*شنبه 28 بهمن
در روز شنبه جمعاً 15 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:
سارا معین: چرا مجاهدین خلق به فیلمی که هنوز ندیده اند اعتراض دارند؟
… : با وجود آن که فیلم تاکنون دیده نشده بود، یک سری ایمیل به فستیوال فرستاده شده بود که می خواستند اکران فیلم متوقف شود. من دلیلش را نمی دانم… و چند روز قبل از فستیوال درخواست تظاهرات داده بودند. نمی دانم چرا می خواهند فیلیمی که دیده نشده است اکرانش در یک کشور دمکراتیک متوقف شود؟
… قطعاً، کودک سربازان سابقی وجود دارند که می توانستند گواهان بهتری از نقض حقوق کودکان در ساختار فرقه رجوی نسبت به امیر یغمایی باشند و مسلماً امروز در کشورهای مختلف دنیا از جمله همان سوئد کودکان سابقی هستند که در خانواده های هوادار مجاهدین خلق بدون نظارت دولت های اروپایی، مشابه رنجی که عاطفه سبدانی متحمل شده است را تجربه کرده اند. اما چنان که سارا معین نیز می گوید این افراد با روحیات شکننده ناشی از رنج ها و اعتماد به نفسی خدشه دار شده، جسارت حضور در مقابل دوربین را ندارند. دوربینی که قصد دارد در یک دمکراسی اروپایی یک داستان انسانی تلخ را به تصویر بکشد….
مجاهدین خلق از تسخیر سفارت آمریکا تا خدمتکاری کاخ سفید
… دانشجویانی که خود را خط امام می دانستند به سفارت آمریکا هجوم بردند و مقر آن ها را (که بعدها با به دست آمدن انبوهی مدارک مشخص شد محل دسیسه علیه جمهوری اسلامی و جاسوسی از ایران است) تسخیر نمودند. این اقدام بسیاری از جریان های انقلابی وقت را به شور و هیجان آورد و البته آیت الله خمینی نیز آن را مورد تأیید قرار داد. متقابلاً مسعود رجوی هم با استقبال از این اقدام انقلابی، اعلام آمادگی نمود که نیروهایش را برای مقابله با تهاجم احتمالی آمریکا، تحت فرماندهی آیت الله خمینی قرار دهد و پیشنهادات مختلفی هم ارائه داد، از جمله این که سفارتخانه تبدیل به موزه جنایات آمریکا و شهدای انقلاب شود و همزمان نیز خواهان سفت و سخت شدن مسائل امنیتی و تشدید حفاظت از مقر آیت الله خمینی شد.
… حضور مستمر سران مجاهدین در کنار سناتورها و مقامات دست چندم آمریکایی و تلاش بی وقفه برای راهیابی به کاخ سفید و یا پارلمان آنجا، و در کنار آن تلاش بی مانند برای انتقال و یا سفر مریم رجوی به آمریکا، همگی نشانگر یک هیستری عجیب در مریم رجوی برای به رسمیت شناخته شدن از سوی دولت آمریکاست. تلاش هایی که به صورت مستمر ناکام مانده و وزارت خارجه آمریکا جز در هنگام ریاست ترامپ، هیچ روی خوشی به مجاهدین نشان نداده و آنان را همچنان یک گروه گرفتار کیش شخصیت که اعضای خود را گرفتار طلاق اجباری کرده و در ایران پایگاه مردمی ندارد قلمداد می کند….
فرقه رجوی عقیم در برابر اراده خانواده ها
… مگر گروهی تروریستی سازمان یافته تر و مجهزتر از فرقه رجوی در برابر یک حکومت وجود داشته است؟ فرقه ای بهرهمند از سازمان یافتگی مترقی، حمایت های دیپلماتیک، لجستیک، مالی و تجهیز کامل به انواع تسلیحات نظامی توسط ابرقدرت های جهان و آن ارتش به اصطلاح آزادیبخش! بگذریم که داشته و نداشته شان را از راه مزدوری به دست آورده اند و در مزدوری و خیانت استاد هستند. اما همین ها الان به چه روزی افتاده اند؟!
