نجات در هفته ای که گذشت – قسمت 140

مروری بر مطالب 8 الی 13 اردیبهشت 1403 درج شده در سایت نجات

*شنبه 8 اردیبهشت

در روز شنبه جمعاً 9 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:

تبعیض بین اعضای خانواده رجوی و مریم قجر با بقیه نیروهای فرقه – قسمت پایانی

در فرقه مجاهدین علاوه بر رجوی و مریم قجر که همه چیز در اختیارشان بود، بین اعضای خانواده آن ها نیز با بقیه نفرات تفاوت فاحشی وجود داشت. این افراد تنها به این دلیل که با رجوی یا مریم قجر نسبتی داشتند از امکانات و موقعیتی برخوردار بودند که یا برای بقیه وجود نداشت یا آن که برای دیگران ممنوع بود.
… دختر مریم عضدانلو و مهدی ابریشمچی که بچه ای عقب افتاده بود به طور بی سابقه ای از امکانات خصوصی استفاده می کرد. محل زندگی او جدای از بقیه بچه های مدرسه بود. او در یک ساختمان به نام جلال زاده در شهر بغداد بود، چند نفر از افراد رده بالای سازمان مسئول رسیدگی به امورات او بودند.
… پسر رجوی به نام محمد رجوی … مدتی بود که به قرارگاه ما آمده بود ولی با کسی در ارتباط نبود. در واقع به او اجازه این کار را نمی دادند و دائماً یک نفر با او بود اما در آن لحظه تنها در سالن نشسته بود. در کمال تعجب دیدم او یک رادیو دارد و به آن گوش می کند. او در حالی رادیو داشت که داشتن رادیو برای بقیه جرم محسوب می شد و ممنوع بود و به شدت با کسی که رادیو داشت برخورد می کردند. یکی از نفرات به نام کمال را به دلیل گوش دادن به رادیو تحت برخورد قرار داده بودند…

خاطراتی از کمپ تیف – قسمت اول

… بعد از سرنگونی دولت عراق و سقوط صدام توسط ارتش آمریکا و متحدین آن همه این اهرم های خشونت که در جهت حفظ تشکیلات فرقه رجوی مورد استفاده قرار می گرفت به یکباره فروریخت و پشم های ارتش به اصطلاح آزادیبخش ملی بعد از خلع سلاح کاملاً ریخت .
مجاهدین و اعضای شورای رهبری که خودشان لرزان و بلاتکلیف بودند به دستور شخص رجوی و مریم به فکر حفظ تشکیلات افتادند و طرح های مختلف و راه کارهایی را در برنامه قرار داده بودند.
در این زمان وزارت دفاع و نمایندگان پنتاگون که در ارتش آمریکا که در عراق مستقر شده بودند تصمیم گرفتند تا از کلیه افراد مجاهدین آزمایش DNA و مصاحبه بگیرند .
سران مجاهدین نگران بودند که در این مصاحبه ها ریزش نیرو بسیار زیاد خواهد بود به همین دلیل اعضای شورای رهبری و مریم هم به صورت متمرکز و هم به صورت جداگانه و در داخل یگان ها خودشان راسا برای جلوگیری از این موضوع وارد عمل شدند.
حال که دیگر هیچ توان و اهرمی برای استفاده از قوه قهریه و بازدارندگی های خشونت بار وجود نداشت کاملاً ورق برگشت و در اوج تعجب افرادی که مستعد جدایی بودند و بعضاً به نوعی برای خروج از تشکیلات ابراز تمایل نموده بودند، جدی تر شدند….

از دوران کودکی تا سقوط در ورطه سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوم

… وقتی وارد پایگاه سازمان شدیم هر چقدر سعی و تلاش کردیم که به خانواده خبر سلامتی مان را بدهیم مسئولین پایگاه قبول نمی کردند. به غیر از من و تو تعداد دیگری هم حضور داشتند ولی در نهایت با فشار ما توانستیم در حد یک تماس تلفنی و دادن سلامتی و این که در پاکستان هستم و برای ادامه تحصیل به انگلستان می روم پایان یافت و دیگر در درون سازمان امکان تماس تلفنی به من و تو داده نشد. این نقطه آغاز دروغی بود که سازمان به ما یاد داد بگوییم .
روزی که قرار شد به کمیساریای پناهندگی در کراچی برویم هنوز جملاتت در ذهنم است که می گفتی بهتر است با افرادی که با دیدگاه دکتر شریعتی و سازمان آرمان مستضعفین داشتند حرف بزنیم و به آنان وصل شویم چون خودت گرایش به آنان داشتی و عنوان کردی این گونه بهتر می توانیم پناهندگی بگیریم ولی چه سود که فرصتی دیگر پیدا نشد و مسئولین پایگاه ما را به سمت عراق فرستادند تا راه بازگشت به روی ما بسته شود….

نبش قبر مسعود رجوی بعد از یازدهمین جلسه ی دادگاه 104 مزدور سازمان مجاهدین خلق

… در این جلسه ی دادگاه و جلسات قبلی، مستندات بسیاری از کروکی کشی مسعود رجوی در زندان شاه علنی شده است مبنی بر این که مسعود رجوی کروکی منزل بنیانگذار سازمان محمد حنیف نژاد را برای ساواک رسم کرده و خود نیز سوار بر خودروی ساواک منزل محمدآقا (حنیف نژاد) را از نزدیک نشان داده است که منجر به دستگیری های گسترده ی مرکزیت سازمان در شهریور سال 1350 گردید.
… سخنگوی مجاهدین به ما گفته است: بریده مزدوران بازگشتی به ایران! بله ما از فرقه ی منحوس و قرون وسطایی شما جداشدیم و اعلام برائت هم کردیم و افتخار هم می کنیم، تازه این را هم سخنگوی مجاهدین باید بداند که همه ما ازدواج کردیم و فرزند دار شدیم و به انقلاب کذایی مریم رجوی هم تف کردیم. اگر از 7 و نیم تریلیون سوختی، از خبر ازدواج و خوشبختی تک تک ما نیز بیشتر بسوز و بلرز….

