نجات در هفته ای که گذشت – شماره 43

مروری بر مطالب 28 خرداد الی 2 تیر ماه 1401 درج شده در سایت نجات

*شنبه 28 خرداد

در روز شنبه جمعاً 9 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:

خدام گل محمدی یکی از هزاران قربانی سیاست خروج ممنوع در فرقه رجوی

… رجوی در نشست های طعمه خطاب به همه می گفت: “خارجه نداریم و فقط آن طرف مرز، به ایران می توانید بروید. به شما كه می خواهید از سازمان خارج شوید اجازه نمی دهم تا بروید خارج، چون با این سوابق كه شما دارید در آنجا بعنوان یك چهره و چه گوارا مطرح می شوید. تنها راه خارج شدن از سازمان، رفتن به ایران است تا من بتوانم بگویم كه در درون سازمان هیچ مخالفی ندارم و هر كس كه از من جدا شده مشکل سیاسی – خطی – ایدئولوژیكی و … ندارد، بلكه بریده است و می خواهد مزدور دولت ایران بشود.”
… یكی از افرادی كه در آن زمان خواهان جدایی شده بود خدام گل محمدی نام داشت. وی از اهالی آذربایجان بود که در هنگام سربازی در عملیاتی که فرقه به دستور صدام در مناطق مرزی انجام داده بود اسیر شد. هنگام اسارت فریب ظاهر سازی های سران فرقه را خورد و به فرقه پیوست. بعدها متوجه شد که چه بلایی بر سرش آمده و وقتی رجوی گفت که با همان چهار شرط اجازه خروج می دهد، وی درخواست جدایی اش را نوشت.
… یک شب بعد از پایان مهلت یک هفته ای، خبر رسید که یک نفر در پارکینگ خودروها آتش گرفته است. وقتی برای کمک خود را به پاركینگ رساندیم، فرماندهان و به طور مشخص مشهود دیانت با نام مستعار سیامک جلوی همه را گرفت و اجازه هیچ كاری را نداد و به همه می گفت که به دنبال کار خود بروند و با کسی هم در این باره صحبت نکنند….
اما این حقیقت که خدام می خواست خود را از آن جهنم نجات بدهد و به همین دلیل حاضر به پرداخت آن بهای سنگین که در شروط رجوی آمده بود شده بود، بیانگر این است که او به ادامه زندگی امیدوار بود و خودکشی کردن او منطقی به نظر نمی رسد….

واکاوی دگردیسی فرقه مجاهدین خلق از بدو تاسیس تاکنون – قسمت اول

… رجوی که به لحاظ خصوصیات فردی و اخلاقی به شدت قدرت طلب و رؤیای رهبری را در سر می پروراند از همان ماه های اول بنای مخالفت و تخریب رهبران انقلاب و دولت جدید را بنیان گذاشت. وی با اتخاذ مواضع چپ با پز ترقی خواهی رهبران و دولت جدید برآمده از انقلاب را سازشکار و وابسته به امپریالیزم آمریکا نامید و خود را در اذهان عمومی پرچمدار مبارزه با امریکا وانمود می کرد. رجوی خواهان تسویه حساب خونین اعضای ارتش شد و عناصر ارتشی را کلاً ضد خلقی تبلیغ می کرد. در جریان تصرف سفارت امریکا توسط دانشجویان معروف به پیرو خط امام خواهان محاکمه و مجازات تمامی پرسنل سفارت به جرم جاسوسی بود و مواضع خیلی تندتر از دانشجویان اتخاذ می کرد.
… در پنهان برای رویارویی و فراهم کردن اقدام براندازی نقشه می کشید این مواضع دوگانه وی باعث شد از طرف مردم ایران منافق نامیده شوند و در نهایت در سی خرداد سال 60 رجوی چهره واقعی خود را نشان داد و با اعلام مبارزه مسلحانه در مقابل مردم ایران قرار گرفت.

چرا اعضای ناراضی مجاهدین خلق می‌پذیرفتند از اشرف به ابوغریب بروند؟

در طول تاریخ معاصر زندان ابوغریب در عراق به عنوان یکی از بدنام ‌ترین زندان‌های جهان مشهور بوده است. شکنجه، اعدام ‌های هفتگی، شرایط زیستی بسیار غیربهداشتی و جو امنیتی شدید حاکم بر زندان ابوغریب آن را تبدیل به مکان مخوفی کرده بود که نام آن لرزه به اندام مخالفین حکومت صدام حسین می‌انداخت. با این وجود، هنگامی که مسعود رجوی اجازه خروج از تشکیلات مجاهدین خلق را منوط به گذرندان دوران حبس در زندان ابوغریب اعلام کرد، بسیاری از اعضای تشکیلات که متقاضی خروج از تشکیلات بودند، حبس در ابوغریب را به جان خریدند.
زندان ابوغریب در دهه 1950 تاسیس شد اما در سال 2003 تنها زمانی نام آن جهانی شد که تصاویری از شکنجه و سوءاستفاده جنسی از زندانیان، توسط نیروهای آمریکایی رسانه‌ ای شد. شاید تا آن زمان کسی نمی ‌دانست که ابوغریب تا پیش از 2003 نیز مکانی خوف انگیز بود و از نام آن برای تهدید و تطمیع اعضای ناراضی فرقه مجاهدین خلق برای اجبار به ماندن در تشکیلات مجاهدین خلق استفاده می‌ شد….

فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت اول

… فکر می کردم که باید به هر نحوی شده از مناسبات خارج شوم. اما هر چقدر فکر می کردم می دیدم تا وقتی صدام در قدرت است راهی برای فرار نیست. از آنجایی که با رجوی همکاری گسترده ای در هر زمینه ای داشتند و در اخبار می شنیدم افرادی که قصد فرار داشتند در عراق دستگیر شدند. پس به خودم دلداری می دادم که فعلاً باید در مناسبات بمانم تا شرایطی برای فرار فراهم شود. اما این همه داستان نبود و سؤالات متفاوتی ذهنم را مشغول کرده بود مبنی بر اینکه اگر از مناسبات خارج شوم چه کار باید بکنم؟ من که پولی برای ادامه زندگی ندارم؟ اگر از مناسبات خارج شوم خیانت به سایر دوستانم به حساب نمی آید؟ و هزاران سؤال که مانع فرارم می شد. از طرف دیگر فرقه رجوی چنان تبلیغاتی علیه افراد جدا شده می کرد که اگر کسی فکری در مورد جدا شدن به ذهنش خطور کند، خیانت است و کسی که جدا شود خیانتکار است و از گرسنگی و بی پولی در خارج از مناسبات خواهد مرد و این گونه شانتاژ گسترده ای در مناسباتش برقرار نموده بود ….

مصاحبه انجمن آسیلا با محمود دهقان

محمود دهقان از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق که به تازگی توانسته خود را از تشکیلات جهنمی این فرقه رها کند، … در سال 1367 در جبهه جنگ، در حال گذراندن خدمت سربازی بود که به اسارت نیروهای مجاهدین خلق درآمد: در عملیات چلچراغ اسیر نیروهای مجاهدین خلق شدم. ما را بی هیچ نام و نشانی به اردوگاهی منتقل کردند. هیچ کس از وجود ما اطلاعی نداشت.
… محمود دهقان می گوید که سازمان در آلبانی هم، زندانی همچون کمپ اشرف برپا کرد و نشست های شستشوی مغزی را از پی گرفت. او با اشاره به دشمنی آشکار سران سازمان مجاهدین خلق با خانواده و عدم دسترسی اعضا برای برقراری هرگونه ارتباط با خانواده می گوید: من پس از 15 سال، ماه قبل تازه فهمیدم پدر و مادرم از دنیا رفته اند.
محمود دهقان درباره روند جداییش از تشکیلات مجاهدین خلق می گوید: به شدت تحت فشار روحی و جسمی بودم و دیگر نمی خواستم دروغ های آن ها را بشنوم….

*یکشنبه 29 خرداد

8 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:

پیام مهین توکلی برای فرزندش احمد عبدی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق

خانم مهین توکلی، مادر چشم انتظار احمد عبدی … آخرین باری که موفق شد فرزندش را ملاقات کند، سال 1382 بود. خانم توکلی در این سال به همراه تعدادی دیگر از خانواده ها راهی کمپ اشرف شد و در آنجا توانست تحت نظر مسئولین سازمان مجاهدین خلق دیداری کوتاه با احمد داشته باشد. از آن زمان به بعد ارتباط او با احمد به طور کامل قطع شده و خبری از او ندارد….

پرویز حیدرزاده در جمع خانواده های مازندرانی

پرویز حیدرزاده عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ، با تعدادی از اعضای جداشده و خانواده های مازندرانی عضو انجمن نجات دیدار و گفتگو کرد. حیدرزاده که سابقه 35 سال حضور در مناسبات سازمان مجاهدین خلق را دارد در زمستان 1397 به صورت رسمی از مجاهدین خلق اعلام کناره گیری کرد. او دی ماه سال 1400 به ایران و نزد خانواده اش بازگشت و زندگی دوباره ای را در کنار خانواده و عزیزانش و به دور از مناسبات فرقه آغاز کرد.
… حیدرزاده درباره موضع گیری هایی که سازمان به اسم اعضا و علیه خانواده های شان منتشر می کند می گوید این ها تحت فشار زیاد اعضا را وادار به نوشتن می کنند و اگر ننویسند و موضع گیری نکنند در نشست ها تحت فشار روحی فراوانی قرار می گیرند.
حیدرزاده که حالا بعد از سه دهه، تجربه بیش از 6 ماه حضور در میان مردم ایران را دارد، فضای داخل کشور را کاملاً علیه مجاهدین خلق می داند …

عملیات مشترک خرابکارانه صدام و رجوی در منطقه مهران در 28 خرداد 1367

عملیات چلچراغ

در چنین ایامی بود که بار دیگر رجوی خائن و وطن فروش در همدستی با صدام و ارتش متجاوزش با تجاوز و یورش به خاک میهن شماری از سربازان و مرزبانان شریف ایران زمین را به خاک و خون کشید و برگ سیاه دیگری در کارنامه تروریستی خود در حق ملت ایران ثبت کرد و تا ابد مورد انزجار و تنفر مردمان کشورمان قرار گرفت. در جمع بندی عملیات آفتاب در منطقه فکه عماره رجوی به این نتیجه رسیده بود که نیروی پیاده قادر نیست در اشل و اندازه عملیات سرنگونی و فتح تهران! گام جدی بردارد لذا عملیات بزرگ و گسترده مستلزم آن است که به یک تغییر جدی در ساختار ارتش آزادی! ساخته و پرداخته صدام، نایل آییم و ارتش پیاده را به یک ارتش پیاده مکانیزه تبدیل کنیم….