اعضای فرقه رجوی که روزی خود را در قامت رزمندگان آزادیبخش می دیدند، امروزه بدون دندان و ناتوان با موس و کیبورد در دست در گوشه ای از دنیا رو به اضمحلال کامل، تنها کارشان شده است؛ وایرال و نشر اکاذیب و خوراندن دروغ های بی پایه و اساس به کاربران شبکه های اجتماعی….
مجاهدین خلق هر روز ناخواسته ترس خود از دادگاه تهران را به نمایش می گذارند
ترس هر روز به نمایش گذاشته شده مجاهدین از دادگاه
عمله و اکره باند رجوی با وجود این که اعلام می کنند که باکی از تشکیل و روند دادگاه کیفری 11 تهران با موضوع محاکمه 104 نفر از سرکردگان جنایت پیشه خود ندارد، با این حال روزی را بدون پرداختن به این مسأله سپری نمی کند و مطالب بیشتر و هرچه بیشتری را در اعلام هراس خود از نتایج کار این دادگاه نوشته و در رسانه های خود منتشر می کنند!
جالب اینجاست که در نوشته اخیر این جریان عمیقا تروریستی و وطن فروش، این بار پشت نام یکی از اسرای خود که ظاهراً در سال 1366 و در زمان خدمت سربازی به اسارت این فرقه مخرب درآمده، قایم شده تا ضمن بیان ترهاتی از جانب وی، خانواده ها را متهم سازد که وزارتی هستند و در پشت سر دادگاه حرکت کرده و به صدور رای علیه این 104 جنایتکار کمک می کنند که البته معلوم نیست موضوع چرا این گونه مطرح شده و اصل موضوع که شکایت اعضای خانواده های ترور شدگان سبب تشکیل این دادگاه تاریخی شده ، به فراموشی سپرده می شود؟!…
فرافکنی بلاهت بار یا واقعیت های بیان نشده
… سؤالی که مطرحه این است چرا و به چه علت کودکان و نوجوانان آن زمان هیچ سرگرمی درست حسابی نمی داشتند. چرا کودکان از مهر و عاطفه پدر و مادر شان بی بهره بودند. چرا کودکان و نوجوانان نباید از امکانات رفاهی مناسب استفاده می کردند و همبازی آن ها ماهایی که سن سالمان 20 تا 24 سال بود می بودیم.
بگذریم این محدودیت ها شامل حال آقازاده های تشکیلات مجاهدین نبود!…
خانواده، بزرگترین نعمتی که رجوی از افراد حاضر در فرقه اش دریغ کرد
… رجوی هیچ گاه برای افراد حاضر در تشکیلاتش هیچ حقی قائل نبوده است. زمانی هم که خانواده را دشمن فرقه پوسیده اش دید، به راحتی آن را ممنوع کرد. در تشکیلات رجوی خانواده سم محسوب می شد. در مناسبات رجوی اگر فردی به فکر خانواده خود بود بدترین برخورد را با آن فرد می کردند. او را سوژه نشست می کردند و به او توهین می کردند. او را تحقیر می کردند و در نهایت او را زندانی می کردند.
… رجوی خوب می دانست که اگر نخ عاطفه اسیران با خانواده خود گره بخورد بایستی سازمانش را جمع کند. خانواده ها بزرگترین دشمن رجوی و سرانش محسوب می شود. چندین سال در مناسبات رجوی و در یک حصار بسته ما را شستشوی مغزی دادند، تحقیر، شکنجه روحی و فیزیکی کردند تا از خانواده دور نگاه دارند. دیگر خانواده برای من معنا و مفهومی نداشت….
افشین جعفرزاده: حاضرم در هر دادگاهی علیه جنایات فرقه رجوی شهادت بدهم
… جنایاتی که مجاهدین مرتکب شدند نه تنها در حق مردم و مدافعان آب و خاک ایران عزیزمان صورت گرفت بلکه در حق اعضای منتقد و خواهان جدایی از این فرقه مخوف نیز روا گردید.
عوامل فرقه رجوی نه تنها افرادی که برخلاف میلشان و با فریب به خاک عراق و قرارگاه اشرف کشانده شده بودند را زندان و شکنجه می کردند، بلکه آنان را به اشکال دیگر نیز سر به نیست می کردند. خوراندن سیانور، از پشت تیر زدن در مناطق مرزی، اجبار به خودکشی و خودسوزی، ربایش و سر به نیست کردن به شکل کاملاً مخفی و . . . از دیگر روش های ضد انسانی در فرقه رجوی برای سرکوب و حذف مخالفان بود….
موضعگیری دوگانه رجوی قبل و بعد از انقلاب مردم ایران – قسمت پایانی
… در 30 خرداد سال 1360 عملاً دست به سلاح برده و به طور کامل در منجلابی که خودشان درست کرده بودند گرفتار شدند. آنان آنقدر در مرزهای خیانت پیش رفتند که در جنگ ضد میهنی علیه سربازان ایرانی شرکت کرده و آنان را به اسارت می گرفتند تا خوش خدمتی خود را به صدام نشان دهند. و پس از سرنگونی صدام به نوکری اسرائیل و آمریکا درآمدند و در راستای منافع شان خواهان تحریم های بیشتر و حمله نظامی به ایران شدند. سازمانی که روزی شعارش مبارزه با امپریالیسم به سرکردگی آمریکا بوده اکنون برای چند نفر از جنایتکاران غربی و حضور در مراسم شان دلارهای فراوان خرج می کنند تا خودشان را گروهی مفید برای سازمان های اطلاعاتی غربی نشان دهند ولی این گروه از نگاه مردم ایران یک فرقه تروریستی است که فقط با خون زنده است….
*یکشنبه 29 بهمن
9 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:
چرا 4 نفر از میان حدود 120 نفر؟
… سازمان مجاهدین خلق تمام عوامل تهیه این مستند را وابسته به رژیم ایران معرفی کرده است. درست است که این حرف کاملاً غیرمنطقی است اما در عمل اعلام یک کد دستوری مشخص به تمامی کسانی است که احیاناً بخواهند از این دست اقدامات انجام دهند. آنان به صورت خودکار درخواهند یافت که بلافاصله مزدور رژیم ایران و خائن معرفی شده و سرکوب تبلیغی و روانی خواهند شد. به این ترتیب از ادامه چنین برنامه هایی، بر اساس کاشته های ذهنی قبلی در اعماق ضمیر ناخودآگاه جداشدگان، جلوگیری به عمل می آید.
این موضوع در خصوص تمام فرقه های مخرب کنترل ذهن صدق می کند که افراد قلیلی حاضر به بیان تجارب درون فرقه می شوند. علت اصلی این است که خارج شدن فرد از فرقه به مراتب ساده تر از خارج شدن فرقه از فرد است. دانشمندان دلایلی را برای عدم استقبال اعضای فرقه ها برای بیان تجارب خود ذکر کرده و منتشر نموده اند.
… دانشمندان به یک واقعیت محض پی برده اند که برای افرادی که از فرقه خارج می شوند بیان تجارب داخل فرقه، خصوصاً در برابر دوربین و برای عامه مردم، بسیار سخت است و در ضمیر ناخودآگاهشان از این بابت احساس گناه و خسران می کنند….
کودکان کمپ اشرف و سرهنگ ثریا روایاتی از تراژدی انسانی در فرقه رجوی
… داستان مادران چشم انتظار و داستان کودکان رها شده در ورطه غربت، فارغ از هر دیدگاه سیاسی و هر واقعه تاریخی، سوگنامه انسان هایی است که سرنوشت تلخشان را سران مجاهدین خلق رقم زدند. در قصه این مادران و کودکان انتخاب شخصی نقش چندانی ندارد. مادران اسیران مجاهدین خلق همچون مادر ثریا در ربوده شدن فرزندانشان توسط عوامل مجاهدین نقشی نداشتهاند، همانطور که تلاشهای امروزشان برای دیدار با عزیزانشان در کمپ مجاهدین خلق تاکنون نتیجهای نداده است و کودکان خردسال قرارگاه اشرف، در دستوری که مسعود رجوی برای قاچاق کودکان به اروپا و آمریکا داد، دخالتی نداشتند. این دو گروه هر دو به نوعی قربانیان مسعود و مریم رجوی هستند….
مصاحبه آلدو سولولاری با اریسا ارحیمی در رابطه با اهداف انجمن نجات آلبانی
… تعداد زیادی از ایرانیانی که از سازمان مجاهدین خلق جدا شدهاند واقعیت های زندگی خودشان در سازمان مجاهدین خلق را افشا کردند. همچنین تعدادی از این افراد کتاب هایی نوشتند مانند خلیل انصاریان و رحمان محمدیان، و تعداد زیادی از ایرانیان قربانی تشکیلات رجوی هستند. من از یکی از این افراد شنیدم که گفته بود ۴۰ سال زندگی خودم در سازمان مجاهدین خلق به فنا رفت و می گویند چگونه الآن میتوانم زندگی کنم و بعد از فشارها و محدودیت های داخل سازمان چگونه می توانم با زندگی اجتماعی و عادی در جامعه آداپته بشوم چرا که تمام زندگی ما تحت هژمونی آن افراد بوده است و ما تحت شوک روحی و فیزیکی بودهایم….
از مقامات مسئول دولت آلبانی می خواهم امکان دسترسی آزادانه اعضای فرقه مجاهدین خلق به پزشک را مهیا نمایند
… سران فرقه تروریستی مجاهدین به افراد بیمار رسیدگی نمی کنند و بیماری در این فرقه به رسمیت شناخته نمی شود. مسعود رجوی به صورت رسمی در سال 1380 جمله “مجاهد بیمار فلان ابن فلان نداریم” را به عنوان یک ضابطه تشکیلاتی اعلام نمود. در این فرقه به افراد بیمار رسیدگی نمی شود و به بیماران اجازه نمی دهند که آزادانه به هر پزشکی که نیاز دارند مراجعه نمایند. بیماران اجازه استراحت ندارند و باید مثل دیگران کار کنند. در جملاتی که در بالا از قول سایت فرقه نوشتم نیز این امر مشهود است….
طالب فرحان از چگونگی فریبش توسط عوامل مجاهدین خلق می گوید
… من خوشحال بودم که بعد از مدت کوتاهی به اروپا می روم. اما از روز دوم اتفاقاتی افتاد که من شک کردم. مثلاً برای ما آموزش های نظامی و ایدئولوژیک گذاشتند! یک ماه اول تحمل کردم و گفتم شاید این هم جزء پروژه کسب کیس سیاسی است. تا این که یک روز از مسئولم سؤال کردم کی قرار است ما را به اروپا بفرستید؟ او با نگاهی تعجب انگیز به من گفت: تو آمدی برای مبارزه و قرار نیست که به اروپا بروی. من به او گفتم آخر آن دو نفری که مرا فرستادند اینجا گفتند شما مدتی بعد ما را به اروپا می فرستید، مسئولم گفت کدام خری به تو چنین قولی داده است؟ اصلاً قرار نیست کسی را به اروپا بفرستیم ! اینجا بود که فهمیدم سرم کلاه رفته و حسابی به هم ریختم و از آن روز جنگ و دعوای من با مسئولین شروع شد و آن ها هم هر روز مرا در نشست های عملیات جاری سوژه می کردند و متاسفانه راه گریزی نداشتم….
سوءاستفاده رجوی از نام آیت الله طالقانی
… رجوی حمایت از طالقانی را تا آنجا پیش برد که او را پدر نامید و بعد از حذف رجوی از کاندیدهای ریاست جمهوری، ایشان را کاندید ریاست جمهوری معرفی نمود تا شاید بیشتر خودش را به او نزدیک کند و بتواند شکافی بین ایشان و آیت الله طالقانی ایجاد کند.
… آیت الله طالقانی به واقع موضعگیری و مرزبندی خود را با همه گروه ها خصوصاً رجوی اعلام کرد و نشان داد که سوءاستفاده رجوی از نام او کارآیی نداشته و بیشتر ماهیت ضد ایرانی آن ها را نشان داد. این موضعگیری قبل از درگذشت ایشان به خوبی نشان داد که در خط رهبری بوده و حمایت گروه هایی به ظاهر انقلابی مانند رجوی هم نمی تواند چهره ایشان را خراب کند. رجوی سعی داشت از نام ایشان استفاده کند اما هرگز به هدف خود نرسید.
*دوشنبه 30 بهمن
در این روز کلاً 5 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:
قیام 29 بهمن 1356 تبریز، غیرقابل سوءاستفاده از طرف رجوی هاست
با این بهانه و مستمسک که تعدادی از بنیانگذاران مجاهدین خلق اولیه تبریزی بودند، باند رجوی وارد معرکه شده تا از این قهرمانی بزرگ مردم و دانشجویان دانشگاه تبریز، میوه چینی کند!
اما ماهیت این جریان منفور طوری است که دراین امر – سوءاستفاده از بزرگداشت قیام مردم تبریز- موفقیتی نداشته و طبق معمول به جای بیان کنه واقعیات، رشته کلام را طوری چیده که خواننده چیزی از این سخنان، جز تعریف و تمجید بی مورد از مجاهدین و البته تعارفات خشک و خالی در مورد ستارخان ها، درک نکرده و دچار این شبهه و یا فریب شود که گویا مجاهدین دراین نهضت خودجوش تبریزی ها تاثیراتی داشته اند!!؟؟
… تذکر این نکته به باند رجوی لازم می آید که بی جهت مبارزات مردم تبریز را با بستن خود به آن ها و ابراز ارادت محیلانه لوث نکرده و خشم ما تبریزی ها را با این گونه ابراز تعلق مزورانه، بیش از این شعله ور نکند….
*سه شنبه 1 اسفند
در این روز 8 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:
خاطره ای از حضور خانواده ها در پشت درب اشرف – قسمت پایانی
… نمایندگاه صلیب ما را تحویل نمایندگان جمهوری اسلامی دادند و به ما هم آدرس و شماره تلفن دادند و گفتند ما در ایران هم نمایندگی داریم. اگر با مشکلی مواجه شدید با ما تماس بگیرید.
مسئولین ایرانی ما را تحویل گرفتند و برخلاف انتظار با ما که چند نفر جدا شده بودیم برخورد کاملاً انسانی داشتند. با خانواده ها تماس گرفتند و به آن ها آمادگی دادند تا جهت تحویل گیری ما به تهران بیایند. وقتی به شهر خودم برگشتم از طرف اقوام و خانواده و دوستان استقبال گرمی از من به عمل آمد و بعد از 23 سال دوری یکبار دیگر خانواده ام را در آغوش گرفتم.
وقتی به خانه پدری رسیدم جمعیت زیادی جهت ملاقات با من جمع شده بودند. بزرگترها را به چهره به جا می آوردم اما کوچکترها را نمی شناختم. برادرم آن ها را معرفی می کرد. خلاصه حال و هوای دیگری داشتم انگار که بار دیگر متولد شده باشم. زندگی جدیدم را آغاز کردم همانطوری که خانواده ام به من گفته بودند تهدیدی متوجه من نشد و مانند هر شهروندی از حقوق مساوی بر خوردار هستم و هیچ فرقی با بقیه ندارم….
آیا می توانیم کسی را متقاعد کنیم که بر حق هستیم، در حالی که خودمان به واقعیت ها معتقد نیستیم؟
… انجمن نجات آلبانی هرگز با اسم بردن از فرد خاصی از اعضای مجاهدین خلق افشاگری نکرده است. هرگز به اسم، اعضای عادی مجاهدین خلق را متهم ننموده است، چرا که آنان خود قربانیان در زنجیر سازمان هستند. در حالی که رهبران سازمان و افرادی که آلت دست هستند برای کسب موقعیت و سود واهی، به انجمن نجات آلبانی حمله می کنند و با نام بردن مستقیم، هر یک از اعضای انجمن نجات آلبانی را مورد تهاجم قرار می دهند. اما ما مثل آن ها سطح پایین برخورد نمی کنیم.
… چرا درها را به روی رسانه ها باز نمی کنید؟ چرا درها را برای بازرسی پلیس ایالتی باز نمی کنید؟ زیرا این شما بودید که سرورهایی برای مقاصد مخرب سایبری داشتید و اعضای سازمان مجاهدین خلق را آموزش دادید تا اهداف شخصی خودتان را انجام دهند و در شبکه های اجتماعی فعالیت کنند تا قربانیان بیشتری برای سازمان خود داشته باشید و قربانیان بیشتری را جذب نمایید….
چرا جداشدن از فرقه ها، و مهم تر از آن بیان حقایق درونی، دشوار است؟
… در کشور آلبانی افرادی در داخل اردوگاه فرقه رجوی گرفتارند. بسیاری از این افراد ناراضی و پشیمان هستند و اخبار آن از جانب جداشدگان جدید می رسد، اما چرا مانند برخی دیگر خارج نمی شوند و قدم به دنیای آزاد نمی گذارند و خود را رها نمی سازند؟
همچنین در این کشور افرادی هستند که از این فرقه جدا شده و در خارج از اردوگاه زندگی می کنند اما با وجودی که ستم فراوانی بر آنان رفته است جرأت نمی کنند لب به سخن باز نموده و دست به افشاگری بزنند و همچنان زنجیرها را با خود حمل می نمایند.
به طور کلی، فرقه ها با استفاده از 4 تکنیک، نیروهای خود را تحت کنترل در می آورند به نحوی که فرد به نوعی برده ذهنی آنان می شود. در اغلب موارد، فرد گرفتار در درون فرقه بدون گرفتن کمک از بیرون نمی تواند از زیر اسارت ذهنی به وجود آمده خارج شود.
کسانی که سابقه حضور در سازمان مجاهدین خلق را داشته اند خیلی بیشتر و بهتر از من می توانند این مفاهیم را بیان کنند چرا که آن ها را از نزدیک و مستمراً تجربه و لمس کرده اند و قطعاً مطالب بسیار زیادی از تجارب شخصی خود در این خصوص می توانند بنویسند.
این 4 تکنیک شناخته شده به ترتیب عبارتند از:
1. تحقیر، توهین و تهمت مستمر عمومی (به منظور شکستن دفاع روانی)
2. ایجاد حس گناه و تقصیر (خود متهم سازی و روسیاهی)
3. ایجاد حس ضعف و ناتوانی (دادن حسن راحتی و آرامش در قبال وابستگی)
4. ایجاد وابستگی عاطفی (مرحله اصلی مغزشویی)…
*چهارشنبه 2 اسفند
در این روز مجموعاً 6 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:
پروین حسین نیا از حضورش در مستند کودکان کمپ اشرف می گوید
پروین با برچیدن دلایل حضور خود در این مستند، مجاهدین خلق را به چالش می کشد و جسورانه خطاب قرار می دهد:
“من شرکت کردم چون حقیقت باید آشکار می شد.
– چون پدر و مادرم را از من گرفتید و سال به سال قول دادید که برمی گردیم ولی الآن من یک پدر مریض روانی در استرالیا و مادری وحشت زده در آلبانی دارم.
– چون متوجه نشدید که آیا خانواده های هوادار مجاهدین که ما را به سرپرستی می گرفتند، شرایط شان مناسب است یا نه. در این مدت آن ها به زور و اجبار ملزم به نگه داشتن ما شدند اگر چه بسیاری از آن ها حتی نمی خواستند بچه دار شوند.
… – چون خیلی از بچه ها امروز شرایط خیلی بدی دارند و هنوز هم احساس وحشتناکی دارند.
– چون شما یک بار هم به خودتان نگاه نکردید. حتی یک ایراد کوچک را هم نمی توانید قبول کنید.”…
چگونه به تاول های پاهایم بگویم: تمام مسیری که آمده ام اشتباه بوده؟
… بچه هایی که روزی به سازمان پیوستند، با فضای فاز سیاسی سازمان، این انتخاب را انجام دادند، اما بعد از انتخاب دیدیم که شرایط سازمان عوض شده است، سازمان اعضای خودش را به بهانه های واهی زندانی و شکنجه می کند، آزادی بیان وجود ندارد، تفتیش عقاید در اوج است، خانواده را باید دشمن بدانیم، تماس با دنیای بیرون ممنوع بود، تلفن و اینترنت ممنوع بود، ازدواج ممنوع بود، باید تمام علائق عاطفی و حتی جنسی را نسبت به هرکس یک گناه بزرگ می پنداشتی، از رهبری یک بت درست کرده بودند که باید جلوی عکس او ایستاده و دقیقه ها سوت و کف می زدی، انتقاد به مسئول و رهبری ممنوع بود، فکر کردن ممنوع بود، تصمیم گیری جدید ممنوع بود، نه گفتن به حرف های سازمان مصادف بود با شکنجه و زندان و مرگ ، یک زن را به سمت رئیس جمهور مادام العمر و یک مرد را در جایگاه رهبر مادام العمر قرار داده بودند و هیچ انتخاب جدیدی در کار نبود، مسعود نیز برای خود یک حرمسرا تشکیل داده بود، زنان را عقیم می کردند، مردان را سلاخی می کردند، و …. کجا سازمان در فاز سیاسی بدین گونه عمل می کرد؟…
نیم نگاهی به سخنرانی رجوی در 2 اسفند 1358
… نکته مهم دیگری که رجوی از آن حرف می زند، آزاد بودن انتخابات است! در این زمینه باید گفت حق انتخاب در درون سازمان در هیچ زمینه ای به افراد داده نمی شد. افراد قدرت فکر کردن و تصمیم گیری نداشتند. آیا در درون سازمان انتخابات آزاد انجام می گرفت ؟ آیا افراد در درون مناسبات می توانستند به فرد دلخواه خود رای بدهند؟ آیا اصلاً انتخابات آزاد در مناسبات مفهومی داشت؟ در درون سازمان یک کاندید اعلام می شد و همه افراد ملزم به رای دادن به آن فرد بودند. در درون سازمان همه افراد باید در نشست جمعی و در حضور رجوی با بلند کردن دست رای می دادند و رجوی در انتها سؤال می کرد که اگر از فرد انتخاب شده راضی هستید دست خود را بلند کنید تا دوربین ها برای ثبت در تاریخ این صحنه های باشکوه را ضبط کنند در حالی که در هیچ جای دنیا و در هیچ گروهی این گونه انتخابات درون سازمانی انجام نمی شود .
یک بار رجوی تصمیم گرفت با وجود یک کاندید رای گیری را به صورت کاغذی برگزار کند و افراد نام فرد معرفی شده را در کاغذ نوشته و در صندوق می انداختند. ولی باز هم تحمل این شرایط را نداشت و در چند مورد نام فرد دیگری در کاغذشان نوشته شده بود که باعث بازخواست مسئولین شد. آیا این است معنی آزاد بودن انتخابات؟…