محمد رضا مبین
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
ما نه اسیر جنگی بودیم و نه تروریست!
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت وپنجم معلوم نبود که تا چه مدتی باید در تیف ماندگار باشیم. لحظات تیف ، زشت و احمقانه و تحمل آن دشوار بود! پستهای نگهبانی فشرده همراه با مسلسلهای کاشته شده به سوی داخل محوطه ی تیف،…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
تماس با خانواده از تیف با تلفن ماهواره ای
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و چهار مدتی بود که آمریکائی ها یک تلفن ماهواره ای برای تماس زندانیان با خانواده ها، به کمپ آورده بودند و ما می توانستیم روزانه به مدت 6 دقیقه با هر کسی که می خواستیم صحبت…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
تیم چهار نفره فرار در چادر ما جمع شدند
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و سهبچه ها بعد از فورمیشن در حال برگشتن به چادرهایشان بودند. عده ای هم که ساعتها غرق درکارهای خودشان در چادرهایشان بودند و فرصت نکرده بودند که طی بعدازظهراز چادر بیرون بیایند، در محوطه ایستاده و…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
عملیات خروج از تیف و شناسائی اطراف
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و دو کل این عملیات شناسائی و برگشت را فقط تیم 4 نفره ی ما می دانست و احدی حق صحبت با بقیه در این مورد را نداشت ، چرا که تعداد بسیار انگشت شماری در تیف…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
فرار من از زندان تیف
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت و یک حاکم نبودن قوانین مدون بر روابط بین افراد در تیف و رنگارنگ بودن افراد در آن هوشیاری بیشتری می طلبید. بازار شایعه ها در تیف داغ بود. هر روز یک شایعه ای از گوشه ای…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
طبقات مختلف در تیف
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت شصت در تیف آمریکائی ها، دسته بندی ها و طیف های مختلفی در اسارت بودند. اصلی ترین و بیشترین قشر مربوط به کاریابانی می شد که سازمان با روش های آدم ربائی و فریب از ترکیه به عراق…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
فرار از تیف
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت پنجاه و نهم در صحبت های مسئولین آمریکائی ، هیچ چشم اندازی برای خروج دیده نمی شد. گویا سازمان با آمریکائی ها تبانی کرده بودند که ما را در تیف بپوسانند. آنقدر نگه دارند تا مجددا مثل اسرائی…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
تماس تلفنی از تیف با خانواده ها، برقرار شد
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت پنجاه و هشتم در جاهائی مثل تیف ، معمولا قومیت ها دورهم جمع شده و از منافع همدیگر دفاع می کنند. بر روابط حاکم تیف در مجاورت اشرف هیچ قانون مدون و خاصی حاکم نبود. دقیقا مثل دوران سربازی…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
راضی بودیم در بدترین شرایط باشیم، اما در در تشکیلات نباشیم
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت پنجاه و هفتم آسمان پر ستاره ، اولین لحاف من در شب اول آزادی بود. در سازمان آنقدر خفقان و سرکوب بود که سالها فرصت نشده بود که ستاره ها را ، دل سیر نگاه کنم. شب اول…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
آزادی، این گرانبهاترین گوهر دنیا را بدست آوردم
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت پنجاه و ششممسئولین سازمان که برای نشست آخر، گردهم آمده بودند، با جواب های من دیگر امیدی به ماندن من نداشتند و با درخواست من مبنی برخروج از ارتش ظلم و جور رجوی موافقت کردند.مرا سوار ماشینی کرده…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
با اطمینان تمام پاسخ دادم که می خواهم بروم
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت پنجاه وپنجم سازمان با تمامی توان خود، سعی داشت به هرقیمت از اشرف و عراق خارج نشود. رجوی ها بهتر از هر کس دیگر می دانستند که تنها در اشرف است که می توانند نیروها را اسیر نگه…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
سالی که مسعود غیب شد، مریم دستگیر شد و…
خاطرات سیاه ، محمدرضا مبین – قسمت پنجاه وچهارم مسعود رجوی غیب شد، مریم و صدام حسین دستگیر شدند ، ما هم در اشرف سرکار گذاشته شده بودیم… در قرارگاه همه چیز بهم ریخته بود، تمامی معادلات پیش بینی شده توسط سازمان، معکوس نتیجه می…