خاطرات داریوش قنواتی عضو رها یافته از فرقه رجوی – قسمت پنجم

… دگردیسی آغاز شد. فرقه رجوی که یکی از سنگ بناها و نیروی محرکه اش شکل گیری نبرد با امپریالیسم بود و در نشست ها می گفت پس از فتح تهران تنها چند سال وقت داریم تا توده ها را بسیج و تسلیح بکنیم برای نبرد با امپریالیسم! حال با خط جدید بنا به دستور رجوی همه کتاب ها و نوارها و جزوه های ضد آمریکایی موجود در آرشیو اشرف را سوزاندند. کار روزانه ما این بود که می رفتیم داخل سوله دور از چشم آمریکایی ها که در درون اشرف گشت می زدند خودروهایی که در جنگ از ادارات و پادگان های عراقی سرقت شده بود را با آب و سمباده رنگ آن ها را پاک می کردیم و رنگ و آرم سازمان را بر آن ها نصب می کردیم.
… یک زن آمریکایی با من مصاحبه کرد. یکی از کادرهای قدیمی مرد سازمان در پوشش مترجم برای کنترل حضور داشت. افسر آمریکایی به زبان فارسی به من گفت لبت غمگین است اما چشات خوشحالند. یهو نفر مترجم سازمان به زن آمریکایی گفت تو فارسی بلدی؟ چرا تا حالا نگفتی و با اشاره به من گفت بلند شو برو. راست می گفت بعد از چند سال شکنجه و اسارت توسط دژخیمان رجوی اشک شوق در چشمانم جمع شده بود. از این که نفراتی به غیر دژخیمان رجوی را می بینم و با آنان حرف می زدم خوشحال بودم. دم درب خروجی پروین صفایی آیدی کارت مرا گرفت و گفت بعد به تو می دهم که هیچ وقت نداد. پروین صفایی با لبخند گفت برادر داریوش از سازمان دفاع کردی؟ وقتی گفتم اون برادر مترجم به جای من دفاع کرد برآشفت و هرچه لایق خودش و مسعود و مریم رجوی بود نثار من کرد اما زود خودش را جمع کرد چون که آمریکایی ها حضور داشتند.

جنایت علیه بشریت در مقر فرقه مجاهدین خلق

… فرار اخیر امیر پرویزی از مقر فرقه که به دلیل سالیان ظلم و ستم به ستوه آمده و با شرایطی خاص تصمیم به فرار گرفته، یکی از بارزترین نمودهای برده داری است که اعضای نگون بخت را به این واقعیت وا داشته که تنها راه نجات، فرار از تشکیلات واپسگرای مجاهدین می باشد. رهبران جنایتکار مجاهدین خلق بار دیگر اثبات کردند که تا کجا مرزهای رذالت و وقاحت را پشت سر گذاشتند و در خصوص فرار امیر با به کار بستن دروغ های محض در صدد فریب پلیس آلبانی برآمده تا مجدداً این عضو ناراضی را که فقط قصد زندگی آزاد دارد به مقر مخوف خود بازگردانند و دردناک تر از آن، اقدام ناشایست دولت آلبانی است که در ارتکاب جرم جنایت علیه بشریت همدست مریم رجوی شده و با زیر پا گذاشتن اصل ماده 7 اساسنامه دیوان کیفری بین المللی و بند “ج” ماده 6 منشور نورنبرگ در این جنایت دخیل شده است….

*دوشنبه 30 خرداد

در این روز کلاً 8 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:

چرا مریم رجوی مانع خروج افراد از فرقه می شود

… افراد جداشده ها از تشکیلات مجاهدین خلق، از منابع خبری مهم بازتاب دهنده جنایات فرقه در رسانه ها و گزارش های بین المللی می باشند. این افشاگری ها که به صورت گفتاری و نوشتاری در قالب خاطرات صورت پذیرفته است را می توان در سایت ها و شبکه های اجتماعی مطالعه کرد. از آنجایی که این افشاگری ها ضربه سهمگینی بر تار و پود تشکیلات عنکبوتی فرقه وارد کرده است، جیغ بنفش مریم رجوی را در آورده تا جایی که همه جداشده ها در هر مدار و سطح و سابقه تشکیلاتی را مزدور دولت ایران خوانده است. وضعیت کنونی فرقه در کشور آلبانی به گونه ای است که دیگر نمیتواند مانند گذشته معترضین خود را به زندان ابوغریب صدام بفرستد و یا در پروژه ننگین شلیک های ناخواسته افراد را سر به نیست کند. لذا مریم رجوی از هراس و ترس افشاگری جداشده ها که نزدیک مقر فرقه مستقر هستند، با لابی گری و فریب و نیرنگ مقامات و پلیس آلبانی سعی دارد از فرار افراد جلوگیری کند.
… افراد جداشده حاضر در آلبانی که به دلیل یک سری محدودیت ها فعلاً امکان خروج از آلبانی را ندارند، همدلانه در کنار هم گردآمده اند و با تشکیل انجمنی به نام آسیلا سعی دارند به ایرانی های مقیم آلبانی و به خصوص افرادی که از تشکیلات رجوی و کمپ اشرف 3 فرار می کنند کمک کنند تا فرقه با اعمال محدودیت های مالی آن ها را دوباره مجبور به بازگشت برخلاف میلشان نکند….