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت چهارم

… پادگان اشرف در بیابان های عراق ساخته شده بود. صدام پادگان را به رجوی هدیه داده بود. پادگان داغونی بود. مثل برده از ما کار می کشیدند. کار ما هر روز صبح تا شب فقط بایستی کار می کردیم. در فصل تابستان و گرمای طاقت فرسای عراق سران و کادرهای رجوی دست به سیاه و سفید نمی زدند. فشار کار روی ما که در سطوح پایینی تشکیلات بودیم بیشتر بود. جانم به لبم رسیده بود .هر کسی وارد مناسبات رجوی شود راه خروجی ندارد. همه اش خودم را دلداری می دادم و با خودم می گفتم یک روزی خودم را از این خراب شده نجات می دهم .
از آنجایی که وضعیت روحی خوبی نداشتم مرا در عملیات ها سازماندهی نمی کردند. می گفتند تو انرژی ما را می گیری. بهتر است در مقر بمانی و به پشتیبانی کمک کنی. پشتیبانی برای من جای خوبی بود یک روز در آشپزخانه کار می کردم روز بعد کارهای تاسیساتی را انجام می دادم .در آن زمان همه مشغول آموزش برای عملیات بودند….

گفتگوی انجمن نجات با علی پوراحمد عضو سابق سازمان مجاهدین خلق

سازمان مجاهدین خلق از اقشار مختلف ملت ایران قربانی گرفت

… بعد القائات مسموم فکری و برقراری ارتباط تلفنی با سرپل خارج کشوری؛ از سر خوش خیالی و وعده پوچ زندگی در اروپا بار دیگر فریب رجوی را خوردم و با ترفند و توطئه و دسیسه دیگری مبنی بر این که وضعیتم در داخل کشور سرخ و سوختنی شده و در شرف دستگیری هستم ؛ برای اعزام به خارج کشور فراخوانده شدم .
در پس فراز و نشیب های رعب آور بالأخره متقاعد شدم و پذیرفتم که به دستور تشکیلات وقت تن داده و در تاریخ 25 آذر ماه 1363 از مرز زاهدان به واسطه قاچاقچی به کشور پاکستان و پایگاه های رجوی و سپس به عراق هدایت شوم .
از تاریخ یاد شده تا رهایی از فرقه رجوی و بازگشت به کشور در تاریخ 30 مهر 1384 به مدت 20 سال در عراق و خارج کشور متاسفانه با رجوی همگام و همراه بودم….

به مناسبت سالگرد درگذشت کاظم رجوی

… کار حقوق بشری اش هم تنها این بود که در دوران شاه، برادرش مسعود را به همراه دستور سریع ساواک از مرگ نجات داد تا در ادامه با آن همه ضعفی که نشان داده و طبعاً خود را مخلوع از رهبری نموده بود، رهبری مجاهدین خلق را در اختیار بگیرد و نیروی جوانانی که گمان می کردند قدم در راه کمک به خلق گذارده اند را در اختیار دشمنان این ملت قرار دهد و همه این ها در جهت مطامع قدرت طلبانه خود مسعود بود….

*یکشنبه 9 اردیبهشت

13 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:

روز معلم و کارگر از نگاه مریم رجوی

به مناسبت فرارسیدن روز معلم و روز جهانی کارگر

… زوج رجوی طی چهل سال علاوه بر هزاران دانش آموز و دانشجو، صدها معلم و کارگر و کارمند را در آشوب ها و فعالیت های نظامی و اجتماعی به کشتن داده است و یا مستقیماً دستور ترور اقشار زحمتکش جامعه و معلمان و فرهنگیان را به جرم دگراندیشی صادر کرده است. یک قلم طبق آمار ارائه شده، 158 معلم در دهه 60 به دستور مسعود رجوی ترور و شهید شده اند. اگر به فعالیت های سیاسی این زوج بنگریم، از دهه هفتاد تاکنون نزدیک ترین ارتباط را با سردمداران امپریالیسم جهانی داشته اند که می دانیم مهم ترین ویژگی آن ها استثمار کارگران و زحمتکشان جهان است و در ترور دانشمندان و پژوهشگران کشورمان هم نقش کلیدی داشته اند.
… زنی که هرگز با هیچ کارگر و معلمی نشست و برخاست نکرده و نمی کند و مدام در پی پوشیدن گرانقیمت ترین لباس ها و سوار شدن بر خودروهای ضد گلوله است و تمام ضیافت ها و سورچرانی هایی که برپا می کند برای سرمایه داران غربی و سیاست بازانی است که برای چند دقیقه سخنرانی، چند ده هزار دلار به جیب می زنند، چگونه می تواند حامی معلم و کارگر زحمتکش باشد؟ آیا کدام بخش از زندگی مریم با کارگران و معلمان همخوانی دارد؟

گفتگو با مسئول سابق روابط خارجی مجاهدین خلق درباره افشاگری هایش در دادگاه

اکرامی: … آن ها می دانند که دستشان در مقابل شهود و مستنداتی که در دادگاه ارائه می شود خالیست، اما بیرون از دادگاه حرف های بدون سند زیادی می توان مطرح کرد که البته ارزشی هم ندارند. در واقع بیرون از دادگاه و در فضای مجازی می تواند بدون سند حرف زد اما در موضعگیری رسمی همه چیز باید مستدل باشد….

از دوران کودکی تا سقوط در ورطه سازمان مجاهدین خلق – قسمت پایانی

یادداشتی برای دوستم اسماعیل رجایی

… من برای رهایی و آگاهی بخشی به دوستانم در درون سازمان، به همراه خانواده ها به اشرف آمدم و یک بار تو را در کنار ژنراتورهای ضلع شمال دیدم و صدایت زدم ولی توجهی نکردی و به سادگی گذشتی . تو در نامه ای که به نامت در سایت سازمان درج شده نوشته ای که جوابم را قبلاً داده ای اما من با توجه به شناختی که از تو دارم می دانم که این ها حرف های تو نیست چون من با تو در درون سازمان محفل های زیادی داشتم که اگر مسئولین سازمان آن موقع متوجه می شدند حتماً من و تو را در نشست های آنچنانی که خودت هم می دانی به صلابه می کشیدند. ولی می دانم که تو هیچ کدامشان را به سازمان اطلاع ندادی و یا در مورد رفتنم از سازمان سکوت کردی و اگر حالا این گونه به اسم تو نامه می زنند برایم قابل باور نیست….

خاطراتی از کمپ تیف – قسمت دوم

علی مرادی: … مشکل اصلی نیروهایی که قصد خروج داشتند نه تنها مشکلات و مسائل غریزی نبود بلکه اساساً خیانت های رجوی به کشور و ملت ایران بود. مشکل بن بست مبارزاتی رجوی و سازمان مجاهدین که روی اسب بازنده “صدام” سرمایه گذاری کرده بود . و مشکل مهم تر این که علی رغم این که از ابتدا با شعار مبارزه با امپریالیسم وارد میدان شده بود اما حالا دقیقاً نقطه مقابل آن شعارهای ادعایی در عهد و پیمانی نابرابر به نوکری و پادویی آمریکا درآمده بود
… از آنجایی که رجوی درست نقطه مقابل خانواده و زندگی، احساس و عاطفه رشد و بالندگی و هرچیزی از جنس آزادی و آزادگی، صفا و صمیمیت و زندگی و شادی است لذا آنتی تز رجوی و عامل اضمحلال تشکیلات دقیقاً رفتن به همین سمت و سوهاست و جداشدگان هر چقدر بتوانند در انتخاب راه و روش زندگی، عشق و عاطفه، رشد و پیشرفت در پیشبرد زندگی، انس با طبیعت و سرزندگی موفقیت حاصل نمایند و انعکاس این تحولات و زندگی شخصی و پر رونق جداشدگان به داخل تشکیلات و به گوش و چشم رجوی و سران مجاهدین برسد، خود موجب می شود شیرازه تشکیلات از هم بپاشد و این دقیقاً نقطه مقابل همه دروغ ها و ترفند و تهمت و نارواهای رجوی علیه جداشدگان است….

خانواده ناصر محمدی پیگیر قتل او در سازمان مجاهدین خلق

… ناصر محمدی، در زمان جنگ ایران و عراق به اسارت نیروهای مجاهدین خلق درآمد که دوشادوش نیروهای بعثی علیه میهن می جنگیدند. او سپس با فشار و تهدید مجبور می شود تا در عملیات فروغ جاویدان سازمان شرکت کند. ناصر چون نمی خواسته علیه وطن خود سلاح به دست بگیرد در نزدیکی مرز قصد فرار به سمت خاک ایران را داشته که در حضور شاهدان عینی، توسط عوامل مجاهدین خلق از پشت مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و به این شکل به قتل می رسد….

زن ستیزی نوین در سازمان تروریستی مجاهدین خلق

… در این گروه فرقه ای با پدیده نادری به نام خشونت زنان علیه زنان روبرو هستیم. خوشبختانه با تلاش ده ها تن زن جداشده از این تشکیلات زن ستیز، پرده از لایه های خاموش و آتش زیر خاکستر نقض حقوق زنان در سازمان رجوی برداشته شده است.
مناسباتی که اعضای فرقه را وادار می کند تا بر هم نوع و هم جنس خود بتازند. مناسباتی که در آن مسعود و مریم رجوی با هم دستی هم زنان را مورد استثمار قرار می دهند تا آنجا که با وقاحت تمام آن ها را وادار می کنند تا چونان برده های جنسی در خدمت رهبر فرقه دربیایند بی هیچ اعتراضی.
مقوله زن در برابر زن، پرخاشگری های فیزیکی و کلامی، عقیم نمودن زنان و خارج نمودن رحم در طی جراحی که نتیجه آن ناباروری و افسردگی ست از جمله موارد نقض حقوق زنان در تشکیلات رجوی است که نام بی سمای قله رهایی! بر آن نهادند….

پیشرفت همیشه جلو رفتن نیست، گاهی برگشتن از مسیر غلط است

… شاید برای هر انسانی بسیار دردناک باشد این که بپذیرد مسیری که سال ها طی کرده مسیر درستی نبوده، این که سال ها عمر و انرژی و وقتش را در راهی غلط هزینه کرده. و این که حالا باید هزینه بیشتری برای عقب گرد بپردازد. اما افرادی که این درد را به جان می خرند و خطرات را می پذیرند و قدم در راه بازگشت می گذارند واقعاً ستودنی هستند.
… پذیرش اشتباه یک جسارت و قدرت انتخاب می خواهد. هر کسی که توان و یارای برخورد با این کنش درونی را درخود پیدا کرده و کشف نماید بی تردید قدرت شکستن قفس و پاره کردن زنجیرها را دارد….

*دوشنبه 10 اردیبهشت

در این روز کلاً 10 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:

شیوه کثیف اخاذی از خانواده ها توسط رجوی

… راضیه کرمانشاهی به نشست آمد و عنوان داشت به خاطر شرایط سقوط صدام سازمان در نظر دارد خودش برای تهیه پول اقدام کند و چه کسانی بهتر از خانواده های خودمان، چون آنان هوادار سازمان بوده و امکان خوبی است و در این باره چندین ساعت روده درازی کرد و اراجیفی سر هم کرد تا به نیروها انگیزه این کار را بدهد. این که در تماس تلفنی چه باید می گفتیم هم توجیه شدیم. بهانه این بود که هر کسی به فراخور داستانی که درست می کند باید به خانواده اش بگوید که من دکتر هستم و مطب من در بغداد به خاطر بمباران خراب شده و نیاز به بیست هزار دلار دارم و یا این که عنوان شود من در بغداد مهندس هستم و دفتر کارم در بمباران خراب شده و این گونه از خانواده اش پول بگیرد یعنی مسئول مربوطه عملاً ما را به دروغ گفتن وا می داشت.
… این تناقض به ذهنم زد چطور سازمان در مورد خانواده عنوان می کند که همه یا دستگیر شده و یا در زندان بسر می برند و یا معتاد شده و وضعیت خوبی ندارند. پس حال چگونه از خانواده درخواست پول دارد؟!….

دو سرنوشت متفاوت – سخنی با دوستان گرفتار در فرقه رجوی

حیات و رویش در زندگی اعضای جدا شده از تشکیلات رجوی جریان دارد

… خطاب به دوستان گرفتارم در فرقه رجوی می گویم که برخلاف آنچه رجوی ها می گویند، در بیرون از فرقه گرگ ها در کمین جداشدگان نیستند، دنیای بیرون دنیای درد و بدبختی نیست. بلکه زندگی با همه جوانبش جریان دارد. ما جداشدگان جسارت کرده و این حقیقت را پذیرفتیم که اولین قدم برای نجات جداشدن از فرقه است. سپس گام های بعدی در جلوی مان هویدا شد. ما در بطن جامعه نه تنها از موهبت های زندگی برخوردار شدیم، بلکه با کمک خانواده های مان در حال ترمیم زخم هایی هستیم که در نتیجه سال های حضور در فرقه انسانی رجوی در ما ایجاد شده بود. دوست عزیزم محمود دشتستانی چه زیبا نوشته بود که “خانواده من در حال حاضر طنابی برای عبور از افکار و زخم های گذشته من شده اند و با مستمسک قرار دادن علاقه و عشقی که به آن ها دارم از زشتی های گذشته دور و هر روز به زیبایی های بیشتری میرسم و این زیبایی ها لایتناهی هستند زیرا که هدیه پروردگار است .”
ما عاشقان واقعی هستیم چرا که از دل جهنم خارج شده ایم و قدر ذره ذره نعمات و زیبایی ها را با گوشت و پوست مان می دانیم. ما جدا شدگان در کنار کار و زندگی، دوستان اسیر خود را فراموش نکرده ایم و برای رهایی آنان نیز تلاش می کنیم….

روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت آخر

ورود به زادگاهم در خوزستان

… آری قصه من وامثال من که بهترین سال هایی از عمرمان را بیهوده در فرقه منحوس رجوی هدر دادیم و سال ها از زندگی عقب افتادیم قصه پردردی است که حتی یک کتاب هم برای بیان آن کافی نیست. ما نسلی بودیم که با پیوستن به فرقه واقعاً سوختیم. به همین خاطرطبیعی بود که بعد از رهایی فرقه برای شروع یک زندگی جدید با مشکلات زیادی روبرو شویم. اما حل و برطرف کردن آن ها جز با توکل به خدا و کمک خواستن از خانواده میسر نبود. به هرحال امیدوارم سرگذشت ما عبرتی برای نسل جوان جامعه باشد تا مبادا ندانسته در دام فریب فرقه هایی همچون فرقه رجوی افتاده و تجربه تلخ امثال مرا تکرار کنند.

کریم جباری هم رفت

… حیف که زندگی خودش را در جایی صرف کرد که هیچ گاه برای آن دلش نمی سوخت، هیچ گاه انتخاب درستش ورود به سازمان مجاهدین نبود، و می دانست که انتخاب اشتباهی کرده است ولی در باتلاق فرقۀ رجوی گرفتار شده و فرو رفته بود و تاسف بارتر این که به فکر نجات خودش نبود، چرا؟ نمی دانم !
… آنچه که به ظاهر کاملاً مشخص است این که تشکیلات رجوی تبدیل به قبرستانی شده که مدام در حال بلعیدن اعضای خودش می باشد. سابقاً رجوی و سران فرقه که در عراق بودند مدعی بودند که گروه های مورد حمایت ایران موشک می زنند و تلفات از سازمان مجاهدین خلق می گیرند ولی اکنون بدون این که کسی به آنان موشک بزند تلفاتشان از زمانی که در عراق بودند بیشتر شده است!….

صرفاً برای آگاهی اعضای گرفتار در کمپ مجاهدین خلق

… در شرایط حاضر و پس از حوادث اخیر که به طور واقعی کل دنیا از جمله برخی مقامات کشور آلبانی را شوکه کرد. مریم رجوی برای سرپوش گذاشتن نسبت به این واقعیت ها و انحراف تفکرات اعضای محبوس در اشرف 3 به روال گذشته تلاش می کند تا مسائل را وارونه جلوه داده و با ایجاد حساب های کاربری جعلی افکار عمومی در داخل کشور به ویژه جوانان را مخدوش نماید تا در اعضای سر خورده از این همه دروغ، این باور را ایجاد کند که شرایط به نفع آن هاست. دوستان قضاوت را به شما می سپارم و درآخر این واقعیت را متذکر می شوم که مراقب ترفند ها و فریب های مریم رجوی شیاد باشید. آن ها ذره ای به امنیت، سرنوشت و رفاه شما نمی اندیشند. چرا که مریم رجوی در حاشیه امن حومه پاریس و مسعود رجوی در نا کجا آباد به دنبال عیش و نوش خود هستند و شما را سپر بلای جان بی ارزش خود کرده اند. تک تک شما زندگی را باید برای خودتان زندگی کنید.

جدایی از فرقه رجوی؛ سفری رو به سوی آزادی

… ترس از ناشناخته، رها کردن تمام داشته‌ ها و وابستگی‌ های کاذب و رویارویی با سرزنش‌ ها و تهدیدات اعضای فرقه، تنها بخشی از چالش‌ های آن ها در مسیر رهایی بود. اما اراده پولادین شان برای رهایی از قفس اسارت و زندگی عزتمندانه آنچنان قوی بود که بر هر ترسی غلبه کردند.

تصمیم نهایی همه آن ها برای جدایی از فرقه، نقطه عطفی در زندگی شان شد. آنان با وجود تمام خطرات و سختی‌ ها، با خود عهد کردند که طعم آزادی واقعی را بچشند، حتی اگر در این مسیر جان خود را از دست بدهند.
این زنان و مردان با فرار از مقر فرقه، سفری پرماجرا را آغاز کردند چرا که دهه ها از دنیای واقعی دور بودند و قرار بود قدم در دنیای ناشناخته ها بگذارند پس خود را برای چالش های فراوان آماده کردند….

رشته توییت محمدرضا ترابی درباره آسیب‌ های جسمی و روانی کودک سربازی در مجاهدین خلق

… آیا می دانید چقدر سخت است که من به طور علنی بگویم که در دوران کودکی در کمپ اشرف و بعد در پایگاه مجاهدین در کانادا توسط یک عضو و یک هوادار مجاهدین مورد آزار جنسی قرار گرفتم؟ بچه های دیگر حاضر به بیان این چیزها نیستند. حق هم دارند. باید به این حق آن ها احترام گذاشت.
ما تعداد انگشت شماری هستیم که علنی صحبت می کنیم. من از گذشته خودم عبور کردم. خودم رو مقصر حوادث و بلاهایی که بر سرم آمده نمی دانم. مجاهدین را مقصر می دانم. این قدرت را پیدا کردم تا با اعتماد به نفس و با تکیه بر حقیقت تمام گذشته‌ ام را به طور علنی بیان کنم.
مردم ایران باید به عمق جنایت و شیادی و دجالیت مجاهدین پی ببرند. تجربه ۷ سال گذشته زندگی ام، یعنی پس از خروج از مجاهدین نشان می دهد مردم شناخت سطحی از مجاهدین دارند. من تمام تلاشم را می کنم تا ماهیت پلیدشان را افشا کنم. از هیچ کسی هم ترسی ندارم. اگر راست می گویید بفرمایید دادگاه.

*سه شنبه 11 اردیبهشت

در این روز 10 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:

ترور ۱۲۰۰ کارگر ایرانی توسط سازمان مجاهدین خلق

به مناسبت روز جهانی کارگر

… طی دهه خونبار شصت، ۱۲۰۰ کارگر در اقصی نقاط کشور توسط فرقه تروریستی مجاهدین خلق به خاک و خون کشیده شدند و خون پاک آن ها تبدیل به سندی متقن علیه جنایت این فرقه گردید.
البته ترور کارگران پایان اقدامات جنایتکارانه این فرقه علیه کارگران ایرانی نبود. آنان در مقطعی دست به فریب کارگران جویای کار کشورمان زده و آن ها را به بهانه کار در کشورهای اروپایی به صورت غیرقانونی به مقر اشرف در عراق منتقل و با ضبط مدارک شناسایی این اشخاص آن ها را به اجبار تحت آموزش ‌های نظامی و تروریستی و کارهای اجباری قرار دادند و حتی برخی را که قصد فرار داشتند تحت شکنجه ‌های شدیدی قرار دادند….

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت پنجم

… مسعود و مریم رجوی وارد سالن شدند و روی سن رفتند. همه را ساکت کردند و رجوی گفت وقت نداریم و در ادامه گفت قطعنامه 598 پذیرفته شده و احتمال این که جنگ تمام شود زیاد است. فعلاً که آتش بس داده شده است. ما این بار می خواهیم گام بزرگتری را برداریم. عملیات فروغ جاویدان و فتح تهران! من با صاحبخانه (صدام) صحبت کردم و به او گفتم می خواهیم به وطنمان ایران برویم. او هم به من گفت خوب کاری می کنید. شما اینجا مهمان ما بودید الان می توانید به خانه خودتان برگردید. در ادامه رجوی گفت وقت زیادی نداریم. خیلی از هواداران ما از خارج به ما پیوستند و نیاز به آموزش دارند. هر چه سریع تر بایستی آموزش ها را فرا گیرند و برای عملیات آماده شوند. حالا بروید و بکوب آماده رفتن شوید. یک سری افراد را با فریب از خارج به پادگان اشرف منتقل کرده بودند. در آن زمان یادم می آید که افراد زیادی به عراق می آمدند که آن ها را در مقرها سازماندهی کردند. چندین نفر نیز به مقر ما آمدند که در آسایشگاه جا نبود و در سالن غذا خوری می خوابیدند. وقتی به مقر برگشتیم همه را سازماندهی کردند و آموزش ها شروع شد. سلاح های سبک و سنگین اهدایی از طرف صدام به پادگان اشرف منتقل می شد. تانک و نفربر کاسکاول چرخ دار به وسیله کمرشکن ها به پادگان اشرف منتقل می شدند. افسران عراقی به پادگان اشرف می آمدند و آموزش نظامی به افراد جدید الورود می دادند. نفراتی که در خارجه زندگی خوبی داشتند و نمی دانستند سلاح چیست فریب رجوی را خورده بودند.

هراس و نگرانی مقامات آلبانی پس از عملیات وعده صادق ایران

… در اولین واکنش سفیر رژیم صهیونیستی در آلبانی طی یک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرد هدف بعدی موشک‌ های ایرانی، آلبانی است.
… بی شک علت اصلی این نگرانی و هراس، میزبانی این کشور از مجاهدین خلق می‌ باشد. مقامات آلبانی به خوبی می ‌دانند که همکاری راهبردی و گسترده‌ ای بین گروه تروریستی مجاهدین خلق و رژیم صهیونیستی برقرار است. همکاری یگان تروریسم مجازی و سایبری مجاهدین به عنوان بخشی از اکانت ‌های فارسی زبان اسرائیل، نقش و همکاری مجاهدین در جاسوسی هسته ‌ای، همکاری مجاهدین در ترور دانشمندان هسته ‌ای، همکاری میدانی و اطلاعاتی مجاهدین با رژیم صهیونیستی در جنگ سوریه و موضوعاتی مانند ترور شهید مصطفی بدرالدین، نقش مجاهدین در شهادت شهید فخری زاده و… تنها بخشی از همکاری مابین گروه تروریستی مجاهدین و رژیم منحوس صهیونیستی است و مقامات آلبانی با اطلاع از این سابقه، نگران واکنش ایران می ‌باشند.

من از نزدیک شاهد جنایات مجاهدین خلق علیه کردها بودم

مریم رجوی دستور داد تا با تانک از روی کردهایی که به اسارت گرفته بودند رد شوند

… ما حدود 10 الی 15 نفر از نفرات سازمان بودیم که به دستور مسئولین وارد خاک ایران شدیم و حدود 20 الی 25 نفر را اسیر کرده و وارد خاک عراق کردیم. فرماندهان در صحنه به اسرا گفتند ما شما را نمی کشیم به شرط این که جلوی خبرنگاران خارجی عنوان کنید نیروهای سپاه و بسیج و ارتش به داخل خاک عراق آمده و قصد عملیات دارند و این حکومت ایران است که خواهان سرنگونی صدام می باشد و ربطی به نیروهای کردی ندارد .

اگر شما این ها را بیان کنید ما شما را به خارج از کشور می فرستیم و دیگر با شما کاری نداریم والا شما را تحویل دولت عراق داده و زندانی و شکنجه خواهید شد. البته این مصاحبه با نفرات اسیر انجام شد و در تلویزیون سازمان هم پخش شد و بعد از انجام مصاحبه دیگر خبری از آنان ندارم که چه بلایی به سرشان آوردند….

دور جدید دادگاه رسیدگی به اتهامات سران مجاهدین خلق و ضرورت حضور خانواده های اعضا

… آنچه به شدت کمبود آن احساس می شود عدم حضورخانواده های اعضای گرفتاردرمقرمجاهدین در آلبانی، است. خانواده هایی که می شود گفت اولین قربانیان سران مجاهدین خلق هستند، آن ها می توانند با حضور دراین دادگاه افکارعمومی جهانیان و به خصوص نهادهای حقوق بشری و کشورهای حامی مجاهدین خلق را در مقابل این سؤال قرار دهند که چرا سال ها از شنیدن صدا و یا دیدار با عزیزان خود محروم هستند؟ به چه دلیل و بر اساس کدام منشور حقوق بشر پدران ومادران می بایست خبر مرگ عزیز خود را از رسانه های مجاهدین خلق بعد ازسال ها بیماری بشنوند؟
آن ها می توانند با حضور در دادگاه و بیان شرح حال سالیان رنج و فراق و چشم انتظاری عزیزان خود افکار عمومی و کشورهایی که همچنان میزبان رهبران مجاهدین خلق علی رغم آن همه جنایت هستند را به چالش بطلبند و حق خود را مطالبه کنند….

من یک مادر هستم

خانم حمائل غنی زاده، مادر خانم ها مهری و ناهید سعادت و آقای محمود سعادت از اسیران در فرقه ضد بشری رجوی است که شبانه روز در تلاش و تکاپوست تا فرزندان در بند خود را ملاقات کند، او کاری به ایدئولوژی و عقاید آن ها ندارد و می گوید من فقط می خواهم فرزندانم را ببینم. آیا این حق من نیست؟
… این مادر عزیز و رنج دیده، اکنون نزدیک به چهل سال است که خود را به تصاویر یا مصاحبه هایی دل خوش کرده است که گاه و بی گاه از سیمای کذاب رجوی ها بعد از فیلترهای فراوان پخش می شود.
… کارنامه سیاه و ننگین این سازمان در ایران و عراق و اکنون در آلبانی، هیچ جای دفاعی ندارد، همه چیز خیانت و مردم کشی و وطن فروشی و نقض حقوق بشر بوده است….

*چهارشنبه 12 اردیبهشت

در این روز مجموعاً 11 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:

از اشرف تا ایران؛ خاطرات مسعود دریاباری

… وقتی متوجه شدند که قصد من واقعاً جدیست، مرا به زندان مهمانسرا در خیابان صد بردند.

در زندان ابتدا مسئولین با من برخورد گرمی کردند تا مرا مجاب کنند از تصمیمم صرف نظر کنم. مدتی که گذشت و با اراده من برای جدا شدن مواجه شدند، دیگر حرف زدن های معمولی جایش را به ضرب و شتم داد و هر روز که مسئولین می آمدند مرا مورد ضرب و شتم قرار می دادند. برای این که شکنجه گران سازمان را نشناسم چشم بند به من می زدند و این کار معمولاٌ با ورود مسئولین انجام می شد. حالا دیگر برایم مسجل شده بود جایی که ایستاده بودم زمین تا آسمان با آنچه در تصورم بودم متفاوت است. مسئولینی که گمان می گردم در پی آزادی و اهداف متعالی بشری هستند، به شدیدترین شکل ممکن در حال نقض حقوق من به عنوان یک انسان بودند. همان افرادی که دم از آزادی می زدند مرا به جرم آن که دیگر نمی خواستم در مسیرشان باشم، زندانی کرده بودند و شکنجه می کردند. کسانی که زمانی معتمد من بودند حالا شکنجه گرم شده بودند، زندان بانم شده بودند….

به مناسبت روز ملی خلیج فارس

… حتی اپوزیسیون های خارجی دولت ایران نیز به سخنرانی های بی پایه اساس در مورد خلیج فارس به دولت وقت آمریکا حمله ور شدند. وطن پرستان داخلی و خارجی نیز به همین شکل. اما در این وطن پرستی ها سازمان تروریستی مجاهدین خلق به سرکردگی مریم رجوی که در خیالات ، خود را آلترناتیو کشور ایران می داند و ادعای وطن دوستی می کند با سکوتش دشمنی وماهیت ضد میهنی خود را افشا نمود.
مریم رجوی یک بار دیگر ثابت کرد که هیچ عرقی به میهن ندارد. ثابت کرد به تنها چیزی که می اندیشد منافع خود و گروه منسوبش است….

محمدرضا صدیق میهمان این هفته برنامه دورهمی انجمن نجات آلبانی

… محمدرضا صدیق: زمانی که در فرقه بودیم و به خصوص بعد از انتقال به آلبانی برای این که نیروها به دنبال زندگی آزاد نروند، مدام نشست می گذاشتند و مثلاً به طور موردی نمونه می آوردند که فلانی که جدا شده، مجبور است از توی سطل های زباله غذا پیدا کند… آنجا همه چیز دستوری بود. این که چه چیزی بپوشم، چه بخورم. چه زمانی بخوابم و چه زمانی بیدار شوم و…از صمیم قلب به همه دوستان گرفتارم در کمپ مانز می گویم هر کس می خواهد پا به دنیای آزاد بگذارد انتخاب کند. انتخابی که در اراده هر کس نهفته است و می تواند انتخاب کند و خود را از آن جهنم بیرون بکشد.

تاثیر سیاست احتیاطی جدید دولت آلبانی بر فرقه رجوی

… تاثیرات اجتماعی
افزایش تنش در اردوگاه: اعضای فرقه رجوی که سال‌ هاست تحت کنترل و سرکوب فرقه بوده ‌اند، با مشاهده تغییر موضع دولت آلبانی، ممکن است شجاعت بیشتری برای ابراز خشم و نارضایتی خود پیدا کنند. این امر می ‌تواند به افزایش تنش و درگیری در داخل اردوگاه منجر شود.
فرار اعضای فرقه: با افزایش فعالیت‌ های اجتماعی انجمن نجات آلبانی و اقدامات حمایتی این انجمن برای اعضای جدا شده، همزمان با کاهش حمایت دولت آلبانی، احتمال فرار اعضای فرقه رجوی از اردوگاه افزایش خواهد یافت. این امر ضربه سختی به ساختار تشکیلاتی و انسجام فرقه خواهد زد.
بدین ترتیب، احتیاط دولت آلبانی در قبال فرقه رجوی، نقطه عطفی در دوران حضور این گروه در خاک کشور آلبانی محسوب می‌ شود. پیامدهای منفی این تغییر رویه، برای فرقه رجوی می ‌تواند فروپاشی تدریجی این گروه را سرعت بخشد.

جنایات فرقه رجوی در جدایی های اجباری

… فرقه رجوی با سوءاستفاده از آرمانخواهی و احساسات جوانان، آن ها را به دام خود کشاند و از آن ها برای پیشبرد اهداف شوم خود استفاده کرد. ربودن فرزندان و اجبار آن ها به عضویت در ارتش کذایی آزادیبخش، مهر تاییدی بر ماهیت ضد بشری و جنایتکارانه این فرقه است.
بسیاری از خانواده‌ ها سال‌ ها در جستجوی فرزندان ربوده شده خود هستند و هرگز از امید به دیدار دوباره آن ها دست نکشیده ‌اند. تلاش‌ های بی ‌وقفه آن ها برای احقاق حقوق خود و به رسوایی کشاندن جنایات فرقه رجوی، الهام ‌بخش و ستودنی است….

زندگی ام پس از جدایی از تشکیلات مجاهدین خلق

… هر چه سران فرقه رجوی وعده داده بودند خیال واهی بود. سرابی که از مجاهدین در ذهن تجسم و ترسیم کرده بودم بر اثر شکست افکار ذهنی به درجه ای از واقعیت رسید که لحظه ای با خودم خلوت کنم و به جای تصمیم گیری احساسی که متاسفانه در گذشته بر پایه اعتمادی ساده لوحانه مسیر زندگی ام را تغییر داده بود، به رهایی خویش از قید و بند رجوی بیندیشم. این قوت قلب وقتی در من به اوج رسید که برای اولین بار پس از 20 سال اسارت، مادر و خانواده ام را در مقر اشرف ملاقات کردم.
… هم اکنون زندگی با تمام فراز و نشیب هایش به زیبایی ادامه دارد. امیدوارم اعضایی که هنوز در زندان بسته اشرف 3 حضور دارند دست از تلاش برای ساختن دنیای واقعی و آرزوهایشان برندارند و اسیر باورهایی که فقط و فقط ساخته و پرداخته تصورات ذهنی مسموم و فاسد مسعود و مریم رجوی است نشوند. به این واقعیت یقین داشته باشید زندگی در مناسبات مجاهدین سرابی بیش نیست.

روایت محمدرضا ترابی از زهرا سراج، مادری که فرقه را انتخاب کرد

… “نوشتن در مورد مادر بیولوژیکیم، زهرا برام سخته. ته ته دلم آرزو می کنم که دوباره یه روزی من رو به فرزندیش قبول کنه. این که متوجه بشه که راه اشتباهی رو رفته و تحت تاثیر مغزشویی رجوی، از پایه ‌ای ترین احساسات انسانی تهی شده. ولی می خواهم اینجا احساساتم رو کنار بگذارم و حقایق رو بنویسم.”
… مجاهدین با تشکیلات مخوف و ایدئولوژی پوسیده و سیستم مغزشویی‌ شان طبیعی ‌ترین رابطه انسانی، که رابطه مادر – فرزندی است رو از هم قطع می کنند و “انسان” های عاری از عواطف و احساس تولید می کنند تا بی چون و چرا خط رجوی را پیش ببرند و همه چیز خود را فدای آن کنند.

برادر کریم جباری سوءاستفاده مجاهدین خلق از مرگ برادرش را محکوم کرد

… کریم متولد 1340 بود و قبل از پیوستن به مجاهدین خلق در شهر اهواز دبیر علوم بود و به لحاظ رفاهی وضعیت خوبی داشت و اصلاً هم سیاسی نبود تا این که در سال 63 اعلام کرد که می خواهم برای ادامه تحصیل به آلمان بروم. ما تا یک سال با او در ارتباط بودیم ولی از اواسط سال 64 دیگر ارتباط او با ما قطع شد، سال 71 بود که دوباره ارتباطش با ما برقرار شد و گفت آلمان هستم. همان موقع پدر و مادرم برای دیدن او رفتند. اما دوباره از سال 72 یا 73 بود که دوباره ارتباطش با ما قطع شد و چند سال بعد از طریق اعضای جداشده مطلع شدیم که مسئولین مجاهدین خلق او را از آلمان به عراق و پادگان اشرف بردند و متاسفانه هیچ وقت بعد از آن ما نتوانستیم با برادرم ارتباط بگیریم و یا این که او را ملاقات کنیم تا این که امروز خبر فوتش را از شما شنیدیم. متاسفانه پدر و مادرم در حسرت دیدن دوباره کریم از دنیا رفتند.
… من و خانواده ام از موضوع مرگ کریم به سادگی نخواهیم گذشت و با تمام توان و به کارگیری همه گونه امکانات به خونخواهی او برخواهیم خواست و در این مسیر از دولت آلبانی و نهادهای حقوق بشری می خواهیم که پاسخ گوی ما باشند….

زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت ششم

… رجوی در عملیات فروغ جاویدان خیلی از نیروها را از دست داد و می خواست جای آن ها را پر کند. سران خودش را به اُردوگاه های عراق اعزام می کرد و با فریب و وعده های دروغین اسیران جنگی را به پادگان اشرف منتقل کرد. اسیرانی که انگیزه مبارزه نداشتند و اکثر آن ها رجوی را نمی شناختند. فقط می خواستند از زیر فشار و شکنجه بعثی ها خلاص شوند. در مقرها اسیران را سازماندهی کردند و به آن ها آموزش می دادند. ناگفته نماند با شروع تبادل اسرا خیلی از آن ها پادگان اشرف را ترک کردند. آن هایی که در پادگان اشرف باقی ماندند ترس داشتند به ایران برگردند چون رجوی به آن ها گفته بود جمهوری اسلامی آن ها را زندان می کند. و در سال 1368 رجوی ویروس ناشناخته ای در سازمانش تزریق کرد، معرفی مریم قجر به عنوان مسئول اول سازمان!

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا