رجوی درباره به کشتن دادن اعضا نگون بخت، توضیحاتی دادند که خب به مذاق سران فرقه رجوی خوش نیامد. پس سعی کردند یک بار دیگر با تحریف تاریخ ، قصه دروغ خود از وقایع 19 فروردین را در اذهان اعضا جا بیاندازند. لذا در برنامه پرونده خود به صورت مبسوط به این قضیه پرداختند تا بتوانند بر روی جنایت های خود در این روز سر پوشی قرار دهند ولی غافل از این که تمام مردم دنیا از خیانت های آن ها باخبر هستند و این بلوف های آن ها تنها برای اعضا نگون بخت داخلی فرقه می تواند تاثیر داشته باشد….
از تسلیم تا خلع سلاح – قسمت اول
بررسی وقایع زمستان 1381 تا اردیبهشت 1382 در سازمان مجاهدین خلق
… مریم رجوی نه تنها قبل از شروع جنگ از عراق فرار کرد و نیروهای سازمان را تنها گذاشت، بلکه تا زمان دستگیریش در فرانسه که مسئولین فرقه ناچار شدند خبر حضورش در آنجا را به نیروها بدهند، به نیروهای سازمان گفته نشده بود که او از عراق خارج شده است. این موضوع بسیاری از نفرات را متناقض کرد. شاید اگر مریم در آن نشست اندازه سر سوزنی صداقت می داشت و می گفت که می خواهم به فرانسه بروم تا این حد نیروهای سازمان از فرار او متناقض و از خودش متنفر نمی شدند. همچنین مشخص شد که مطرح کردن طرح حمله به ایران توسط رجوی و این که مریم می گفت به دلیل ایمان به آن حاضر است در جلوی ستون باشد دروغ هایی برای آن بود که نیروهای سازمان را به هیجان بیاورند و با زنده کردن امیدهای واهی فکر نیروها را از فرار در شرایط پراکندگی که دیگر ناچار به اجرای آن بودند دور نمایند.
مسعود رجوی؛ روسیاه ترین فرد تاریخ معاصر ایران
… او اکنون از بیم دستگیری و محاکمه، مخفی شده است، این برای هزارمین بار است که او به عنوان یک رهبر خود منتسب، در صحنه نیست و فراری است. او آنقدر اعضای سازمان را کشته و شکنجه کرده است که از سایه ی خودش هم در هراس و نگرانی است. آنقدر جنایت و کشتار انجام داده است که هرگز در برابر مردم ایران روسفید نیست و روسیاه ترین در تاریخ ایران است.
امروز هم که دادگاه او را به محاکمه فراخوانده است، باز هم جرات عرض اندام را ندارد و مدام طبق سنت دیرینه ای که در این فرقه بنا نهاده است، انگشت اتهام را به سمت این عضو سابق، آن عضو لاحق و این و آن دراز کرده است.
اکنون که نزدیک به نیم قرن از استبداد مسعود رجوی در سازمان مجاهدین می گذرد و بیش از 80 درصد اعضای سازمان را به مدت های مختلف زندانی و شکنجه کرده است، هرگز جرات نیافته است که اقرار کند در سازمان مجاهدین زندان و قرنطینه و تحت برخورد و … وجود دارد واعضای خودش را شکنجه کرده و می کند….
سازمان مجاهدین خلق و سونامی خانواده ها
… اعضای سازمان سال ها در تنگنای دیدار با خانواده و حتی تماس تلفنی به سر برده بودند.در واقع ورود خانواده ها نقطه عطفی بود در آگاهی بخشی که توانست مغزهای زنگ زده اعضا را روشن کند. رجوی همانند همه تحلیل های اشتباه خود باز فکر می کرد می تواند از ورود خانواده اعضا استفاده کند اما به محض ورود خانواده ها و ملاقات چنان لرزه ای به تشکیلات وارد کرد که خود رجوی ها انتظار این موج ریزش نیرو را نداشتند.
در مورد نفراتی که قصد دیدار با خانواده داشتند، قبل از دیدار با آنان نشست گذاشته و توجیه می کردند و عنوان می کردند این ها خانواده نیستند بلکه مزدور و .. هستند. شما باید در ملاقات ها به انقلاب طلاق مریم چنگ بزنید و آنان را به سمت خودتان بکشانید. شما فرد مسئولی هستید … می خواستند با ایجاد هیجان در افراد، آن ها را مجبور کنند تا خانواده هایشان را ترغیب کنند تا با سازمان در داخل کشور همکاری کنند. می بایست حرف هایی مبنی بر این که جایمان خوب است و به زودی حکومت سرنگون می شود و به داخل کشور می آییم را به خانواده ها می گفتیم. البته اولین دستاورد ملاقات ها برای اعضا، دیدار با خانواده هایشان آن هم بعد از سال ها دوری و بی خبری بود. اعضا می توانستند بعد از سال ها خبر سلامتی شان را به خانواده هایشان بدهند. دراین میان رابطه عاطفی دوباره برقرار می شد و اعضا متوجه می شدند که طی این سال ها چقدر رجوی به آنان دروغ گفته است و عمرشان را تباه نموده است….
برای ورود به زندگی واقعی هیچ گاه دیر نیست
پیام علی هاجری برای افراد گرفتار در کمپ آلبانی مجاهدین خلق
… علی هاجری از دوستان سابقش که همچنان در اسارت فیزیکی و ذهنی مجاهدین هستند می خواهد تا یک بار دیگر زندگی را بعد از دهه ها اسارت تجربه کنند: با خود فکر نکنید که دیگر پیر شده اید و برای رهایی دیر است. برای زندگی هیچ وقت دیر نیست. برای ورود به زندگی حتی اگر یک روز باشد دیر نیست. انسان وقتی آزاد باشد می تواند از زیبایی های زندگی بهره ببرد.
علی هاجری معتقد است افرادی که درون سازمان مانده اند، دلیل شان مبارزه و شعار مسخره سرنگونی نیست بلکه آن ها از زندگی سیر شده اند: خیلی ها از زندگی سیر شده اند به خاطر این که تمام راه ها را برایشان بسته اند. همه خسته شده اند حتی از زندگی کردن.
بیجار رحیمی از دنیای بیرون از مناسبات مجاهدین خلق می گوید
… بیجار رحیمی به بهانه اقامت و کار در کشورهای اروپایی، توسط عوامل مجاهدین خلق به کمپ این سازمان در عراق کشانده می شود و به این ترتیب 21 سال از عمر و جوان اش را در میان حصارهای بسته تشکیلات رجوی سپری می کند.
… بیجار رحیمی با ابراز همدلی با اعضای محبوس در کمپ آلبانی مجاهدین خلق می گوید: می دانم که قلبشان برای خانواده می تپد اما محبوس هستند. خانواده یک موهبت الهی است و نمی شود خانواده را کنار گذاشت.