نشست طعمه – قسمت دوم و پایانی

اثبات اجباری مزخرفات سازمان

… نیروها بدون دردسر با فرار کردن یا جداشدن به نزد آمریکایی ها رفته و دنبال زندگی و آزادی خود سرپلی پیدا کنند و اگر این نبود مثل بقیه بچه ها خودکشی یا خودزنی می کردند و به جز این راه دیگری باقی نگذاشته بودند. در پایان نشست تعهد نوشتن فاکت های جیم را از نفرات گرفتند. انقلابی که برای رهایی؟! برپا کرده بودند و می گفتند با این کار شما رها خواهید شد ولی با تعهد می خواستند جلو بی بند و باری را بگیرند و این کار هم عملی نبود، فقط خرد کردن شخصیت نفرات بود. چون در یک جمع می بایست لحظه های خود را می نوشتی و آن را می خواندی، اگر کسی هم این کار را نمی کرد مارک وابستگی به وزارت اطلاعات را به او می زدند و نام این فاکت نویسی غسل هفتگی نام داشت….

خاطره ای از عملیات چلچراغ – قسمت دوم

… در عملیات چلچراغ وقتی غنایم به پشت جبهه آورده شد رجوی در آسمان ها سیر می کرد و این گونه به همه نشان داد اوست که توانسته این عملیات را رهبری کند ولی هیچ وقت عنوان نکرد این عملیات توسط ارتش صدام پشتیبانی شده است و برای فریبکاری در نشست جمع بندی عنوان داشت فرماندهان ارتش عراق فکر می کردند که شکست خواهیم خورد و حتی اصرار می کردند که به نیروهای خود دستور عقب نشینی بدهم ولی وقتی نیروها از مرز عبور کردند تبریک گفته و به نیروهای مجاهدین خلق درود فرستادند که چنین توانمندی بالایی دارند .
عملیات گرفتن شهر مهران به طور آشکار نشان داد رجوی در عراق دقیقاً همسو با ارتش عراق بوده و در یک راستا کار می کنند و کشتن سربازان ایرانی برای آن ها افتخار است در حالی که این جنایتی بود که رجوی هر روز در منجلاب آن فرو می رفت و راه بازگشتی برایش متصور نبود و با وجود وضعیت فلاکت بارش باز شعار توخالی سرنگونی سر می داد. شعاری که مصرف داخلی داشته و برای فریبکاری از آن استفاده می کند. رجوی وقتی در عملیات چلچراغ با کمک ارتش صدام شهر مهران را تصرف کرد چنان بر قبضه سلاح کمری خود می زد که انگار همه چیز تمام است و سرنگونی در دسترس! حال باید از او سؤال کرد فرقه اش در چه موقعیتی قرار دارد؟! او حتی جرأت ندارد خودش را نشان بدهد! …

عشق و کین در عنصر مجاهد خلق

عشق و کین دو مقوله ای بود که رهبری فرقه مجاهدین در طی بندهای انقلاب درونی از سال 1368 به بعد به آن پرداخت و به طور مشخص مسعود رجوی اعلام کرد علت شکست در عملیات فروغ جاویدان ضعیف بودن عشق و کین بود. یعنی عشق به مسعود و مریم کم بود و کینه به رژیم هم کم بود و به همین دلیل اگر هزاران برابر تجهیزات مدرن و حمایت صاحبخانه (صدام) هم می داشتیم نمی توانستیم از گردنه عبور کنیم .
… رجوی مکانیزم های عشق و کینه در عنصر مجاهد را عشق به رجوی و کینه به رژیم تا بن استخوان به طوری که در صحنه و در هر لحظه از زندگی اش لحظه ای برای خود نباشد و امضای خون و نفس را دروناً داده باشد و هر لحظه انتخابش حق مسعود باشد و نه حفظ خود.
رجوی می گفت نیروها نه عشق به او دارند و نه کینه به دشمن. درست مثل این می ماند که دو نفر در حال دعوا باشند (ما و رژیم) نفر سوم بیاید و نتواند از یک نفر حمایت کند. اما برای مبارزه باید به یک طرف عشق و به طرف دیگر کینه داشت و این ها باید در انقلاب درونی به این طیف ها خورانده شود .
رجوی میلیشیاهای خودش را هم فاقد عشق و کین خواند و گفت این ها نه ایران را دیده اند که عشق به وطن داشته باشند و نه پاسدار و رژیم می دانند چیست که نفرت و کینه داشته باشند. پس مرد جنگ نیستند. همچنین اسرای پیوستی را بی انگیزه خواند و آن ها را عامل شکست معرفی کرد.
رجوی در انقلاب درونی بحث های چند ماهه ای در همین خصوص راه انداخت و مقوله عشق و کین را به صورت عاطفی وارد این طیف ها کرد و بعد از یک پروسه گزارش گیری از همه طیف ها به این نتیجه رسید که موفق نبوده و نیرویی که عشق به خودی و کین نسبت به دشمن نداشته باشد اهل جنگ و پیروزی نیست و اصلاً سرنگونی با این ارتش میسر نخواهد شد….

واکاوی دگردیسی فرقه مجاهدین خلق از بدو تأسیس تاکنون – قسمت دوم

مسعود رجوی در 25 خرداد سال 60 با یک تحلیل غلط و اشتباه در درک شرایط مشخص اوضاع سیاسی جامعه و میزان حمایت مردم از جمهوری اسلامی در تبیین تعادل قوا دچار یک حماقت بزرگی شد و با صدور اطلاعیه ای آغاز جنگ مسلحانه بر علیه حاکمیت را اعلام کرد. اشتباه محاسبه رجوی این بود که فکر می کرد با تجاوز نظامی عراق به ایران و مشغول بودن نیروهای نظامی و دیگر قوای دولتی در جبهه جنگ با عراق، نیروی نظامی دیگر در شهرها برای مقابله با شورش نیروهای مجاهدین خلق وجود نخواهد داشت و آن ها می توانند از این خلأ برای سرنگونی جمهوری اسلامی بیشترین استفاده را ببرند.
… فرار مفتضحانه رجوی به پاریس عملاً خط بطلانی بر ادعای وی مبنی بر سرنگونی جمهوری اسلامی در یک زمان بندی 6 ماهه بود که با فرار باقی مانده نیروها به منطقه کردستان عراق، ترکیه و پاکستان به حضور مجاهدین خلق در ایران پایان داد. رجوی مدتی همچنان در پاریس لغز مبارزه می خواند ولی سرانجام مرتکب حماقت دیگری شد….
سرانجام رجوی بی توجه به موج مخالفت های ایرانیان خارج کشور و مردم در داخل در تاریخ 17 خرداد 1365 از پاریس به عراق رفت و مورد استقبال تعدادی از وزیران دولت صدام قرار گرفت. هدف رجوی از رفتن به عراق همانطور که خودش در پیامش گفته بود برافروختن هر چه بیشتر شعله جنگ با اتحاد نظامی و شرکت در عملیات مشترک و ایفای نقش پیاده نظام صدام برای برهم زدن تعادل قوای نظامی به سود عراق بود….

سلسله گفتگوهای انجمن نجات با اسیران پیوستی به سازمان مجاهدین خلق – قسمت چهارم

خانواده؛ انگیزه و اهرم فرار از تشکیلات مجاهدین خلق

… صمد اسکندری پی بردن و برخورد مداوم با دروغ ها و فریب های رجوی را انگیزه اصلی خود برای تصمیم به خروج از سازمان می داند: می گفتند جامعه بی طبقه توحیدی در حالی که مسعود رجوی در پناهگاه ضد بمب اتم زندگی می کرد و من و امثال من در چادرهایی که با باد جابجا می شدند.
او از افرادی همچون پرویز احمدی، غلامعلی ترابی و مهدی افتخاری نام می برد که به دلیل مخالفت با رجوی، کشته شدند.
اسکندری که با دیدن تناقضات غیرقابل هضم انگیزه کافی برای فرار داشته، می گوید با دیدن خانواده ام بعد از بیست سال و با روشنگری های برادرم عزمم برای فرار جزم شد.
اسکندری که خانواده را اهرم فرار و رهایی خود می داند با یادآوری خاطرات مربوط به اولین ملاقاتش با خانواده اش در کمپ اشرف، اشک از چشمانش سرازیر می شود: مادرم را نشناختم. برادرهایم را نشناختم…

هفت سال تجربه، برای سال ها زندگی – قسمت دهم

… من بعد از مصاحبه با وزارت خارجه و درخواست خروجم، دیگر به هیچ نشست رسمی برده نشدم و در استخر شنای اشرف وظیفه نجات غریقی را عهده دار شدم. من بعد از آن تجمع و کسب اطلاع از سرنوشت دو نفر و دادن تقاضای خروج، توسط غلام وکیلی که فرمانده جدید من بود به ستاد برده شدم. در آنجا دوباره سادات از من خواست که در سازمان بمانم، که من گفتم دیگر حاضر به هیچ صحبتی در این زمینه نیستم. بعد از آن من تحویل احمد حنیف نژاد یکی از کثیف ترین شکنجه گران سازمان شدم. او نیز بعد از تحویل گرفتن من، مرا یک راست به خروجی برد. در مسیر احمد حنیف نژاد با من صحبت می کرد و در لابلای صحبت هایش برخی شکایت ها از سازمان می کرد، گویی می ترسید که من تصویر بدی از او در ذهن نگه داشته باشم. این موضوع ذلت سازمان را نشان می داد که یک شکنجه گر ارشد سازمان با نفری که دیگر می دانست از تشکیلات قطع شده است، شکایت می کرد. من آن روز هیچ کار توضیحی از او ندیدم که تلاش کند من را از تصمیم خودم منصرف کند، گویی در درون خود راضی به متلاشی شدن بیش از پیش سازمان بود. حتی در لحظه جدایی برای من آرزوی موفقیت کرد و من با او خداحافظی کردم. در خروجی . . .

*سه شنبه 31 خرداد

در این روز 8 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:

30 خرداد سال 60 نقطه عطف افشای ماهیت فرقه رجوی

… اقدامات و عملکردهای مسعود بعد از 30 خرداد 60 و وقتی که از جانب مردم ایران طرد شد وطن فروشانه بود او به دشمن متجاوز پناه برد تا شاید از طریق او به قدرت برسد. بعد از سقوط اربابش صدام به دامن امپریالیسمی که داعیه مبارزه با آن را داشت پناه برد و طی سال های گذشته برای رسیدن به اهداف پلید خود حتی خفت مزدوری برای اربابان بدنام منطقه ای خود را پذیرفت و بازمانده های او هم تاکنون به همین سیاست مزدوری ادامه می دهند. اما رجوی اگر زنده باشد آنقدر هنوز در توهم کسب قدرت است که نمی خواهد باور کند که فرقه آن ها از نظر سیاسی و تاریخی دیگر در بین مردم ایران نه تنها جایی ندارد بلکه روز به روز نزد مردم منفورتر هم می شود. چون در این سالیان به کارنامه خیانت آمیز رجوی و فرقه اش به خوبی پی بردند که چگونه در هر محفلی از اربابان غربی خود می خواهند تا فشار تحریم ها را بر ایران افزایش دهند و یا رد پای جنایت فرقه رجوی را در ترور دانشمندان کشورمان و لو دادن اطلاعات مراکز تاسیسات هسته ای به اسرائیل و آمریکا را دیده اند…

مصاحبه انجمن نجات گلستان با شیراحمد روز رخ

شکنجه های وحشتناک و شرایط بسیار بد زندگی در اردوگاه اسرا شیراحمد را تا آنجا پیش می برد که آرزوی مرگ کند تا شاید به این وسیله ازاین فشار و سختی های روزافزون و تمام ناشدنی رهایی یابد. در این زمان عوامل سازمان مجاهدین خلق که از این شرایط اسرا آگاه بودند با همکاری صدام حسین به میدان می آیند و سعی می کنند اسرا را با وعده شرایط بهتر و بازگشت به ایران فریب دهند و به اردوگاه خود منتقل کنند. روزرخ هم به امید آزادی و رهایی، به همراه عوامل سازمان راهی کمپ اشرف می شود.
روزرخ مطالبی را در مورد شرایط حاکم بر کمپ مجاهدین خلق بیان می کند. از نشست های مختلف تا گزارش نویسی ها و به تقابل کشاندن افراد با هم، تا سم پاشی و مغزشویی افراد علیه خانواده ها و سنگ پراکنی در مقابل خانواده هایی که برای دیدن عزیزان شان و کسب خبر به مقابل درب های کمپ اشرف آمده بودند…

فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت دوم

… بعد از تسلیم شدن در مقابل نیروهای آمریکایی مسئولین فرقه برای این که دست به فریبکاری بزنند و انگیزه افراد برای ماندن در تشکیلات را بیشتر کنند در نشست ها عنوان می کردند که نیروهای آمریکایی به ما نیاز دارند و به همین خاطر هنوز ما مسلح هستیم. ولی این خوش خیالی چند روز بیشتر طول نکشید و در نهایت دستور داده شد که همه باید خلع سلاح شوند. این خبر به مانند بمبی بود که در میان مناسبات انداخته شده بود! دیگر کسی رمقی برای راه رفتن و حرف زدن نداشت. یعنی چه؟ مگر سلاح ناموس مجاهد خلق نبوده است؟ مجاهد بدون سلاح که هویت ندارد! این همه سال شعارهای رجوی در مورد سلاح کشک و پوشال بود؟ چرا رجوی قبول نموده که افرادش بدون سلاح باشند؟ بعد از چند روز رجوی با دریدگی خاص خود پیامی در مورد خلع سلاح داد و عنوان داشت که من شما را به راحتی به دست نیاوردم و به همین خاطر حاضر شدم خلع سلاح شویم و حرف های مسخره ای در همین زمینه که هیچ کارایی نداشت و بیشتر سرکاری بود و این در حالی بود که مسعود و مسئولین سازمان هیچ ارزشی برای جان افراد قائل نبودند .
در نهایت مجبور شدیم در مقابل فشار و زور نیروهای آمریکایی خلع سلاح شویم. ولی تعدادی هم خوشحال بودند که از دست رده سلاح و نگهداری آنان راحت شدند. چون این خودش مسأله ای برای سر کار گذاشتن افراد در مناسبات بود و با این حربه سعی می کردند به نیروها برای ماندن در مناسبات و شعارهای دروغین درباره سرنگونی انگیزه دهند….

*چهارشنبه 1 تیر

در این روز مجموعاً 7 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:

خاطرات داریوش قنواتی عضو رها یافته از فرقه رجوی – قسمت ششم

… مدت ها بعد از رفتن خانواده ها یکی یکی اعضا از اشرف فرار می کردند و یا اعلام جدایی می کردند و طرح رجوی شکست خورد. خوشبختانه برای من هم که همواره دنبال فرصتی برای رهایی از جهنم فرقه رجوی بودم بالأخره شرایط فراهم شد به اینصورت که روز جمعه 6 فروردین 1383 ساعت 9 صبح وقتی همه فرماندهان به مجموعه 42 در قرارگاه 9 به نشست رفته بودند از خلأ موجود استفاده کردم. قبلاً هم که مسیر را شناسایی کرده بودم، لباس کار پوشیده به مزرعه گوجه رفتم و از آنجا به پارکینگ موتوری رفته و خودم را به پشت خاکریز و بعد از آن به سرعت به کنار سیاج رساندم. چند افسر آمریکایی پشت سیاج گشت میزدند من آن ها را صدا زده و گفتم کمکم کنید، من همراه شما می آیم. چون به فاصله چند صد متری من و در راستای سیاج دو کیوسک نگهبانی مجاهدین بود به صورت درازکش کنار سیاج خوابیدم. افسر آمریکایی بیسیم زد و گزارش داد. آن چند دقیقه تا آمدن آمریکایی ها تمام پروسه جلوی چشمم آمد! تشویش و دلهره از این که دژخیمان سازمان مرا دستگیر کنند. می ترسیدم!…

فرار از زندان اشرف و تولدی دیگر – قسمت سوم

… من صبح روز ششم متوجه حضور بهزاد علیشاهی در ستاد شدم و علت را سؤال کردم. وی عنوان داشت که اکنون بهترین وقت برای فرار است. من کلاس آموزش بازیگری داشتم و به شاگردانم گفتم که چند لحظه دیگر خواهم آمد. من بهزاد را سوار خودرو کردم و چون بیرون رفتن من مانعی نداشت به راحتی از محل پست نگهبانی ستاد خارج شدم و به سمت سالن اجتماعات حرکت کردم. بعد از عبور از کنار سالن اجتماعات در خیابان 600 یکی از دوستان یعنی حمید هادی بیگی با خودرو خود آماده بود و بهزاد را سوار کرد و من برای این که کار به خوبی پیش برود دنبال آن ها حرکت کردم و بعد از چند صد متر محمد کرمی و محمد رزاقی سوار شدند و همه با همان خودرو به سمت مقر نیروهای آمریکایی حرکت کردند نفر بعدی که قرار بود سوار شود حامد صرافپور بود که قرارمان اتوبان 100 بود. وی مسئول آبیاری درختان خیابان 100 بود. او هم سوار خودرو شده و به سمت مقر نیروهای آمریکایی حرکت کردند و من نیز در کنار خیابان مسقفات نگاه می کردم که ببینم چه کار می کنند. وقتی وارد مقر شدند من به مقر خودمان برگشتم تا قرار ساعت دو با یونس سلیمانی را انجام بدهم….

معنی ابجد شرف در ایدئولوژی رجوی – قسمت اول

… اما در همان مرحله اول شخص مسعود رجوی این حروف را روی تابلو نوشت و از جمع حاضر سؤال کرد که تا به حال حروف الفبا را به این شکل کجا دیده اید و معنی آن چیست ؟ ” الف – ب – ج – د – ش – ر – ف ”
در ظاهر شبیه ردیف 1و2و3 پشت چک لیست ها و قطعنامه ها بود و همه گفتند این برای ردیف بندی بندهاست .رجوی گفت چرا به ردیف و ترتیب نیامده و برخی حروف الفبا حذف شده که آن موقع هیچ کس جوابی نداشت. رجوی گفت همه حروف را که به هم بچسبانید می شود “ابجد شرف” یعنی این انقلاب و بندهایش شرف مجاهدین است. به همین دلیل اگر عضوی وارد آن نشود و امضای خون و نفس ندهد با انقلاب درونی و ابجد شرف مجاهدین تقابل کرده وآن طرف میز و سمت دشمن است.
حال جدا از این که سال ها گذشته و در این خصوص بسیار گفته شده و اثبات شده که ته انقلاب درونی ساخته مریم و مسعود برای چه منظور بود و چه بلاهایی سر اعضا آوردند، هر کسی که به نحوی این انقلاب را تجربه کرده، چه اعضایی که هنوز در مناسبات فرقه هستند و چه آن ها که جدا شده اند توضیحی و قضاوتی و تفسیری از این بندها در ذهن دارد. یعنی هر شخصی با مراجعه به درون خود و یا کنار هم گذاشتن وقایعی که در طول جاری شدن انقلاب و بندهایش رخ داده، همگی در خصوص ماحصل هر بند یک خروجی و نظر مشابه دارند…

جزییات تازه از ارتش سایبری سازمان مجاهدین خلق در آلبانی

… هر یک از اعضای سازمان ممکن است بیش از 10 حساب کاربری در شبکه های اجتماعی داشته باشند که تصاویر بیشتر آن حساب‌ ها، دخترهای جوان با اسم و داستان و هویت جعلی هستند. اعضای سازمان تلاش می‌کنند در شبکه ‌های اجتماعی، پست ‌های مریم رجوی را پر بیننده کنند، در این زمینه از ماشین‌ های ترول برای ترند کردن مریم رجوی و سازمان استفاده می ‌کنند. تلاش اعضای سازمان مجاهدین خلق در شبکه‌ های اجتماعی این است که کاربران را به مرحله نفرت از حکومت کنونی ایران برسانند تا آن افراد در شرایطی که به‌ وجود می ‌آید، عملیات‌ های ایذایی انجام بدهند، اموال عمومی را آتش بزنند و کارهای دیگری از این دست…

*پنجشنبه 2 تیر

4 مطلب حاصل آخرین روز کاری هفته در سایت نجات است. مروری کوتاه بر برخی از آن ها به قرار زیر است:

فرهنگ رایج در فرقه مجاهدین خلق

رجوی چگونه انسان ها را تبدیل به برده می کند؟

هر عضوی که وارد تشکیلات فرقه رجوی می شود در یک پروسه نرم و تقریباً طولانی فرهنگ قدیمی و آن چیزی که قبلاً داشته را با تمامی ارزش ها و قوائدش کنار گذاشته و زبان و فرهنگ جدیدی را یاد می گیرد که حامل ارزش ها و رفتارهای جدید فرقه است. رفتارهایی که دقیقاً موجب انتقادات جهان خارج از فرقه می شود. چرا که نرم ها و قواعد اجتماعی را به طور کلی نقض و در بدترین شکل ممکن انسان ها را به بردگی می کشد.
… باید گفت تمامی اصطلاحات و فرهنگ سازی خاصی که در فرقه رجوی وجود داشته و دارد، دقیقاً در راستای نفی آزادی های فردی، هویت زدایی، برده ساز و در یک کلام تبدیل یک انسان به یک ابزار در راستای تحقق اهداف مرگبار و در خود فرو برنده فرقه به شمار می رود.
به عبارت دقیق تر شاخص پیشرفت هر عضو در تشکیلات بستگی به این دارد که فرد چقدر می تواند ارزش های سازمانی را در چارچوب «رفتار فرقه» یی جذب و یا دفع کند. فاجعه آمیزتر این که رهبران فرقه علاوه بر به بند کشیدن اعضا در زمان حیات شان برای زمان مرگ آن ها هم برنامه ریزی می کند. در همین رابطه نیز از آنان عکس و فیلم و هر آنچه که نیاز تبلیغاتی سازمان در آینده باشد را تهیه می کند. بدین ترتیب بدترین درد برای خانواده های اعضای این گونه فرقه ها هم این است که آن ها حتی صاحب اجساد فرزندانشان هم نمی شوند…

در فرقه رجوی آزادی ممنوع و مرگ آزاد است

اخیراً شاهد پایان زندگی غلام عباس میرزایی از اعضای گرفتار در مقر موسوم به اشرف 3 بودیم. متأسفانه دگر بار یک سرنوشت ناتمام، یک آرزوی بی مقصد و یک عمر ناکام اسیر خاک شد، بدون آن که بتواند آزادی را تجربه کند. جالب است بدانید در فرقه مجاهدین تنها مرگ برای اعضای مجاهدین آزاد است. مسعود رجوی و مریم قجر بارها در نشست های متعدد تشکیلاتی مطرح کردند که تنها مرگ می تواند موجب جدایی اعضای گروه شود! این ذهنیت پلید و بیمار تا به امروز جان زیادی از اعضا را گرفته است و متأسفانه دهکده مانز کشور آلبانی تبدیل به اردوگاه مرگ شده است…

معنی ابجد شرف در ایدئولوژی رجوی – قسمت دوم

در قسمت قبل گفته شد مسعود رجوی در سال 1364 انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین را کلید زد و سال هاست که همچنان به بندهای پوشالی آن اضافه می کند. اما در همان مرحله اول شخص مسعود رجوی این حروف را روی تابلو نوشت و از جمع حاضر سؤال کرد که تا به حال حروف الفبا را به این شکل کجا دیده اید و معنی آن چیست ؟ ” الف – ب – ج – د – ش – ر – ف ”
… لذا رجوی با این ترفند تمامی مردان را تحت مسئول زنان کم سابقه قرار داد وبه زنان تازه وارد خط می داد که آن ها را عذاب دهند و فشارهای خرد کننده وارد کنند تا مردان تقابل کنند و رجوی آن ها را خوار و خفیف و در تشکیلات جلو چشم رده های پایینی شکسته شوند و دیگر آن قدرت و جایگاه خود را در مقابل رجوی نداشته باشند و مجبور به تسلیم مطلق در مقابل مسعود شوند که این گونه شد و رجوی به مراد خود رسید. رجوی با این بند که مبارزه با فردیت بود، عنصر منیت مردان را نشانه رفت و آن قطب تقابل کننده مردان را در مقابل خود تبدیل به مشتی آدم ذلیل و رام شده کرد ….

اشرف 3، زندان مدرن

بعد از فرار شجاعانه و موفقیت آمیز آقای محمود دهقان، فرار دیگری هم اتفاق افتاد اما ناکام باقی ماند. از قرار معلوم آقای امیر پرویزی وقتی برای معالجه به بیمارستان مادر ترازا منتقل می شد با دو نفر همراه بود. البته این همراهان صرفاً به عنوان مامور از جانب مسئولین فرقه توجیه شده اند که مراقب مریض باشند تا یک وقتی فرار نکند! در چنین شرایطی امیر پرویزی از فرصت استفاده کرده و فرار می کند. مراقبین به مسئولین فرقه اطلاع می دهند و پلیس آلبانی را بسیج می کنند تا فرد متواری را دستگیر کرده و به کمپ اشرف باز گردانند. متأسفانه فرقه رجوی، پلیس آلبانی را آلوده به رشوه کرده و در واقع با رشوه آن ها را به خدمت می گیرد. امیر پرویزی توسط پلیس آلبانی دستگیر می شود و به کمپ اشرف تحویل داده می شود و در یک کلام فرار او ناکام می ماند.
… در حقیقت فشارهای غیرانسانی حاکم بر مناسبات فرقه سبب شده بعضی از افراد به دلایلی دچار مشکل شده و در حالی که تعداد اعضای فرقه کمتر از 2000 نفر است اما هر ماه یک یا دو نفر به دلایل نامعلومی می میرند. علت این مرگ و میرها ناشی از فشار روحی و روانی است که فرقه روی اعضای گرفتار روا داشته است. اما بعضی از دوستان جهت نجات از مخمصه ای که گرفتار شدند ریسک فرار را به جان می خرند. مانند آقای محمود دهقان که خوشبختانه موفق شد.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا